بسم الله الرحمن الرحیم

روز بیست‌و‌هشتم ماه صفرالمظفر و روز نبی مکرم است. سالروز شهادت پدر سی‌ام ما است که در موضوع ایشان [صوت نامفهوم است] کم و کیف رسالت و سیره و سنتش؛ با شما که فرزندانش هستید و عزادارش هستید و به یادش در این صبح زمستانی نشسته‌اید تا از آن وجود مبارک فیض بگیرید و به‌وسیله‌ی این منتخب الهی، عرایضتان را به خدای باری‌تعالی عرضه بدارید.

یکی از سوره‌هایی که در اواخر عمر ایشان نازل شد و حاوی مندرجات عظیمی است، سوره فتح است؛ در اواخر قرآن تعبیه‌ شده است. آیاتی از این سوره‌ی شریفه را برایتان با تحلیل‌های نوین می‌خوانم که تقریب باشد به «یَأْتِ بِدینٍ جَدید» و نزدیک کند همه‌ی ما و شما را به «یَأْتِ بِکِتابٍ جَدید»!

می‌گوید: «بِسْمِ اللَّهِ الْرَحمْن ِالْرَحیم» به نام خدایی که در این قافیه، در این موقعیت، در این مفهوم و هویت، دور است از هرگونه خشونت و آزار و اذیت و نفی تمام بدی‌ها و شرارت‌ها است.

«إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا»[1]. «إِنَّا» می‌گوید با این‌که خدا یکی است؛ «إِنَّا» جمع است؛ ما به تو فتح دادیم. خدا یکی است ولی جامع هستی است؛ یعنی این‌که ما با همه‌ی عظمتمان، با همه‌ی قدرتمان، با همه‌ی اقتدارمان، با همه‌ی وجودمان درها را به روی تو باز کردیم و دریچه‌های خوشبختی را گشودیم و دروازه‌های بهروزی و رستگاری را افتتاح نمودیم. مبین است، آشکار است، یواشکی نیست، علنی است، عمومی است، در تقویم است [صوت قطع شده است ۳:۵۹].

«لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ»[2]؛ یکی از درهایی که باز کردیم، گناه‌شویی است؛ باب غفرانیت است، توابیت است! برای چه این در را باز کردیم؟ «لِيَغْفِرَ» برای این‌که ببخشیم! از تو برای تو! گناهان گذشته و حال و آینده! این گناهان که بر پیغمبر نسبت داده، می‌گویند که معاصی فرزندانش است که اینجا جمع شده‌اید، گناهان امت است! حالا اینجا سؤال می‌شود (نَفْست سؤال می‌کند طبق همان نسخه‌ی «یَأْتِ بِکِتابٍ جَدید») اگر این در را باز کردی برای شخص پیغمبر یا برای سنت و سیره و امتش، یقیناً موقتی نیست، محدود نیست؛ مربوط به خود پیغمبر نیست بلکه استمرار دارد؛ استصحاب[3] دارد به امتش و دینش که هست؛ ادامه پیداکرده و الآن هم در دستمان است، پیروش هستیم، شریعتش که به دنبالش هستیم. خب این درها کِی باز می‌شود؟ باز شده است؟ رودربایستی که نداریم! نشده است! امروز روز گلایه است به شخص پدر که گفت: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة» من و علی دو پدر این امت هستیم! تنها به شجره نیست که پدر سی‌ام من است بلکه پدرِ انتصابی شما است؛ پدرِ افتخاری شما است! باید بگویید یا اینجا یا در خلوت یا با گریه یا با اعتراض که کو این درها؟

خب حالا گفتی بخشیدی پس ما الآن پاک هستیم. حالا این عذاب که بر ما نازل می‌شود می‌گویند کفاره‌ی گناهانتان است! چه گناهانی؟ گناهان که بخشیده شده است! چه کفاره‌ای؟ خیلی‌ها می‌گویند، می‌گویند این عقوبت بدی‌هایتان است! خب بدی‌ها پاک شده است! نسخه‌اش را قبلاً داده است، استمرار هم داده! هر کس به دنیا می‌آید و گناه می‌کند، شفاعت پیغمبر فی‌الفور شامل حالش می‌شود طبق این آیه: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ»[4]. پس ما الآن عذاب نمی‌شویم به خاطر گناهانمان هر چند خیلی گناه کردیم؛ یک میلیارد گناه کردیم. قدرت این پیغمبر و آن حواله‌ای که خدا به او داده بسیار بسیار بیشتر از میلیارد گناه است!

