(این متن مربوط به «صوت شماره ۱۰۴: صفحه ۳» است واصلاح الفبای توحید، صفحه‌ 3 در آرشیوهای قدیمی با نام‌های «صوت شماره 104: برخی نکات صفحه‌ 1 تا 6»، «صوت شماره 44: میلاد پیامبر»، «صوت شماره 402: صفحه1 تا 3»، «صوت شماره 504: صفحه‌ 3»، «صوت شماره 505: صفحه‌ 3» و «صوت شماره 506: صفحه‌ 3» نیز ذخیره شده است که گردآورنده به «صوت‌های شماره ۵۰۴، ۵۰۵ و ۵۰۶» دسترسی نداشت.)

22- درخواست خروج از غیبت:

خب یک صفحه‌ی دیگر برایت بخوانم که دیگر وقت تمام می‌شود (این صفحه‌ 3 هست. یادت باشد که 3 صفحه برایت خواندم!) از امام سجاد است در شب بیست و هفتم ماه مبارک. می‌گوید: «اللَّهُمَّ ارْزُقنى التَّجافِىَ عَنْ دارِ الغُرُورِ»[1] خدایا، روزی من کن که از دارالغرور دور بشوم و فاصله بگیرم. دارالغرور یعنی دنیا. در این قسمت نشان می‌دهد که این دارالغرور همه را اسیر می‌کند و به اسارت می‌کشاند حتی آن‌هایی که پیش خدا مرتبه‌شان بالا است و عصمت دارند و این غرور همان وجهی است که فرعون را به تفرعن کشید و خلاف‌کاران را از همه‌ی هشدارهای الهی غافل کرد! «وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ» خدایا، من را متوجه کن به «دَارِ الْخُلُودِ» خانه‌ی همیشگی که منظور قیامت است. در این بخش هم کسی که در زندگی دنیوی مشکلات دارد، هیچ‌وقت اسیر ظواهر نمی‌شود (که در این دعا آمده) که منیت بگیردش و همیشه به سمت خانه‌ی همیشگی و جاودانه نظر می‌کند به خاطر این‌که نگرانی این دنیا، ناراحتی این دنیا، مشکلات این دنیا، موجب می‌شود که آن ضد ارزش‌هایی که برای خیلی‌ها تبدیل به ارزش می‌شود از نظرش بیفتد! «وَ الاسْتِعدادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوتِ». من را آماده کن برای رفتن قبل از این‌که غافلگیر شوم! خب اینجا بحثش چیست؟ اولاً دارالغرور است. چه کسی دارالغرورش کرده است؟ خدا! پس چرا ما را آوردی در این دارالغرور که بعد دعا کنیم که خدایا ما را دور کن از آن؟ بعد هم «دَارِ الْخُلُودِ» که قیامت است، خب چرا مستقیم نبردی آنجا (عین خلقت اولیه‌ی آدم که دربهشت آوردی او را و بعد آوردی او را در این دنیا)؟ «وَ الاسْتِعدادَ لِلْمَوْتِ» (مسئله‌اش مهم است!) می‌گوید که من را آماده‌ی مرگ کن! این آماده‌ی مرگ شدن برای طبقه‌ی بدبخت و بیچاره اصلاً بی‌معنا است چون آن‌کسی که گرفتار است، آن‌کسی که در دنیا داخل جهنم زندگی می‌کند، هر روز می‌گوید ای‌کاش بمیرم! ای خدا مرگم بده! ای‌کاش نبودم! پس این برای آدم‌های مرفه است که یادشان می‌رود (آن‌قدر زندگی‌شان خوب است و قشنگ است، آن‌قدر در بهشت دنیا هستند) که باید آماده بشوند برای مرگ!

