(این متن مربوط به «صوت شماره ۱۰۵: صفحه ۱۵ تا ۱۸» است و اصلاح الفبای توحید، صفحه‌ 18 در آرشیوهای قدیمی با نام‌های «صوت شماره 105: صفحه‌ 15 تا 20»، «صوت شماره 410: صفحه‌ 17 و 18» و «صوت شماره 490: صفحه‌ 15 تا 18» نیز ذخیره شده است که گردآورنده به «صوت شماره ۴۹۰» دسترسی نداشت.)

90- صفت نَفْسانی خدا:

ادامه‌ی برداشت از صحیفه سجادیه، دعای شانزدهم- «أَنْتَ اَلَّذِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ». ببین چه‌قدر بحث قشنگ شده در ایدئولوژی، ایدئولوژی توحیدی! می‌گوید خدایا، تو در بین هفتادوسه اسم اجرایی که داری و هزار و یک عنوان خدایی که داری، یک‌چیزی را به خودت وصل کردی و گفتی نَفْس من این است و آن چیست؟ رحیم، رحمان، رحمت. نگفتی من قاتل هستم (یکی از اسامی‌اش است) نگفتی من مستهزه‌ هستم، مسخره‌کننده هستم (یکی از اسامی‌اش است)، نگفتی من جبار هستم، زورگو هستم (یکی از اسامی‌اش است)، نگفتی من معذب هستم شکنجه‌گر هستم (یکی از اسامی‌اش است). گفته؟ نه! «أَنْتَ اَلَّذِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ» تو توصیف کردی خودت را که من رحیم هستم. نام‌گذاری اصلی خالق! «أَنْتَ الَّذِي سَمَّيْتَ نَفْسَكَ بِالْعَفْوِ فَاعْفُ عَنِّي» می‌گوید خدایا، تو کسی هستی که با افتخار گفتی من عَفُو هستم، گفتی هر کس با من کار دارد، نگوید ای جبار، ای مکار، ای قهار! نه! بگوید ای عَفُو؛ یعنی ای بخشنده، ای صاحب عفو، پس من را ببخش!

 

91- از مظاهر جبر:

صحیفه سجادیه از دعای بیست و یکم- «لَا أَمْرَ لِي مَعَ أَمْرِكَ» حضرت فرمود: امر، امر تو است من بیکاره! این هم از همان است، دوباره آمدیم توی مظاهر جبر. من این‌جوری می‌روم زیگزاگی توی جبر و اختیار، توی خشونت و رأفت الهی برای این‌که هم بدانیم که ما هیچ‌کاره هستیم، جبر است و هم از این‌طرف بدانیم که آباء و اجداد ما راه ما را باز کردند که بتوانیم دامن خدا را بگیریم. بله آن جبار است و خلقت هم جبر مطلق است ولی ما اینجا روی باد هوا که خلق نشدیم! مسئولیت با خدا است! خلق کرده باید بهم کمک کند! می‌گوید: «وَ لَا قُوَّةَ لِی عَلَی الْخُرُوجِ مِنْ سُلْطَانِک» من توان ندارم از حیطه‌ی قدرت تو خارج بشوم.

 

92- خلع کامل از همه‌چیز:

صحیفه سجادیه، از دعای بیست و دوم- باز هم رفتیم در واحد جبر: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ كَلَّفْتَنِي مِنْ نَفْسِي مَا أَنْتَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي» می‌گوید: خدایا، تو تکلیف کردی به من، گفتی که تو از این سن به بالا مواظب باید باشی، این قانون را اجرا کنی، این کار را بکني، این کار را نکنی! خب، درحالی‌که تو مالک من بودی و من خودم قدرتی به حفاظت خودم نداشتم، «وَ قُدْرَتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيَّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِي» من توان ندارم که در برابر شیطنت‌ها بایستم! «اللَّهُمَّ لَا طَاقَةَ لِی بِالْجَهْدِ» خدایا توان ندارم و تو می‌گویی کوشش کن، «لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»[1] هرچه تلاش کنی، هرچه پول بدهی آش می‌خوری! «لَا صَبْرَ لی عَلَی الْبَلَاءِ» بلا فرستادی و می‌گویی صبر کن، پاداشت زیاد است، چه‌قدر مقام صابر زیاد است؟ خب صبر ندارم، تو باید بدهی! «وَ لَا قُوَّةَ لِی عَلَی الْفَقْرِ» خدایا، توان ندارم توی این تنگناها، توی این نیازها از بین می‌روم!

[1] سوره‌ نجم، آیه‌ 39