در آن دعای تعقیبی نماز می‌خوانیم: «إِنْ كَانَ ذَنْبِي عِنْدَكَ عَظِيماً» اگر گناه من نزد تو بزرگ است، «فَعَفْوُكَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِي»! اگر گناه من سنگین است، عفو تو خیلی سنگین‌تر است! در دو کفه‌ی ترازو که می‌گذاریم، اصلاً گناه عالمیان هیچ است!

«وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»[5] تمام کرد نعمت را بر او؛ یعنی کامل کرد! خب نعمت هم که الآن ما نداریم! چون نعمت ضد نغمت است! نغمت یعنی بدبختی، بیچارگی، دربه‌دری، درماندگی، فقر، مرض، اختلاف، بدبینی، توسری‌خوری، زمین‌گیری، عاجز بودن و نعمت ضد این‌ها است. پس ما نعمتی الآن نداریم! نه این‌که ما نداریم، اصلاً امت این پیغمبر ندارد! تمام امتِ یک میلیارد و دویست‌میلیونیِ این پیغمبر در جهل و ناتوانی و فقر و فلاکت و نابودی هستند! اگر غیرازاین است شعار است! نمی‌خورد، ثبت با سند نمی‌خواند! حالم خوش است، با زبان نیست که! باید حالم خوش باشد! با حلوا حلوا دهان شیرین نمی‌شود! با ان‌شاءالله ماشاءالله که زندگی روال طبیعی و خوبش را پیدا نمی‌کند که! یک‌وقت می‌خواهیم تعارف کنیم، شعار دهیم، بله! اما یک‌وقت می‌خواهیم محاسبه‌ی نَفْس کنیم. امروز روز محاسبه‌ی نَفْس است! امروز روز شعار نیست! امروز باید ثبت سنت نبوی، سیره‌ی محمدی را بگذاریم به سندی که الآن داریم؛ یعنی الآن ما به‌عنوان پیرو این پیغمبر، بچه‌ی این پیغمبر، نعمت داریم یا نغمت داریم؟

«وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً»[6] قول داده است که هدایت کند به صراط مستقیم (چک کشیده، بعد این‌ها چک‌های خدا است! چک حسن و حسین و تقی و نقی و علی نیست که برگردد! بانکش هم بانکِ هستی است؛ بانک ملی و سپه و این‌ها نیست که موجودی نداشته باشد! بانکِ آفرینش است، قلم تقدیر است!). خب پس به صراط مستقیم هم نیستیم! چون اگر بودیم، استخاره می‌کنیم چرا جواب نمی‌آید؟ توکل می‌کنیم، چرا جواب نمی‌آید؟ به چارچوب‌های قرآنی عمل می‌کنیم، چرا جواب نمی‌دهد؟ به خود پیغمبر جواب داد؟ اگر جواب داد، چرا پیغمبر مجبور شد ازدواج‌های تصنعی بکند، ازدواج‌های غیرطبیعی بکند، ازدواج‌های تقیه‌ای بکند تا همان زن‌ها پدرش را دربیاورند؛ پدر دینش را دربیاورند! خلیفه‌ی وارث واقعی‌اش را خانه‌نشین کنند، بکُشند، نابود کنند! پیغمبر هم پس هدایت نشد! پیغمبر آرزویش این بود که اسلام، صاف و سالم و صادق بماند؛ به دست فرزندان برگزیده‌اش در غدیر دست‌به‌دست بگردد تا مهدی موعود! آیا گشت؟ همه‌ی این‌ها خانه‌نشین بودند، در زندان بودند، درسیاه‌چال بودند، در غل و زنجیر بودند؛ زهر به آن‌ها دادند، شمشیر به آن‌ها زدند، تمام شد! الآن هم این آخرین بچه‌اش هم که در غیبت است و دست کسی هم که به او نمی‌رسد و کسی هم که او را ندیده است و جمعه هم که می‌شود می‌گویند تا ظهر می‌آید و عصر هم که همه ناامید هستند و خداحافظ! این جمعه، آن جمعه، هزار جمعه رفت، یک میلیون جمعه رفت و خبری نشد!