 

23- تحلیل دیگری از توحید:

از پیامبر است در دعای روز سوم ماه رمضان: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِيهَ»[2] خدایا، روزی کن برای من که آشکار بشوم، ذهنم باز بشود با تنبیه خودت! تنبیه هم یعنی گوشمالی. خب کسی که در این دنیا تنبیه‌شده‌ی خدا است (فقر، فلاکت، بیچارگی، درماندگی، ناله، مرض، خب این‌ها همه تنبیه است) دیگر این برای چه می‌گوید خدا روزی‌ام کن؟ پس این دعا برای کسی که در دنیا گرفتار است شاید زیاد نجاتی نداشته باشد، مصرفی نداشته باشد. کسی که از سبوی دنیا نوشیده و مست شده است، نیاز به تنبیه دارد! «وَ بَاعِدْنِي فِيهِ مِنَ السَّفَاهَةِ» خدایا، من را از سفاهت دور کن! سفاهت پس هست! این سفاهت برای امام نیست، برای جامعه است! امام که سفیه نمی‌شود! جامعه سفیه است! سفاهت ضد عقلانیت است. خداوند تکلیف داده است بر عاقل و این‌طور که از دعا پیدا است، سفاهت جهان‌شمول است. بنابراین مسئله‌ی کیفر کردار اینجا باید مورد ارزیابی جدید قرار بگیرد. وقتی‌که خدا سفیه آفریده است چه‌طور تکلیف را بر بشر وارد کرده است؟ چه‌طور بشر مکلف شده است؟ چه‌طور در برابر گناه باید مجازات بشود؛ هم در این دنیا کیفر باید ببیند هم در آن دنیا؟ این‌ها مسائلی است که باید رویش فکر بشود! وقتی ما سفیه هستیم نباید گرفتار بشویم؛ یعنی این‌که گناه می‌کنیم به خاطر سفاهتمان است، دیگر چرا شلاق می‌زنی؟ حالا این سؤالات کم‌کم در این مباحث دامنه‌دار و طولانی جواب داده‌ می‌شود!

 

24- خدایا پناه می‌برم به تو از چیزی که تو را اذیت کند:

«وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا يُؤْذِيكَ در دعای روز بیست‌و‌چهارم ماه رمضان است، به تو پناه می‌برم از چیزی که تو را اذیت می‌کند. این هم خیلی سؤال‌برانگیز است! اینجا توحید ایجاب می‌کند که انسان به فکر فرو رود! چه‌چیزی می‌تواند خدا را اذیت کند؟ آیا خدا مافوق هرچیزی نیست؟ خدا که عاصم است، نگه‌دارنده است، به‌طریق‌اولی عصمت دارد، وقتی‌که خدا حفاظی دارد در عرش و نمی‌گذارد کسی جُنب (تکان) بخورد، بعد چه‌طور در این دعا می‌گوید پناه می‌برم به تو از چیزی که تو را اذیت کند؟ اصلاً خدا اذیت بشو است؟ مگر خدا «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ»[3] نیست؟ خدا که حرف آخر را می‌زند، «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»[4] است، چه کسی می‌تواند خدا را اذیت کند که ما از او (چیزی که خدا را اذیت می‌کند) پناه ببریم بر او (خدا)؟ این با صمدیت و جل‌جلاله خدا منافات دارد!

 

25- دعایی در ضد اختیار انسان:

از دعای عرفه است (که دعای عرفه خیلی مهم است و خیلی قوی است و من این دعا را می‌گذارم برای دفعه‌ی دیگر چون دو صفحه فقط همین دعای عرفه است. این دعا را برایتان بخوانم. دعای عرفه یک گنجینه‌ی بزرگ است که خدا را بهتر می‌شود شناخت، امام را بهتر می‌شود شناخت و کلید رهایی از مشکلات است. درعین‌حال خیلی ان‌قلت داخلش است، خیلی بحث‌انگیز است که باید آن نکاتی که من در آوردم حتماً رویش فکر بشود، بررسی بشود و مسائلش کاملاً عیان بشود تا بتوانیم آماده بشویم برای «یَأْتِ بِدینٍ جَدید»[5]! این دعا را هر کس خوانده یا باید از اول با معانی‌اش بخواند یا با توضیحاتی که من می‌دهم!) امام حسین می‌گوید: «لَمْ تُشْهِدْنى خَلْقى» موقعي كه من را مي‌خواستي بياوري به اين دنيا، به من نگفتي! نگفتي مي‌خواهم تو را ببرم در يك دنيايي كه پر از فجايع و مفاسد و جنايات و مصائب است؟ «وَ لَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَيْئاً مِنْ اَمْرى» به من نگفتي كه تو می‌خواهی بروي يا نمی‌خواهی بروي؟ به من كليدي ندادي كه مختار باشم در دنيا که درهاي بسته را باز كنم و بن‌بست‌ها را بگشايم! «ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْيا». بعد هم خودت دوختي و بريدي و همه‌چیز را آماده كردي و مرا با يك كوله‌باري به نام قسمت، به نام تقدير، به نام شانس، به نام قضا و قدر فرستادي در اين دنيا. و اين بخش زبان حال همه است كه هيچ‌كس نمی‌خواسته در اين دنيا بيايد كه اين‌جوري به مشقت و زحمت بيفتد ولي جبار علي‌الاطلاق آورد و همه‌پرسي هم نكرد و ميل و خواست و علایق و احساس و عواطف را هم در نظر نگرفت!

