*** این متن مربوط به «صوت شماره ۴۳۰: صفحه ۸۷ تا ۸۸» است و اصلاح الفباي توحيد، صفحهی 8۸ در آرشیوهای قدیمی با نامهای «صوت شماره 430: صفحه 85 تا 88»، «صوت شماره 293: صفحه 85 تا 96» نیز ذخیره شده است.
255- فرمانروای هستی خواست خود را پیش میبرد.
کتاب دوره میزانالحکمة، جلد 4، بابالرضابالقضاء، صفحه 479؛ کتاب غررالحکم، حدیث 3432، از امیرالمؤمنین.
باز هم رفتیم در مقولهی جبر! اگر همین نود صفحهای که داریم، بحثهای جبرش را سوا کنیم، همین مقدار (حالا خیلی دیگر در راه داریم اگر خدا بخواهد) اینها را سوا کنیم، چهطور ممکن است کسی بخواهد باور کند که جبر مطلق نیست؟ مولای شما علی میگوید: «إِنَ اللَّهَ يُجْرِي الْأُمُورَ عَلَى مَا يَقْتَضِيهِ» میگوید خدا هرکاری بخواهد میکند. هر چه بخواهد اجرا کند، انجام میدهد. «لاَ عَلَى مَا تَرْتَضِيهِ» نگاه نمیکند تو از چه خوشت میآید، بشر متمایل به چیست، انسان چه میخواهد! نه! نمیپرسد بلکه خودش میگذارد جلوی راهت میگوید برو! بسترسازی ميکند، یکی هم میزند پسِ گردنت، مجبورت میکند بروي!
256- آفریدگار ما دوست ما است.
کتاب دوره میزانالحکمة، جلد 4، بابالرفق، صفحه 496؛ کتاب کنزالعمال، حدیث 5370، از پیامبر.
در کنار همه نسخههایی که در جبر داریم ما اینها را هم میآوریم که احساس دوری و دوگانگی با خدا نکنیم ها! چون ما غیر از خدا كسي را نداریم! زور بگوید دوستش باید داشته باشیم؛ به ما فشار بیاورد، عذابمان کند، چون غیر از او کسی را نداریم! او ما را آورده، ما را تحت نظر دارد و ما را میبرد. پس ما در همهی شرایط باید به او نزدیک باشیم! از آن نسخههایی که ما را میکشاند به سمت خدا، يكياش این است! «إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى رَفِيقٌ» میدانید که این جبار، این زورگو، رفیق است! یعنی هیچ پادشاهی، هیچ قدرتمندی نمیآید با رعیتش رفیق باشد! این حاکم بلامنازعی که حکام را میآورد و حکام را میبرد، این رفیق است. یکی از اسامی هزارگانهی خدا، رفیق است. «یا رَفِیق»! یکوقت دلت میگیرد، خیلی به فشار میافتی، با اشک، با ناله، با اعتراض بگو که ای رفیق، باب رفاقت یعنی همین؟ حکم رفاقت یعنی همین؟ میگوید: «إِنَّ اَللَّهَ يُحِبُّ اَلرِّفْقَ فِي اَلْأَمْرِ كُلِّهِ» خدا در همهکار هوای دوستش را دارد. خدا یکی است ولی رفقایش هفت میلیارد انسان هستند و فرقی هم برايش ندارد؛ با همه رفاقت دارد مگر کسانی که بخواهند او را مورد غضب قرار بدهند؛ یعنی اینکه پا در کفشش بکنند، ادایش را در بیاورند و بخواهند لباس او را بر تن بکنند و خلقش را آزار بدهند!
257- جبر را در کشاورزی ببینید
کتاب دوره میزانالحکمة، جلد 4، باب الزراعت، جلد 5، صفحه 10؛ کتاب بحارالانوار، جلد 103، صفحه 66، حدیث 16، از امام صادق.
باز هم رفتیم در بخش جبر. «فیِ قُولِ اللَّه» امام صادق فرمود که این آیه را توجه کنید: «وَ عَلَى اللَّهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنونَ»[1] (این آیه را زیاد شنیدید) میگوید که باید تکیه کنید به خدا! هر کس که خدا را قبول دارد باید همهچیزش را تحویل خدا بدهد و بگوید که من راضی هستم به رضای تو! بعد میگوید که این آیه برای «اَلزَارِعُون» برای کشاورزها آمده. کشاورز، دهقان، باغدار، همهی زندگیاش، همهی عشقش، همهی حیاتش، همهی دنیایش این زمین است. حالا چند متر است یا چند هزار متر است یا چند هکتار است. بعد همهی وجودش را صرف این میکند که از این زمین زندگیاش را آباد کند و زندگی خانوادهاش را و دیگران را و به طبع زندگی اطرافیان یا بقیهی انسانها را. بعد میگوید که زارع باید تکیه کند به خدا! نگوید یکوقت که من همهکاره هستم! این فکر من است، این زور من است، این قدرت من است که احیاء کرده این زمین را! نه! الآن دارید میبینید ديگر، یک باد بیفصل میآید، سردرختیها را میریزد، زارع بدبخت شد! میخواهد بگوید که توکل به من کن! تو نیستی که! در یک آیهی دیگری میگوید که: «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»[2] تو میکاری یا من؟ تو صاحب این باغ هستی یا من؟ همهکاره او است! یک سرما میدهد غیر فصل و میزند همهچیز را نابود میکند! بنابراین بايد بدانیم که یک باغدار تکیهاش باید به خدا باشد نه به خورشید، نه به کود، نه به زمین، نه به آب! باید بداند که این عمله و اکلهی خدا است و کسی که تصمیمگیرنده است و صاحب باغ است خدا است!
انشاءالله بقيهاش را برایت بعداً ميخوانم! به يادت هستم، خدا نگهدارت، خداحافظت باشد!
[1]– سوره تغابن، آیه 13
[2]– سوره واقعه، آیه 64