سلام. چهطوری؟
باز هم در جبر و اختیار هستید؟ این مطالب هفتاد صفحهی است؛ مباحث متنوع دارد. باید اینها را بنویسید چون اینها توضیحات این مباحث توحیدی است! موضوع دیگر این است که اینها یك استارتي بود كه زده شد هم براي اینکه بچهها به سمت دين جديد توجه كنند (نه اینکه كشيده بشوند چون هنوز دين جديد نيامده است؛ ولي توجه كنند) و اینکه یك انبارگرداني كنند از اعتقادات آباء و اجدادي كه آنقدر در آن ديدگاههاي دين گذشته مسخ نشده باشیم، مست نشده باشيم كه وقتي دين جديد میآید مقايسه میکنیم ببينيم اختلاف فاحش است پذيرش نكنيم و جلوي او بايستيم. یكي هم اینکه مسائل توحيدي رسيدني است؛ يعني نه تدریسي است، نه تحصیلی است و نه كتابتي است؛ بلكه انسان بايد خودش برسد! در همان روزهاي اول هم كه بحث جبر بود، حتي منازعه پيش آمد بين بچهها، من گفتم كه در اين موارد باید خداوند دست انسان را بگيرد. يعني محوريت «ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ»[1] حكم میکند كه انسان که مخلوق خدا است و مصنوع خدا است، مأموريتش این است كه خدا را بشناسد! در آن آيه میگوید كه: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»[2] من جن و انس را آفريدم براي عبادت و بعد معنا میکند: «أَیْ لِیَعْرِفُون» براي اینکه مرا بشناسي؛ يعني مهمتر از عبادت، معرفت است!
همان معرفتي است كه ما جرقهاش را زديم و یك تلنگري بود از بابت چندين مقصد كه یكياش هم همين است كه بچهها متوجه بشوند كه دينی میخواهد بيايد و امامي میخواهد بيايد كه همهچیزش نو است و هيچ مورد مشابهي ندارد (چه سنتش، چه كتابش، چه دينش، چه قضائش و چه سلطنتش) و یك امتحان هم براي بچهها بود. الآن چندين ماه است كه اين مباحث هست، آن امتحاني كه کلاً بچهها دادند یكي اين بود كه ميزان پذيرش آنها از اين سالهای گذشته براي خودشان و ديگران علني میشد كه تا چهقدر راه را آمدهاند با معلم و در كشتي انتظار تا چه حد ناخدا را قبول دارند و ناخدا اگر چيزي گفت كه با سازههای فکریشان ناهماهنگ بود آيا با ناخدا قهر میکنند؟
مستلزم اين است كه از كشتي پياده بشود چون اين ناخدا یك كشتي را هدايت میکند (كشتي انتظار است) و هر كس كه باورداشت او بهاندازهای نباشد كه ناخدا را ياري كند قطعاً پياده میشود و از اصل انتظار دور میشود و انشاءالله اصلش هم اين است كه خداوند كمك میکند. يعني ما مأموريت داشتيم در ثانیههای پاياني غيبت حواسها را بچرخانيم. حواسهایی كه به مسائل داخلي، مسائل انحرافي، مسائل اختلافي، مسائل نفساني جمع شده بود. یك طوفاني باید میشد تا چه آنهايي كه برگشتهاند و چه آنهایی كه برنگشتهاند تکلیفشان مشخص بشود و آنهايي كه برنگشتند خيالشان راحت شد كه اين ناخدا به دردشان نمیخورد و بايد تصفيه بشوند و اجداد ما هم گفتند كه تا شب ظهور مرتباً تصفيه هست. يعني هر كس كه شش سال را آمده، ده سال را آمده، بیست سال را آمده ممكن است فردا شب ديگر بِبُرد چون از یك سمت فشار ليل و نهار غيبت است و از یك سمت هم برخورد با عجايب و غرایب در زمان و كلمات غيرمترقبه در مباحث اعتقادي است! میبُرند و اینها بهانهای است و خدا كه مكار است، ميبُراند تا اینکه یك تعداد خاصي برسند. یك تعداد خاصي كه اينجا امتحان میشوند و میمانند و یك تعداد خاصي هم بعد از عذابها میمانند و یك تعداد خاصي هم بعد از فشارها میمانند و در نتيجه یکسوم از اين هفت ميليارد میماند. تازه آن یکسوم هم در لحظهی برخورد اوليه با آقا، باز همانجا هم تصفيه میشوند! يعني شما حساب كنيد كه وقايع همه انجام شد، یکسوم از اين هفت ميليارد كه ماند، تازه امام كه ظاهر شد، خروج كرد، آن اتفاقي ميافتد كه نوشتند از متن و بطن امت اسلامي سه طایفهی شناخته شده و تأثیرگذار يعني فقها و قضات و سادات بنيفاطمه جلوي حضرت میایستند و با او مقابله میکنند و اینها مقابله میکنند، با همهي امكاناتي كه در غيبت دارند مقابله میکنند! از جمله امکاناتشان: تبليغ است و ظاهرِ مسجد است، ظاهرِ محراب است، ظاهرِ منبر است، ظاهرِ عبا است و با همهی اين فشارها و قدرتها به جنگ كسي میروند كه كانديد است براي تشكیل یك دورهی زيباي بهشتگونه در دنيا!