 

26- ضمانت و مسئولیت خدا:

ادامه می‌دهد امام حسين: «اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا بِجُودِکَ عَظیمَ الاْجْرِ وَ کَریمَ الذُّخْرِ وَ دَوامَ الْیُسْرِ». خدايا، به خاطر اين كه اين‌جوري با اين قضايا مرا به اين دنيا آوردي، واجب كن بر ما كه از جود گسترده‌ات اجر بزرگي به من بدهي و ذخایری براي آن‌ور حمايلم كني و راحتي را برايم مقدر كني! اين «اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا بِجُودِکَ» خدايا واجب كن براي ما، اين در حقيقت يك نوع دِيني نسبت به خدا مي‌آيد، يك نوع بدهي به خدا مي‌آيد؛ همان‌طور که خدا به ما واجب می‌کند نماز را چون ما دِين پيدا مي‌كنيم نسبت به خدا در نماز!‌ همين‌طور هم «اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا بِجُودِکَ عَظیمَ الاْجْرِ»، نسبت به خدا در زمینه‌ی ما يك وظیفه‌ای را ايجاد می‌کند، ترسيم می‌کند كه خداوند به خاطر اين آوردنمان به اين دنياي خراب و اين‌جوري آوردنمان كه اسفناك است و اين‌جوري بردنمان كه به ميل نمي‌آیيم و به ميل نمي‌رويم و به ميل زندگي نمی‌کنیم و حق انتخاب نداريم، هزینه‌اش، كفاره‌اش، پاداشش، مزدش و هر چه هست تقاضا می‌کند كه: «اَوْجِبْ لَنا» واجب كن! پس در دعاها که ما به‌صورت طلبكار نگاه كنيم به خدا هيچ منعي ندارد طبق اين اسنادي كه داريم! «وَ دَوامَ الْیُسْرِ» يعني راحت كن رفتن ما را، ماندن ما را، ادامه‌ی ما را، وضعيت ما را! الآن ما در عُسرت هستيم؛ يعني دست به هر کاری می‌زنیم قفل است، فشار است، نيامد است، ناكارآمد است، ناكافي است، ناهنجار است، ناروا است!

 

27- مکر خدا:

بعد هم می‌گوید: «اللّهُمَّ لا تَمْكُرْبى» خدايا، به من كلك نزن، (خودماني بگویيم چون مكر معاني مختلفي دارد) رودست نزن! «وَ لا تَخْدَعْنِى» یکی از اسامی خدا مکار است ولی خدعه را نداشتیم. اینجا در این مخزن‌الاسرار دعای عرفه که کلید رمزگشایی است برای غیبت و ظهور، حضرت عرضه می‌دارد که آنچه را که من پیش‌آمده برایم مکر است و خدعه‌! خدعه نكن به من! خدعه هم نوعي از مكر است (چاه كندن)؛ يعني بااین‌وجود ما به هر مشكل و معضلي كه می‌رسیم، قبل از اين كه دست خلق را در آن ببينيم بايد رد پاي خالق را ببينيم! اين از دعاهایی است كه از متن جهان‌بيني توحيدي درمي‌آيد؛ يعني غير از مسئله‌ی دعا يك ساختار اعتقادي و ايدئولوژيكي دارد كه بايد اين‌ها را در اصالت بينشمان نسبت به خدا جاي بدهيم تا بتوانيم در «يَأْتِ بِدينٍ جَديد» هماهنگ باشيم با امامي كه يك دين نوين می‌آورد! این دعای عرفه را در مکه خواند؛ یعنی قبل از ورود به هیاهو و قائله‌ی کربلا. می‌خواهد بگوید که تمامی این مسائلی که پیش می‌آید، نقشه و پرداخته‌ی خودت است! البته در جاهای دیگر هم‌ چنین چیزی داشتیم؛ ما می‌توانیم بگوییم که حضرت قربانی اراده‌ی خدا شد نه قربانی نقشه‌های یزید! آنجایی که در خواب، در مدینه خواب پیغمبر را دید، پیغمبر گفت: «يَا حُسَيْنُ أُخْرُجْ إِلَی العِراق فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا».

 

28- خوبی‌ها از فضل تو و بدی‌ها از عدل تو است:

ادامه می‌دهد که: «إِلهِي، إِنْ ظَهَرَتِ المَحاسِنُ مِنِّي فَبِفَضْلِكَ وَ لَكَ المِنَّةُ عَلَيَّ». مي‌گوید خدايا، اگر خوبي دارم، اين خوبي‌هاي من را به فضلت تو دادي و اگر مُزدم می‌دهی، منت می‌گذاری و لطف تو است! «وَ اِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوی مِنّی فَبِعَدْلِکَ وَ لَکَ الْحُجَّهُ» اگر هم بدي در من هست، اين هم به عدل خودت است، كار خودت است، حجت خودت است، برهان خودت است، دليل خدايي است! پس این اختیار کجا رفت؟ پس الآن بنده تصادف کردم، مقصر کیست؟ نگویید مگر کوری؟ چرا زدی به ماشین من؟ حواست را جمع کن! اینجا نشان می‌دهد که خوبی‌های ما از خدا است و بدی‌های ما هم از خدا است؛ يعني ما نه در محاسن نقشي داريم نه در مسائي كه جمع سوء است نه در بدي‌ها! خوبي را خودش می‌دهد به خاطر اين كه اعتلاي «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»[6] ‌کند و بدي را خودش می‌دهد به خاطر عدالتش! حالا اين عدالت در اينجا چه معنا دارد؟ معنا می‌کنند عدالت را «اَلْعَدْل وَضْعُ الْشَيءِ في مَحَلِه» عدل قرار دادن هر چيز در محل خودش است. آيا محل ما همين‌جا است كه الآن هستيم؟ محل شما، ديگري؟ اگر تصور كنيم كه آفرينش يك منظره است، ما در قسمت‌هاي مختلف اين منظره جاي داريم. يكي شده درخت ميوه‌دار، يكي شده سنگ كنار كوه، يكي شده محل رفت‌وآمد حيوانات، يكي شده محل حركت آب! بعد كجاي اين منظره قشنگ‌تر است؟ هرجایش بهتر است، آن را داده به آدم‌های خوشبخت! كجايش بدتر است در اين تصوير، در اين تصور ما؟ هرجایش كه بدتر است، داده به آدم‌هاي بدبخت! اين خوشبخت و بدبخت را هم مي‌گوید كه وقتی در شكم مادر بوديد «السَّعِیدُ سَعیدَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ الشَّقِیُّ شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ» من تقسيم كردم، من ترسيم كردم! يعني بااین‌وجود ديگر آن‌کسی که خراب می‌شود و بد می‌شود، او چه‌طور مي‌خواهد در جهنم بسوزد؟ آن‌کسی که خوب می‌شود، چه‌طور می‌تواند از خودش بداند اين خوشبختي را؟ بگويد كه قدم خودم بوده، توان خودم بوده، حال و هواي خودم بوده؟ در زمينه‌ی قيامت اين ايراد پيش می‌آید كه اگر انسان خلع اختيار است در دنيا، پس قيامت براي چه تشكيل می‌شود؟ قيامت اعتلايش به عدل است! اصول دين مي‌گویند پنج‌تا است. اول توحيد، دوم عدل. بعد از توحيد، عدل است؛ يعني اين‌قدر عدل مهم است! بعد از ربوبيت است، بعد از الوهيت است! خب چه‌طور مي‌شود با عدل، آدم خوب را كه در دنيا خودش خوب نشده (خوبش كرده است) به بهشت ببرد و بد را كه خودش بد نبوده (بدش كرده است) به جهنم ببرد؟ اين تعارضات را بايد نشست در خلوت[7] حل كرد! در كل، جهنمي احتمال اين كه به جهنم نرود هست! به خاطر مسئله‌ی شفاعت كه خود خدا شفاعت می‌کند با آن چک‌هایی كه كشيده. از جمله‌ی آن آیه‌ای كه به آن روشنايي و محكمي می‌گوید: «لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا»[8] من همه‌ی گناهان را بخشيدم! پس اينجا جهنم می‌شود يك لولو سر خرمن، يك ترس، يك هراس، نه يك عمل! يك تصديق نيست، يك تصور است! جامه‌ی عمل به آن نمی‌پوشاند و به بهانه‌های مختلف جهنمي را عفو می‌کند و ردش می‌کند. بعد اگر روي اين مسئله بیاییم، پس می‌بینیم قوانين و احكام خدا در دنيا بايد آسان باشد، به اين شدت كه تصور می‌کنیم نباشد، به خشونت نباشد، ملايم باشد! این‌ها همه زواياي عدل است كه در اين توحيد بايد بررسي بشود!