«وَ يَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزيزاً»[7] تمام این سوره فتح چک است و تعهد و قول و قرار خدا است نسبت به پیغمبر به‌طور مستقیم و نسبت به شما به‌طور غیرمستقیم! چون پیغمبر واسطه است؛ پیغمبر آورده به شما بدهد. «وَ يَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزيزاً»[8] خدا تو را یاری کرد به عزتش. اگر پیغمبر عزت داشت، دم آخر مرگش، در منزلش (یعنی همین دیروز) خلیفه‌ی دروغین[9] آمد دیدنش و پیغمبر گفت که اهل خانه! یک دوات، یک قلم، یک کاغذ می‌خواهم وصیت کنم! همین آقای خلیفه‌ی قلابی که بعداً علی را نابود کرد گفت: «إِنَّ الْمَرْء لَیَهْجُرُ» او دیوانه شده است؛ به حرفش گوش ندهید! نیاز به وصیت نیست؛ «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّه» وصیتش همین قرآن است؛ برو جمعش کن! حتی آن‌کسی که آورد آن قلم و دوات را، آن آقا[10] مشت زد به او! این را خود طرفدارهایش نوشتند!

خب اگر «وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً»[11] است، چرا این‌جوری شد؟ چرا پیغمبر با غصه مُرد؟ در حالی چشمانش را بست که می‌دید فاطمه‌اش لای درودیوار له می‌شود! سینه‌اش را میخ طویله‌ی داغ و سوزان سوراخ می‌کند؛ بچه‌اش را می‌کشد! خلیفه‌ی واقعی‌اش را طناب به گردنش می‌اندازند؛ می‌کِشند او را داخل مسجد! می‌بیند! می‌داند! روضه‌اش را جبرائیل برایش خوانده است!

«وَ يَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزيزاً»[12]! کو؟ الآن ما کجا نصرت شدیم؟ پدربزرگ من از کُهول و از اساتید عرفان عینی و عملی بود (آقا سید طاهر). با همین آیه‌ی «وَ يَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزيزاً»[13] پلکان درست می‌کرد، یک چنین روزی می‌رفت به عرش و می‌دید و برمی‌گشت! آنچه را که می‌آورد، نه به درد خودش می‌خورد، نه به درد ما خورد! فقط می‌دید «لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»!

خب ما چه کنیم؟ الآن مسلمین عزت دارند؟ اگر عزت دارند چرا این‌قدر تبری می‌جویند از دین رسول‌الله یا به زبان یا به عمل؟ چرا علناً می‌گویند که خدا این است و آن است؟ چرا این‌قدر «چرا» زیاد شده است؟

آیه‌ی بعد «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»[14] خدا نازل کرد سکونت را، آرامش را. «سکینه» ضد اعصاب خراب است. قرص اعصاب می‌خوری چون اعصابت خراب است. سَـکینه یا سُکَینه یا سکونت قلب، ضدش است؛ یعنی کسی که قلبش آرام است «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[15] با ذکر خدا قلبت مطمئن می‌شود، محکم می‌شود؛ یعنی دیگر احتیاج به قرص خواب نداری، احتیاج به قرص اعصاب نداری، تشویش پیدا نمی‌کنی، تردید پیدا نمی‌کنی که عه! عجب! پس کو این حواله‌ها؟ کو این قول و قرارها؟ چیز دیگری به ما نشان دادند؛ امروز چیز دیگری ما داریم می‌بینم! «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»[16] هر کس که ایمان آورد قلبش محکم می‌شود! محکم شده است؟

«لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ»[17] برای چه محکم می‌شود؟ همان «أَرِنی» ابراهیم! محکم می‌خواهد بشود چون از این پله می‌خواهد برود به یک پله‌ی دیگر. در حال تعالی است بشر؛ نباید درجا بزند! امروز باید یقینش حاصل بشود که آقا این حرف‌ها حق است تا فردا صبح که از خواب بیدار می‌شود به حقیقت حق سلام کند نه به شک و تردید دوباره روز از نو روزی از نو!