پرسش: [در صوت نیامده است]
پاسخ: در آن ظرفي كه ريخته بد نبوده است. ميداني چرا؟ چون مولا در نهجالبلاغه میگوید كه: بهزودی اسلام وارونه میشود همچون ظرفي كه وارونه شده است. اسلام يعني آنچه را كه مورد وحي بوده و دستنخورده بوده. يعني همپایهی خباثت زمان كه غيبت است، بايد دينش هم، موجودیاش و محدودهاش و جزء و كل و اصلوفرعش مطابق با آن باشد. الآن به ضرس قاطع میشود گفت كه آن اسلامي كه در منبع وحي بود و در غدير تجلي كرد جايش خالي است و آن لباس اسلاميتي كه تن ملت اسلام است همان اسلامي است كه مولاي شما در نهجالبلاغه گفت بهزودی مثل پوستيني وارونه میشود كه عوضي تنشان کردهاند؛ يعني حق را ناحق میبینند و ناحق را حق!
بههرحال تلاش یك منتظر در وهلهي اول اين است كه كلاه خودش را سفت بچسبد به قول عوام که ميگويند «در عين تنگدستي، كلاتُ بچسب دو دستي»! تنگدستيِ زمان، هم مادي و هم معنوي است و از نظر معنويات ما الآن فقير هستيم. اگرچه در بيعت امام هستيم ولي فقرمان به خاطر اين است كه آن ابر خشن و نامقدسي كه بين ما و اسماء و صفات خدا فاصله انداخته (يعني همان حجاب غيبت)، ما را در فقر كاملِ معنويت قرار داده. یعنی شما الآنِ یك منتظر واقعي را با وقتیکه پا در سرزمين ظهور میگذارد مقايسه كنيد، 180 درجه فرق میکند ولو اینکه انتخاب شده و امتحاناتش را هم خوب پس داده و دارد میرود. آن شخصيت اين شخصيت نيست، آن آدم اين آدم نيست، آن چشم اين چشم نيست. آن چشم سه مترياش را میدید، این یكي چشم در ظهور آسمان را میبیند و مافیها و گوشش هم همینطور. سینهاش از همه مهمتر، «ربِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»[3]؛ سینهای كه میخواهد خدا را ببيند «جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا»[4]! درحالیکه در زمان غيبت، آنهايي كه در ردهی بالاي توحيد بودند خدا را با چشم دل میدیدند؛ يعني ترسيمي جز آن ترسيمي كه از اسماء و صفات در درونشان نقش بست نداشتند. يعني خداي عادل چهجوري است؟ آن برداشتتان از عدل میشد تصویر خدا! رحمان، رحيم، لطیف و كريم چهجوري است؟ آن برداشتشان، آن حسشان از آن اسماء، خدايي را براي خودشان ترسيم میکرد كه خدا اینجوری است. همینکه ما الآن میگوییم خدا نور است، خدا نور است يعني چه؟ خدا نور است كه تجلي كرده در همهچیز و همه را منور كرده، نوراني كرده درحالیکه همين خدا نور است هزار و یك سؤال دارد و هزار و یك مبحث دارد كه ما به آن نرسيديم و نمیرسیم چون هر چيزي مقتضاي زمانش را نگاه میکند. زمان غيبت يعني اینکه بايد ما كور باشیم، كر باشیم و لال باشيم! اصلاً تقيه يعني همين! اين زمان، زمان تقيه است! غيبت آميخته با تقيه است! اسلام كادوپيچي شده با رویهی تقيه يعني همين! تقيه يعني هستي و نيستي، بودي و نبودي، غذا میخوری و نمیخوری! چون اين غذايي كه میخوری در حقيقت سم است؛ باعث اختلالات معنوي میشود. میخوابی و نمیخوابی! خواب تو را اسير میکند ولي آن خوابي نيست كه اراده شده كه روح تو از كالبدت بيرون بیاید و براي تطهير به منطقهی ارواح برود. ايمانت هم همینطور، در قالب: «وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ»[5]، اين ايمان عصاي دست نيست! الآن بهترين انسانها غير از مهدي موعود، بهترين انسانهای کرهی زمين که با خدا مرتبط هستند از طريق نفْس لوامه، شايد یکهزارم از واقعیتهای توحيدی را نمیدانند! حتي اوتاد، كه ميگويند براي امام در کرهی