[1]– این عبارت در کتاب اقبال الاعمال (ط-القدیمه)، جلد 1، صفحه‌ 228؛ کتاب الاقبال بالاعمال الحسنه (ط-الحدیثه)، جلد 1، صفحه‌ 402 و 525؛ کتاب البلدالامین و الدرع‌الحصین، النص، صفحه‌ 204؛ کتاب المصباح للکفعمی (جنه‌الامان الواقیه)، صفحه‌ 587؛ کتاب بحارالانوار (ط-بیروت)، جلد 95، صفحه‌ 63 و کتاب زادالمعاد-مفتاح‌الجنان، صفحه‌ 129 نیز آورده شده است.

[2]– این عبارت در کتاب اقبال‌الاعمال (ط-القدیمه)، جلد 1، صفحه‌ 123؛ کتاب الاقبال‌بالاعمال الحسنه (ط-الحدیثه)، جلد 1، صفحه‌ 254 و صفحه‌ 525؛ کتاب المصباح‌للکفعمی (جنه‌الامان الواقیه)، صفحه 613؛ کتاب بحارالانوار (ط-بیروت)، جلد 95، صفحه‌ 20 و دیگر مصادر آورده شده است.

[3]– سوره‌ حدید، آیه‌ 3

[4]– سوره‌ فتح، آیه‌ 10

[5]– این صوت تا اینجا مربوط به قسمت انتهایی «صوت شماره 44: میلاد پیامبر» بود.

[6]– سوره‌ تین، آیه‌ 4

[7]– به دو روش دستیابی به بینش یعنی تفکر در خلوت و مباحثه‌ی جمعی در فایل‌های متعددی اشاره شده است. مانند صوت شماره 61 (در ادامه‌ی همین فایل گفته شده که در خلوت ذهن باز می‌شود)، صوت شماره 186، صوت شماره 56، صوت شماره 30، صوت شماره 48، صوت شماره 54. در صوت شماره 22 به تفکر درونی در خلوت و سکوت بیشتر اشاره شده است. در صوت شماره 5 هم به برتری تفکر نسبت به عبادت پرداخته شده است. در مورد تفکر در خلوت و سکوت و خاموشی در فایل‌های متعدد گفته شده است مانند صوت شماره 5، صوت شماره 23، صوت شماره 30.

[8]– سوره‌ زمر، آیه‌ 53