( در برخی آرشیوها این صوت با تاریخ (۱۲/۰۵/۱۳۹۰) آمده است، اما طبق توالی مباحث به نظر می‌رسد تاریخ (۲۴/۱۰/۱۳۹۰) صحیح‌تر است. همچنین بخشی از این صوت در «صوت شماره 115: تفسیر آیات 40، 32، 117 و 128 سوره‌ بقره» آمده است.)

الست است كه در دنیای قبل از ماده فرمود: «أَلَسْتُ أَوْلى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» آيا من همه‌کاره‌ی شما نيستم؟ براي همين می‌گویند عالم الست. چون ما رشحاتي داشتيم تا به اینجا رسيديم؛ نفخاتي داشتیم، منازلي داشتيم. اگر يادمان نمی‌آید چون مصلحت نيست ولي خمیرمایه‌اش در نَفْسمان است؛ نَفْس رحماني، نَفْس شيطاني!

«أَلَسْتُ أَوْلى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ»؟ خدا آنجا تيغ كشيد؛ به تعبير عوام «گربه را دم حجله كشت»، سنگ‌ها را وا کَند با بشر، اتمام‌حجت كرد! گفت: «أَلَسْتُ أَوْلى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ»؛ تو خلع كامل اراده، استقلال، اختيار و استغنا هستي! وقتي رفتي در دنيا، نگويي «من»! بگو «خدا»! آن‌قدر بگو خدا تا خدا شوي! «مَنْ کانَ لِلّهِ کانَ اللّهُ لَه» هر كه با خدا شد خدا هم با او است. «عَبْدِي‌ أَطِعْنِي‌ أَجْعَلْكَ مِثْلِي» بندگي كن تا مثل من شوي؛ يعني واحدهايي كه من دارم (واحدهاي اسم اعظم، كليدهاي رهایی‌بخش) را به دست بگيري!

در يك جاي ديگر می‌فرماید كه: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ»[1] آيا عهد نگرفتيم از تو اي بچه‌ی آدم «أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ»[2] در دنيا از من جدا نشوي؟ «وَ أَنِ اعْبُدُونِي»[3] فقط دنبال من باشي؟ «هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ»[4]! حالا اين عهد ما به خدا است: ما متعهد هستيم كه خدا را به آنچه هست بپذيريم، نه آنچه می‌خواهیم و زوائد بر او بسته‌اند و آلايش كرده‌اند در طول هزاران سال قدمت اديان كه هر ديني آمد، به‌وسیله‌ی كارشناسان خودش مورد دستبرد قرار گرفت و دانشمندان هر دين به ميل خود بُرش دادند و بريدند و دوختند و مرحله‌ی بدعت را پديد آوردند! آن‌قدر حاشيه و تبصره به دين می‌زنند كه وقتي امام عصر می‌آید، می‌گوید: «یَأْتِ بِدینٍ جَدید»! امام عصر که پيغمبر نيست كه دين جديد بياورد! اين همان دين جدش است كه منتهي در اين 1433 سال تا امروز، آن‌قدر علماي دين براي گرفتن سواریِ بهتر از گرده‌ی خلق، به ميل خودشان دين را رنگ‌آمیزی كردند، روايات را دسته‌بندی كردند و آيات را تفسير به رأي كردند که نتیجه‌اش اين شد كه خَلَفِ بر حقِ امام حسن عسگري كه می‌آید، ديني می‌آورد كه براي مردم جديد است، ناشناخته است! براي همين می‌گوییم كه روي فرمول‌های توحيدي كار كنيد و حوزه‌ی ولايي و اجرايي اسماء و صفات خدا را بازنگري كنيد!

در اين آيه می‌گوید: «أُوفِ بِعَهْدِكُمْ»[5] اينجا رسماً خدا خودش را متعهد معرفي می‌کند. خدا می‌گوید من هم وظيفه دارم در قبال شما؛ من هم مسئوليت دارم! امروز روزي است كه با اين آيات پرواز كنيد! گرفتار هستي، دردمند هستي، خسته هستی، بیچاره هستی، به در بسته رسیده‌ای، تازه يك جهنم بزرگي در پيش داري! اگر تا آخر صفر ورق برگشت، خدا تفضلي كرد كه عنايت بشود و فرجي بيايد و ظهوري بشود و اگر نه همه پیش‌بینی می‌کنند كه جهنم بزرگي در آسمان و زمين در پيش داریم! امروز خیلی مهم است ها! اربعين روز حسين نيست؛ روز خدا است! حسين هم ثارالله است؛ حسین هم فدايي خدا است؛ حسين هم خليفه‌ی خدا است؛ حسین هم بلندگوي خدا است! حالا فهميدي كه خدا متعهد است؟