زمين شاگرداني است منصوب شدهاند و اینها هر روز و شب از طريق مجاري تنفسي و فضايي با امام در ارتباط هستند، حتي اینها واقعیتهای توحيدي را نمیدانند به خاطر اینکه اقتضاء نيست و نمیشود! مثل اینکه امام با آباء و اجدادش هيچ تفاوتي ندارند ولي پدرش اميرالمؤمنين آمد حكومت را ايجاد كرد و ناموفق رفت و به شكست انجاميد و خودش هم اعتراف كرد كه اين حكومت چه در اول (در همين نسخههایی كه پيدا كرديم و خوانديم تا صفحهی 71) كه پس زد (درحالیکه بعضیها برايشان سنگين است كه امام كه ولي خدا است چرا دست مردم را براي بيعت رد كرد درحالیکه امام وظيفهمند است نسبت به امت كه هميشه دست اینها را بگيرد؟ ولي میخواهد بگويد كه اين حكومت در زمان غيبت قابلاعتماد نيست!) اولش پس زد و آخرش هم گريه كرد و گفت خدايا علي را بگير و به مردم هم گفت معاويه كه دشمن خدا است پيش مردم وجيه است و علي كه برگزیدهی خدا است مورد نفرت است و علي غريب شده و علي تنها است!
غرض اینکه اين مباحث خيلي گسترده است؛ از خدا بخواهيد كه درونش كه وارد میشوید، گم نشويد! برخوردها مختلف است؛ بعضیها نگاه میکنند و ميگويند هيچي، به درد نمیخورد؛ بعضیها نگاه میکنند سطحي؛ بعضیها نگاه میکنند عميق. تازه كسي كه عميق وارد میشود بايد به خدا پناه ببرد كه گمراه نشود! هميشه اين حديث را در ذهن داشته باشيد كه: «اَلنّاسُ كُلُّهُم هالِكُونَ» مردم همه در پايان غيبت هلاك میشوند «الاّ العالمونَ»؛ يعني در امتحانات رفوزه میشوند مگر آنهايي كه فهميدند و به علماليقين رسيدند! «وَ العالمونَ كُلُّهُم هالِكُونَ الاّ العاملونَ» آنهایی كه به علماليقين رسيدند، نابود میشوند در امتحانات سراسري غيبت مگر آنهايي كه عمل کردند! عمل كردن میشود عيناليقين. «العاملونَ كُلُّهُم هالِكُونَ» اینها هم باز نابود میشوند، از آن عروةالوثقي پرت میشوند، دور میشوند «الاّ المخلِصونَ». مخلصون يعني به مرحلهی حقاليقين رسيدند؛ يعني ديگر مو لای درزش نمیرود كه اين فناي در ظهور شده، هضم در امامش شده، ولي باز هم میگوید: «و المُخلِصونَ فى خَطَرٍ عَظيمٍ»! آنکسی هم كه محكم چسبيده به امامش در خطر بزرگي است! يعني اين هم تا وقتي پايش را در سرزمين ظهور نگذارد بايد احتمال بدهد كه اين هم برگردد!
خاطرات مختصري است از سرگذشت آقاي شما در بيست سال گذشته كه پرچمي را بلند کرد براي اعتلاي اجدادش كه جامع اضداد است. خیلیها بهطور افراط و ديوانهوار او را در دههی اول كه حركت كرد در مسجد همتآباد، میخواستند و برايش جان میدادند و در دههی دوم به او بدبين شدند و او را تنها گذاشتند. کلاً اینکه امام میگوید: «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا وَ کلُّ شَهرٍ مُحَرَّمٌ» همهچیز تاريخ در حال گردش است و چرخش است و تجديد است، همین است. بعد در طرح اين مسائل باز بعضیها كم آوردند و گفتند فلاني در اثر فشار در قفس به دين آباء و اجدادش پشت كرده و آنهايي كه بدبینتر بودند گفتند كه دين اختراع كرده. خلاصه آمدند تا مرحلهای كه خواص بودند، خصيصين بودند و فهميدند كه اين درد دين بوده و اين اشاراتي از غيب بوده و الا او اين مباحث را بيست سال قبل هم مطرح میکرد و الآن براي خودش تازگي دارد؛ يعني یک عينك جديدي زدند بر ديدگان.
امیدوارم که همهی شما نتیجهی این زحمات را ببینید!
[1]– سوره فجر، آیه 28
[2]– سوره ذاریات، آیه 56
[3]– سوره طه، آیه 25
[4]– سوره فجر، آیه 22
[5]– سوره زمر، آیه 67