185- از مظاهر جبروتیت الهی

کتاب جامع الاخبار، صفحه‌ 39، حديث 28؛ کتاب بحارالانوار، جلد 3، صفحه‌ 55، حديث 29.

باز هم رفتيم در مسئله‌ی جبر. «سُئِلَ أمِيرُالْمُوْمِنِينَ» از آقایتان سؤال كردند: «مَا الدَّلِيلُ عَلَي‌ إثْبَاتِ الصَّانِعِ» خدا هست يا نيست؟ ثابت كن! حالا خيلي جالب است! خدا هزار و يك اسم دارد، 73 واحد اجرايي از صفات دارد؛ حضرت علي براي اثبات این‌که خدا هست، خدا حيات دارد، خدا همه‌کاره است، آمده باز دستش را گذاشته روي جبر؛ يعني همه را رها كرده! حضرت فرمود بله، خدا هست؛ برایت ثابت می‌کنم! فرمود به سه دليل خدا هست. «ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ: تَحْوِيلُ الْحَالِ» اول این‌که همه‌چیز را جابجا می‌کند، حالي به حالي می‌کند. چه طبيعت را، چه انسان را، چه اشياء را. زمستان را می‌کند تابستان و تابستان را می‌کند زمستان. خشك‌سالي می‌دهد به جاهايي كه انتظار نمی‌رود؛ به آنجاهایی كه انتظار می‌رود موقعيت ديگري می‌دهد! انسان را كه اراده دارد كاري انجام بدهد و آماده شده در يك بستر خاصي (مثلاً يك شغلي را اراده می‌کند)، او را پشيمان می‌کند، او را برمي‌گرداند. تحويل هم در انسان، هم در طبيعت، هم در اشياء كه دعاي تحويل هم می‌خوانیم: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ».

بعد فرمود: «وَ ضَعْفُ الارْكَانِ» دوم این‌که اركان را می‌لرزاند؛ اركان هر چيزي را! اركان اجتماع، اركان اقتصاد، اركان طبيعت، اركان انسان، اركان تاريخ! اركان يعني ركن هر چيزي را که به آن تكيه می‌دهند، رویش حساب می‌کنند، رویش فكر می‌کنند، رویش برنامه‌ريزي می‌کنند، يك‌دفعه اراده می‌کند كه نيست و نابود می‌کند!

«وَ نَقْضُ الْهِمَّةِ» سومي هم اين است كه هر نقشه‌ای را كه ما می‌کشیم خداوند خرابش می‌کند! انسان نقشه می‌کشد براي فردا،‌ براي يك ماه ديگر، براي يك سال ديگر، برای صد سال آينده. بزرگان بين‌الملل می‌آیند برنامه‌ريزي می‌کنند كه مثلاً در فلان منطقه اين‌جوري پيش برود، يك‌دفعه می‌بینند يك چيز ديگر شد! این‌ها با همه‌ی عظمتشان نتوانستند؛ يعني نتوانستند فكرشان را به بار بنشانند چون قبل از خودشان يك قدرت ديگري بر هستي تسلط دارد كه اسمش خدا است!

کتاب بحارالانوار، جلد 94، صفحه‌ 96، حديث 12، از مولا.

تبصره‌ای زده به آيه‌: «وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ». آيه‌ «وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ» كه خوانديم «وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»[1] خدا را نشناختيد، خدا را عبادت نكرديد آن‌طور كه بايد! حالا توضيح می‌دهد، می‌گوید در قالب دعا: «فَأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أولِيائِكَ» خدايا، قسمت می‌دهم به آن نامي كه دوستانت را هدايت كردي «فَوَحَّدوكَ» و تو را متمايز كردند از همه‌ی الهه‌هایی كه در اطراف ما هست، خداهايي كه به ما عرضه می‌شود «و عَرَفوكَ» و تو را شناختند «فَعَبَدوكَ» تو را عبادت كردند به حقيقت! آن حقيقتي كه در آن آيه می‌گوید نداريد آن حقيقت را «وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ» نشناختی او را ولي اين خواص از دوستان خدا به حق می‌شناسند خدا را و عبادت می‌کنند. «وَ لاَ تَجْعَلْنِي مِمَّنْ يَعْبُدُ اَلاِسْمَ دُونَ اَلْمَعْنَى» خدايا، مرا قرار نده از كساني كه ظاهرپرست هستند؛ يعني فقط ظاهر يك خدايي باشد. همين! خداي سنتي، خداي روي عادت، خداي روي علايق و نمی‌دانند كه اين خدا يك خداي اسمي كه نيست، خدايي است كه هزار و يك اسم دارد و 73 واحد اجرايي دارد! این‌ها را بايد بشناسند و ارتباط انسان را با اين اسماء و صفات پيدا كنند! به‌هرحال نشان می‌دهد كه این‌که در غيبت عامه‌ی مردم خدا را درست نمی‌شناسند عموميت دارد؛ يك خصوصیت‌هایی هم دارد كه براي بعضی‌ها پرده بالا می‌رود!

صفحه‌ 59 را ان‌شاءالله بعداً برایت می‌خوانم!

[1]– سوره‌ زمر، آیه‌ 67