در آيه‌ی 40 سوره بقره است: «أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» تو وفا كن، من وفا می‌کنم! حالا الآن بايد به خدا بگويي؛ الآن نتوانستی، تا آخر شب يك خلوتي پيدا كن و يك دو دوتا چهارتایی به خدا بگو؛ سنگ‌هايت را با نَفْس لوامه كه پايگاه رحمان در وجودت است وا كَن! بگو خدايا، در اين آيه تو بی‌رودربایستی گفته‌ای كه من هم به شما بدهكار هستم! خلاصه‌ تهِ تهِ این آیه اين حرف است، آخرش همین است: خدا متعهد است يعني بدهكار است! حالا اين حرف شايد زیبنده‌ی خدا نباشد؛ بايد این‌ور و آن ورش كرد و یک لغت بهتری پیدا کرد، يك كلمه‌ی تميزتري پيدا كرد. نمی‌دانم! انتهاي اين آيه که خدا می‌گوید من هم متعهد هستم اين است؛ یعنی شما از من طلب داريد! چی طلب داريم؟ كارهاي اساسی‌ها! آن حاجاتِ الباقي، نشئت‌گرفته از اين خواسته‌های بنيادي است.

يكي از خواسته‌های مهم و مهم‌ترین خواسته و انتظار بشر از خدا اين است كه خدايا، براي چی ما را آورده‌ای؟ (سؤال) مگر تو خالق نيستي؟ من را نمی‌آوردي! من را آورده‌ای در جهنم و بعد می‌گويي من كريم هستم، رحيم هستم، لطيف هستم، عَفُو هستم، رفيق هستم! اگر زندگي برايت جهنم است! اين مخاطب من كسي است كه در تنگناي كامل زندگي است از جهات اقتصادي، روحي، جسمي، خانوادگي، فكري، اعتقادی، همه‌چیز افتاده و اين طناب چه كنم چه كنم در گردنش است و «ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى»[6] نه خدا اين طناب را سفت می‌کند كه بميريم و راحت شويم، نه این‌که شلش می‌کند تا نَفَس بكشيم! براي چی ما را آوردي؟ تو نياز داشتي؟ می‌گوید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»[7]! براي چه من را آوردي؟ خدا می‌گوید آوردم تو را عبادت كني! عبادت می‌کنیم، نوكرت هستيم ولي عبادت در فشار كه عبادت نيست، بدبيني به خدا است! سوءظن به خدا است! كسي كه به او بد می‌گذرد نمی‌تواند خوب عبادت كند! پیغمبر فرمود: كسي كه بخواهد معادش آباد شود بايد معاش داشته باشد! «لَا مَعادَ لِمَنْ لَا مَعاشَ لَه» نبوی گفت؛ يعني كسي كه معيشتش خراب است چه‌طور می‌تواند عبادت كند؟ كسي كه سفره‌اش خالی است چگونه خدا را رزاق ببيند؟ كسي كه مريض است چگونه خدا را طبيب بداند؟ كسي كه به دردسر می‌افتد چگونه خدا را حافظ بداند «فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا»[8]؟ ما شعار می‌دهیم يا این‌ها فرمول‌های توحيدي است؟ حق است يا باطل؟ الآن معلوم می‌شود كه حق است يا باطل! شوخی‌بردار نيست که! دين است! دين يعني سلول‌های مغزي و استخواني! دين يعني آن آب اسپرمي كه از پدر به نام من و تو منتقل شده به رحم مادر، اين دين است! اصلِ اصلِ وجود! ديگر شوخی‌بردار نيست! این رودربایستی ندارد! «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي»[9] خدا در اين مسائل حيا نمی‌کند، من و تو می‌خواهیم حيا كنيم؟

در اين درگيري با خدا، اول درگيري با خويش است بعد پيدا كردن خداي واقعي! «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» اگر می‌خواهیم خودمان را بشناسيم، اول بايد خودمان را بكُشيم! چه‌جوری؟ «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ»[10] قتلِ نَفْس يعني آن نفسانياتي كه در وجودمان است را خفه كنيم، بكشيمش، له‌اش كنيم! خوب چگونه له‌اش كنيم؟ بايد اول معرفت بالا برود؛ عرفانمان نسبت به خدا كامل شود! من اول بايد خودم را بشناسم! من چه كسي هستم؟ خدا من را معرفي كرده به خودم چون ما هیچ‌کاره‌ایم ديگر؛ خدا همه‌چیز را به ما یاد داده!