«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ»[18]. اصلاً ایمانی مانده که بخواهد اضافه بشود؟ این ایمان را چه کسی باید حفظ کند؟ همین چک خدا «وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً»[19]! صراط مستقیم، اسلام است؛ او باید حفظ کند! او باید مرتب معجزه کند! معجزه یعنی چه؟ یعنی مرتب دست‌های مخربی را که می‌خواهد آبروی دین را ببرد، قطع کند تا این حقیقت اسلام ادامه‌ی حیات پیدا کند و این سفره‌ای که ما نشستیم دورش (به نام شریعت محمدی) بتوانند بچه‌هایمان هم بنشینند، نوه‌هایمان هم بنشینند. اگر این حمایت نشود، اگر این حراست نشود، اگر این حفاظت نشود، به دست بچه‌های ما هیچ‌چیز نخواهد رسید جز شیطان‌پرستی که اخیراً روزنامه‌ی ایران هم نوشته که خیلی‌ها به سمت شیطان‌پرستی روی آوردند! وقتی خدا از دینش حمایت نکند، حفاظت نکند، شیطان‌پرستی روی شاخش است!

«وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»[20] و برای خدا لشکرهایی است از آسمان و زمین. «وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا»[21] خداوند علیم است و حکیم؛ هم می‌داند چه می‌کند، هم به‌جا می‌کند! آیا الآن احوال ما دانسته است و به‌جا است؟ این چاه‌هایی که در آن افتادیم، طبق حکمت الهی است یا طبق علم الهی است یا طبق نصرت الهی است یا طبق فتح الهی است یا طبق صراط الهی است؟ کدامش است؟ این‌ها را من می‌زنم در برجک نَفْست که دلت بشکند و سؤال بکنی از نَفْس خودت روی این «چراها» که با نقدِ دینِ جاری آماده شوی برای «یَأْتِ بِدینٍ جَدید»!

«لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا»[22] برای این است که گرویدگان از زن و مرد را وارد بهشت کند. خب این بهشت باید یک پیش‌درآمدش در دنیا باشد تا ما بفهمیم هست! چون بهشت بحثی است از عالم ماوراء که دیده نمی‌شود؛ برمی‌گردد به همان قافیه‌ی «رَبِّ أَرِنی» ابراهیم؛ نشانم بده تا باور کنم!

«وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ» باز هم بحث غفران است و امروز پاکت کرده؛ اصلاً عذاب وجدان نداشته باش نسبت به هیچ گناه! امروز پاک هستی؛ اگر پاک نیستی این آیات دروغ است! «وَ كَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِيمًا»[23] به مرحله‌ی بالایی رسیدی «فَوْزًا عَظِيمًا»!

«وَ يُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَ الْمُنَافِقَاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكَاتِ»[24] عذاب می‌کند خدا دو رویان را، اهل نفاق را و آن‌هایی که شرک ورزیدند. «اَلظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظنَ السَّوْءِ»[25] آن‌هایی که به خدا سوءظن داشتند. «عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ»[26] بر آن‌ها خط سوء است؛ یعنی کسی که به خدا سوءظن دارد، در دایره‌ای از تقدیرات سوء گرفتار می‌شود. «وَ غَضِبَ اللَّهُ»[27] و خدا هم به او غضب کرده؛ «وَ لَعَنَهُمْ»[28] لعنش کرده «وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيرًا»[29].