ببینید اين آيه را، براي علم است. آیه 32 سوره بقره: «قَالُواْ سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَ إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ» خدايا، تو همه‌کاره‌ای؛ ما هيچ علمي نداريم! نه آموزش است، نه درس است، نه كتاب است، نه معلم است، نه هوش است، نه ذوق است، نه انديشه است! هیچ‌چیز! «لَا عِلْمَ لَنَ إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَ» هر چه می‌دهی، تو می‌دهی! الفباي زندگي را تو دادی، كتاب عشق را تو دادي، دفتر عمر را تو دادي! «إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ» هم عليم هستی، هم حكيم هستي، هم خالق دانش هستي و هم این‌که بنیان‌گذار حكمت هستی!

و يا در يك آیه‌ی ديگر، 128 سوره بقره، ابراهيم می‌گوید: «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ» خدايا، ما را تسلیم‌شده‌ی خودت قرار بده! اين جباريت محض را نشان می‌دهد و خلع كامل اختيار و استقلال و استغناي بشر! «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا» بچه‌های ما هم همین‌طور؛ «أُمَّةً مُسْلِمَةً» مردمي كه تسليم تو هستند و هیچ‌چیز ندارند.

مسلم ضد مختار است! مختار يعني اختيار دارد؛ مسلم يعني دست‌هایش بالا است، گفته غلط كردم! دیدی می‌روند در سنگر، بالاي سر دشمن و می‌گویند تسليم؟ يعني دست‌ها بالا! ديگر هيچ كاري نكن! ما مسلم هستيم يعني تسليم هستيم در برابر خدا؛ يعني هيچ كاري از ما ساخته نيست كه بکنیم! بعد اشاره‌ی من در اين آيه اين است «وَ أَرِنا مَناسِكَنا» خدايا، به ما ياد بده زندگي كردن را! اين را ابراهيم گفته‌ها (آموزگار توحيد، پدر انبياء، جد ما)! «وَ أَرِنا مَناسِكَنا» نشانمان بده چگونه زندگي كنيم! ما بلد نيستيم! آخر ما اينجايي نبوديم، ما این‌کاره نبوديم، ما این‌وری نبوديم! ما در عدم بوديم؛ تو برداشتی ما را آوردي اينجا، به ما حيات دادي؛ مجموعه‌ی نيازها را هم به ما مُهر كردي، حمايل كردي! همه‌جوره نياز داريم! هوا یک ذره خراب باشد، نابود می‌شویم؛ آب نرسد، نابود می‌شویم؛ غذا نرسد، نابود می‌شویم؛ دارو نرسد، نابود می‌شویم؛ امنيت نرسد، نابود می‌شویم! اصلاً كل وجود ما در حصر نابودي است؛ زندگي در حصر فنا، هستي در چالش‌های مختلفِ نيستي!

خب حالا به خدا می‌گوییم كه خدايا، ما به عهدمان وفا كرديم! عهد ما چه بود؟ این‌که دنبال تو بياييم و آمديم! می‌گوید از خودستايي دست بردار! تو به دنبال خدا به چه دلیل آمدي؟ ما می‌گوییم دنبال خدا آمده‌ایم به دليل این‌که سر سفره‌ی دينش نشسته‌ایم. خدايا، ثابت كن ما بی‌دین هستيم! اين دلايل ما هست كه ما دنبال تو بوده‌ایم: از آباء و اجدادمان اين دين رسيده، اين كتاب، اين پيغمبر، اين امام، اين اربعين. این‌ها محصول عمر ما هستند! حالا خدايا، تو ثابت كن ما بی‌دین هستيم! دنبال بت بوديم؟ دنبال شيطان بوديم؟ دنبال شهوت بوديم؟ اگر دنبال شهوت بوديم، متعارض بود با راه تو (این‌طرفی نبوديم، اينجا نمی‌نشستیم و الآن در این وقت عزیز مستمع اين كلمات نبوديم)!

راه بحث كردن با خدا را یاد بگیر! اول بايد بحث كني؛ بعد كه خوب ذلتِ خودت را شناختي و پیدا کردی، دلت می‌شکند (خدا در دل‌های شكسته است)، بعد اشکت درمی‌آید وقتی‌که می‌فهمی خدا در خمیرمایه‌ات فقر گذاشته «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»[11]، ضعف گذاشته است «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً»[12]! ضعف يعني چه؟ يعني نان بدو من بدو؛ يعني دست به طلا می‌زنم خاك می‌شود؛ يعني شانس ندارم؛ يعني دستم نمك ندارد! همين اصطلاحات جامعه.

خب خدايا، ما به عهدمان وفا کردیم و امروز هم روز اربعين است و می‌خواهیم دينمان را به تو عرضه کنیم. در بارانداز ابی‌عبدالله اين است، خداحافظ. اهل‌بیت هم آمدند امروز كنار قبور عزيزانشان، گفتند خدايا، هر چه داشتيم همین‌ها بود كه گرفتي! يك مشت سرهای بر سر نیزه رفته! یک مشت بدن‌های تکه‌تکه! اين دارايي ما بوده! يك دختربچه‌ی سه‌ساله را هم در خرابه‌ی شام جا گذاشتيم! اين ثروت ما بوده! این همه‌ی دنياي ما بوده! الآن هم آمديم، اين زین‌العابدین است كه چهل منزل در غل و زنجير دستبند، پابند، گردنبند است! وقتي يك نفر آمد به امام سجاد (پدر بيست‌و‌هفتم ما) گفت یا ابن رسول‌الله من از اصحاب جدت رسول‌الله هستم؛ كاري داري انجام دهم؟ حضرت در خرابه نشسته بود؛ فرمود كه اول يك پولي بده به اين نیزه‌دارِ سرِ بابایم، اين نيزه را دور ببرد! مردم به خاطر این‌که به اين سر بريده سنگ بزنند، سنگ‌هايشان می‌خورد بر سر اين بچه‌های بی‌پدر! چه كردند با اجداد ما! به خاطر دنيا، به خاطر ميز و صندلی، به خاطر تخت و تاج! یک پولی داد و فرمانده‌ی نیزه‌دارها یک پولی گرفت و سرها را جای ديگر برد و فاصله انداخت با بچه‌ها. بعد آمد گفت حالا يك كار ديگر بگو انجام دهم. گفت که چهل روز آفتاب به این گردنبندي كه به گردن من بسته‌اند (از آهن) خورده و نمی‌توانم سرم را تكان دهم؛ اگر می‌شود گردنم را پانسمان كن! می‌گوید نگاه كردم ديدم كه عمداً این‌ها را روزها در آفتاب داغ راه می‌بردند كه آفتاب به اين غل و زنجير بخورد و عذابشان بدهد و شکنجه‌شان بكند! گفت ديدم وضع خيلي خراب است! عمامه‌ام را باز كردم و اين زنجیری كه به گردن امام سجاد بود را بلند كردم كه اين دستمال را بگذارم روي اين زخم، ديدم گوشت و پوست گردن حضرت با اين آهن تفتیده بلند شد و ناله‌ی حضرت درآمد!

حالا این‌ها امروز آمده‌اند كنار قبور عزيزانشان! خدايا، این‌ها كه اين زير دفن شدند، این‌ها بهترين خلايق تو هستند! گفت ديروز و امروز، شانزده ميليون نفر رفته‌اند كربلا! اين همان آتشي است كه به خیمه‌ها زدند، هزار و چهارصد سال بعد را روشن كرده است! خيلي است! حسین امروز از خدا بیش‌تر میهمان دارد! در حج اكبر چند ميليون بیش‌تر نمی‌روند! الآن با وجودي كه احتمال مرگ‌ومیر می‌رود، احتمال ترور و بمب‌گذاری می‌رود، هركس كه الآن می‌رود دیگر دیوانه‌ی ابی‌عبدالله است! چون به‌غیراز رفتن سوريه و مكه است! راه صد درصد ناامن است! مرتب خبر می‌رسد كه بمب گذاشته‌اند و زائران را کشته‌اند! آن‌کسی كه الآن می‌رود، او به‌واقع گفته «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُم فَأَفُوزَ فَوزاً عَظیما» ای‌کاش كنارت بودم تا خون ناقابلم با خون پاك و مطهر تو قاطي می‌شد!