حالا ما اینجا باید بحث کنیم. آقا ما منافق هستیم یا نه؟ ما تا الآن یا علی نگفتیم با خدا و رسولش؟ ما خدا را در کنارش، کس دیگری را پرستیدیم؟ نه! به ضرس قاطع نه! مشرک بودیم؟ نه! به خدا سوءظن داشتیم؟ نه! اگر سوءظن داشتیم، به خدا توکل نمی‌کردیم، تکیه به خدا نمی‌کردیم، با او معامله نمی‌کردیم، همه‌ی وجودمان را در اختیارش قرار نمی‌دادیم، چشم‌بسته به دنبالش نمی‌رفتیم تا در این جهنم بیفتیم! خب پس چی شد؟ تمام آنچه بر ما وارد شد خلاف این وعده‌ها است! ما الآن ملعون هستیم، معذب هستیم، در جهنم هستیم، گرفتار هستیم؛ تقدیراتمان شب و روز ما را لِه می‌کند! این هم باید امروز محاسبه کنید! سنگ‌هایتان را با خدا وا کَنید!

آیه‌ی بعد می‌گوید: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»[30] باز هم تکرار است. خداوند ارتش‌های بزرگی از آسمان و زمین دارد. «وَ كَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا»[31] باز هم عزیز است و حکیم. القصه همان‌که بحث شد.

«إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا»[32] ای پیغمبر ما تو را فرستادیم شاهد مردم باشی؛ بشارت بدهی و بترسانی آن‌ها را! بشارت‌های تو کجا رفت یا رسول‌الله؟ همه‌اش ترس بود! ترس از زندگی، ترس از فشارها، شب نخوابی‌ها، تن‌لرزه‌ها! تو شاهد هستی طبق این آیه؛ یعنی الآن نمردی یا رسول‌الله؛ الآن زنده‌ای، در این مجلس نشستی کنار این‌ها و کنار من هستی! تو شاهدی که بر ما چه گذشت به خاطر اسلام‌خواهی، به خاطر خداجویی و چه شد آن وعده‌ها و چک‌های خدا!

آیه‌ی بعد: «لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ»[33] پیغمبر آمده برای این‌که ایمان به خدا بشود و به رسولش و مسیر، مسیر او باشد در زندگی. «وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا»[34] عزت بدهیم به خدا، وقار بدهیم به خدا؛ یعنی هر آنچه موهای ما تک‌تک شهادت می‌دهد (این روضه‌ی ما است) که ما پیر نشدیم مگر درِ خانه‌ی خدا؛ ضعیف و ناتوان و ناراحت و ناکام نشدیم مگر به خاطر دفاع از خدا و رسول‌الله و صبح و شب در تسبیح و تهلیلش[35] بودیم!

آیه‌ی بعد می‌گوید: «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ»[36] هرکه با پیغمبر بیعت کرد با خدا بیعت کرده است! بیعت با پیغمبر چیست آقا؟ ما که 1400 سال قبل نبودیم که بیعت کنیم. بیعت با پیغمبر در چند چیز است: یک این‌که پیغمبر را بیاوری معلم خودت کنی، مربی خودت کنی در زندگی‌ات، طبیب خودت کنی (که کردیم!)؛ طبق سنتش عمل کنیم (که کردیم!)؛ قال رسول‌الله را ارج بنهی در دلت (که کردیم!).

یکی هم از طریق بچه‌های پیغمبر! همین امام حسن مجتبی که امروز شهادتش همراه شده با جدش، این امام حسینی که دو ماه برایش عزاداری کردید و به یادش بودید، الآن هم هر وقت اسمش می‌آید اشکت درمی‌آید، این‌ها بیعت با پیغمبر است! ما ائمه را قبول داریم، دوست داریم به خاطر این‌که بچه‌های پیغمبر هستند؛ به خاطر این‌که شارحین قرآن پیغمبر هستند؛ به خاطر این‌که حافظین سنت نبوی هستند! حالا ما رفتیم جلو، حالا خدا چه کرده است؟

«إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ»[37] دستت را گذاشتی در دست رسول‌الله، دستت در دست خدا است. «يَدُاللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»[38] دست خدا بالادست همه است؛ یعنی هرکس بخواهد اذیتت کند خدا نابودش می‌کند! این چک چرا جواب نمی‌دهد؟ آقا یک پشه‌کش برقی می‌گذاری داخل اتاقت، می‌گویی این پشه‌کش شر پشه‌ها را از اتاق دفع می‌کند. «نَسْتَجیرُ بِاللهِ»! «أَسْتَغْفِرُ اللَّه»! یعنی قدرت خدا از پشه‌کش کمتر است؟ راحت عوامل موذی و ایذایی می‌آیند زندگی‌ را حرام می‌کنند بر شما و شما هر چه ناله می‌کنی هیچ! اقتصادت خراب می‌شود؛ خانواده‌ات نابود می‌شود؛ روح و جسمت از بین می‌رود؛ ایمانت، تقوایت، تکیه‌ات به خدا از بین می‌رود در این فراز و نشیبِ سختی‌هایی که خدا پدید آورده! خدا اذنش را داده است! چه شد پس «يَدُاللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»[39] دست خدا بالای دست‌ها است؟ خدایا، باز کن این گره‌ها را دیگر! این گره‌ها را که من نینداختم! من دیوانه نیستم که به کار خودم گره بیندازم! یا خدا گره انداخته است یا خدا اذن داده است که بنده‌اش، مخلوقش بیاید اذیتمان کند! چه کسی مالمان را خورده است؟ چه کسی چک‌هایمان را خراب کرده است؟ چه کسی ضایعمان کرده است؟ چه کسی ناتوانمان کرده است؟ چه کسی از بالا انداختمان پایین؟ خلق خدا است! چه کسی اذن داده است؟ اینجا خانه خانه‌ی خدا است و مُلک مُلک خدا است و همه‌کاره خدا است! چه‌طور خدا اجازه داده است؟ پس این «يَدُاللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»[40] کجا کارایی دارد؟

«فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ»[41] هرکس بیعتش را شکست خودش را نابود کرده است. خدایا، شاهد باش در شهادت نبی‌ات و ولی‌ات، محمد و حسن، من و همه‌ی این‌هایی که عزادار پیغمبر و حسن مجتبی هستند عرضه می‌دارم که در عین آن‌که هیچ‌چیز از باورداشت‌ها تهش نمانده است، درعین‌حال باز هم با تو بیعت می‌کنیم که خدای ما هستی، خوب هستی، چکت برنمی‌گردد، اعتبارت ضایع نمی‌شود! اگر تا الآن به عللی از کمک به این جمع و ما و این امت بیچاره و بدبخت صرف‌نظر کردی، دور شدی، امروز برگردان ورق را!

«وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا»[42] هرکس که وفا کرد به عهدش، خدا به او اجر عظیم می‌دهد. خدا! مرد است و قولش! این حرف شاید برای خدا زیبنده نباشد ولی ما با زبان خودمان با خدا حرف می‌زنیم.

تو کجایی تا شوم من چاکرت/ چارقت دوزم کنم شانه سرت[43]

که موسی گفت با خدا بد حرف می‌زنی. خدا زد به موسی به‌جای این‌که شبان را بزند! گفت شبان را چه‌کار داری؟ من عشق می‌کنم با عشق بنده‌ام! خدایا، به ما باید ارزانی بداری آنچه را که قول دادی، آنچه را که وعده دادی!

از خدا می‌خواهم که امروز که روز شهادت نبی مکرم است و نباید گفت روز رحلت! ایشان شهید شدند به دلایل مختلف! هم این‌که زن‌های منافق و مشرک داشتند که اسلامِ به‌ظاهر آوردند؛ در حقیقت کافر بودند، مشرک بودند؛ به آنچه به پیغمبر نازل شده بود کافر بودند! از جمله اهم آنچه بر پیغمبر نازل شده بود، غدیر بود که این‌ها اصلاً باور نمی‌کردند، قبول نداشتند و منتظر بودند تا پیغمبر از بین برود تا غدیر را داغون کنند و  به سندی که خودشان نقل می‌کنند که عداوتشان این‌طور بود که بیشتر وقت‌ها پیغمبر را همین دو تا زن متهم می‌کردند که تو از حقوق ما کم می‌گذاری، تو به این‌وآن می‌رسی و پیغمبر را متهم به بی‌عدالتی می‌کردند به نصی که در کتاب‌هایشان است! و پیغمبر را کشتند به دلیل این‌که باز یک روایتی داریم به‌وسیله‌ی یک گوشت آلوده به زهر و این‌که کارهایی کردند که پیغمبر دق‌مرگ شد! از جمله این‌که گفتم مرد شماره‌ی دو[44] آمد و گفت این مَرد در حال مردن است و جفنگ می‌گوید؛ به حرفش گوش ندهید و هیچ نیازی به وصیت نیست! خدایا، به‌حق این پیغمبر امروز شر این اشرار را از سر این عزیزان دفع کن، گره‌هایشان را باز کن، مشکلاتشان را رفع کن، حل زندگی‌شان کن؛،به آن وعده‌های کریمانه‌ای که دادی عمل کن، شادشان کن، خوشحالشان کن، امیدوارشان کن به خودت، راضی‌شان کن از تقدیرات که خدایا این‌ها کسی را ندارند!

[1]– سوره‌ فتح، آیه‌ 1

[2]– سوره‌ فتح، آیه‌ 2

[3]– استصحاب یا اعتبار حالت سابق، اصلی در اصول فقه و حقوق به معنای حکم به بقای چیزی است که پیش‌تر به آن یقین وجود داشته است. (ویکی‌پدیا)

[4]– سوره‌ فتح، آیه‌ 2

[5]– سوره‌ فتح، آیه‌ 2

[6]– سوره‌ فتح، آیه‌ 2

[7]– سوره‌ فتح، آیه‌ 3

[8]– سوره‌ فتح، آیه‌ 3

[9]– منظور عمر بن خطاب است.

[10]– منظور عمر بن خطاب است.

[11]– سوره‌ فتح، آیه‌ 2

[12]– سوره‌ فتح، آیه‌ 3

[13]– سوره فتح، آیه‌ 3

[14]– سوره‌ فتح، آیه‌ 4

[15]– سوره‌ رعد، آیه‌ 28

[16]– سوره‌ فتح، آیه‌ 4

[17]– سوره‌ فتح، آیه‌ 4

[18]– سوره‌ فتح، آیه‌ 4

[19]– سوره‌ فتح، آیه‌ 2

[20]– سوره‌ فتح، آیه‌ 4

[21]– سوره‌ فتح، آیه‌ 4

[22]– سوره‌ فتح، آیه‌ 5

[23]– سوره‌ فتح، آیه‌ 5

[24]– سوره‌ فتح، آیه‌ 6

[25]– سوره‌ فتح، آیه‌ 6

[26]– سوره‌ فتح، آیه‌ 6

[27]– سوره‌ فتح، آیه‌ 6

[28]– سوره‌ فتح، آیه‌ 6

[29]– سوره‌ فتح، آیه‌ 6

[30]– سوره‌ فتح، آیه‌ 7

[31]– سوره‌ فتح، آیه‌ 7

[32]– سوره‌ فتح، آیه‌ 8

[33]– سوره‌ فتح، آیه‌ 9

[34]– سوره‌ فتح، آیه‌ 9

[35]– تهلیل به معنی لا اله الا الله گفتن است (لغت‌نامه دهخدا). اهل تهلیل کسانی هستند که خدا را یگانه می‌دانند و به یکتایی او ایمان دارند.

[36]– سوره‌ فتح، آیه‌ 10

[37]– سوره‌ فتح، آیه‌ 10

[38]– سوره‌ فتح، آیه‌ 10

[39]– سوره‌ فتح، آیه‌ 10

[40]– سوره‌ فتح، آیه‌ 10

[41]– سوره‌ فتح، آیه‌ 10

[42]– سوره‌ فتح، آیه‌ 10

[43] مثنوی معنوی، مولوی

[44]– اشاره به «صوت شماره 317: تفسیر سوره‌ فتح»