حالا این‌ها آمدند در این چله نشسته‌اند كنار قبور؛ زن‌ها گريه می‌کنند، بچه‌ها ناله می‌کنند، عزيزانشان را صدا می‌زنند! يادشان می‌افتد چهل روز قبل همه‌کس داشتند؛ بابا داشتند، عمو داشتند، سقا داشتند، برادر داشتند، سپه‌سالار داشتند! آن‌قدر داشتند كه دشمن نتواند به حرمشان تجاوز كند اما الآن هیچ‌کس را ندارند! همه دور امام سجاد نشسته‌اند. امام سجاد شروع كرد به روضه خواندن. يكي از روضه‌خوان‌های بزرگ ابی‌عبدالله، پسر عزيزش علي‌ابن‌الحسين است! بعد روضه می‌خواند، از پدر می‌گفت، از برادر می‌گفت، از شش‌ماهه می‌گفت!

خدايا، نه ما، هیچ‌کس، هيچ جنايتي، هيچ قساوتي، هیچ شکنجه‌ای، هيچ مرگي، هيچ مُثله‌ای، مثل جريان حسين نمی‌شود! آن یک‌چیز عجيب و خاطره‌انگیزی براي مجموعه‌ی تاريخ بشر بود ولي خدايا، ما هم خيلي زجر كشيديم! چله‌هاي ما هم در عقبه‌ی عاشورا خيلي سنگين بود! به‌راستی‌که اين لوا در دست ما بود كه «كُلُّ يَومٍ عاشورا وَ كُلُّ أَرضٍ كَربَلا وَ کُلُّ شَهرٍ مُحَرَّم». به‌راستی‌که بر منتظر واقعي و بر ميراث‌بر واقعي اهل‌بیت روزهاي سختي گذشته است! الآن هم ما در محضر خدا عرض می‌کنیم: خدايا، ما به عهدمان وفا كرديم، حالا تو به عهدت وفا كن! قول خدا چيست؟ «وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»[13] منتظر باشيد! تعهد خدا چیست؟ اين است كه «أَتَىٰ أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ»[14] می‌گوید فرمان ظهور را ما زده‌ایم؛ فقط مانده است تا عينيت پيدا كند! خدايا، ما گرفتاران غيبت هستيم؛ ما سيلي خوردگانِ فقدانِ امام هستيم! خدايا، اگر به اين مسير ادامه بدهي و همچنان غيبت را تداوم كني، اثري از دين جدمان نخواهد ماند و از مخلصين اهل‌بیت، چيزي جز آه و ناله‌ای نخواهي شنيد! خدايا، از تو می‌خواهم كه به حقيقت حسين، امروز به غيبت اتمام دهي و ظهور را براي ما در همين هفته‌ی حائل بين اربعين و بيست و هشتم اجرا و علني كني! خدايا، ما بی‌کس هستيم، كس ما تو هستي؛ بی‌کار هستيم، كار ما حسين است؛ ناتوان هستيم، توانمان علي‌ابن‌ابیطالب است؛ بی‌آبرو هستیم، آبروي ما فاطمه‌ی زهرا است!

[1]– سوره‌ یس، آیه‌ 60

[2]– سوره‌ یس، آیه‌ 60

[3]– سوره‌ یس، آیه‌ 61

[4]– سوره‌ یس، آیه‌ 61

[5]– سوره‌ بقره، آیه‌ 40

[6]– سوره‌ اعلی، آیه‌ 13

[7]– سوره‌ ذاریات، آیه‌ 56

[8]– سوره‌ یوسف، آیه‌ 64

[9]– سوره‌ بقره، آیه‌ 26

[10]– سوره‌ بقره، آیه‌ 54

[11]– سوره‌ فاطر، آیه‌ 15

[12]– سوره‌ نساء، آیه‌ 28

[13]– سوره‌ هود، آیه‌ 122

[14]– سوره‌ نحل، آیه‌ 1