پرسش: [در صوت نیامده است]
پاسخ: تمركزت را بگذاري روي اين كه خداوندِ جبار خَلقِت كرده و او تو را روي اهداف خصوصي خودش آفريده و براي تو ميداني باز نگذاشته در انتخاب، در استقلال، در استغناء، در آزادی، در اختيار و مجبور هستي كه تابع «كُنْ فَيَكوُن» او باشي در آمدن و چرخيدن و زندگي كردن و رفتن!
وقتیکه به اين موقعيت برسي و برایت جا بیفتد دیگر آن حساسیتهایی كه خیلیها دارند كنار میرود كه طرفِ من کیست و چيست؟ من در چه موقعيتي هستم؟ جنس من چي اقتضا دارد، چي میپذیرد، چي میخواهد؟ از جنس ديگر به من چه لطماتي وارد میشود يا اين كه عرصه تنگ میشود؟
در این مقوله وارد بشوي با ذكر: «أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ» (54 سوره اعراف) كه هم بخواني و هم محاسبه كني و هم روي اين كلام فكر كني كه خدا میگوید كه من خلق كردم بهزور! «لَهُ الْخَلْقُ» براي او خلق است؛ يعني فقط او خلق میکند! يكي هم اين كه خلق براي او است و اینکه امر هم دست او است! هر چه او میگوید بايد اطاعت بكنند و اطاعت میشود خودبهخود! بعد جا ميافتد و آن خشونتِ اين حالتي كه قبلاً در انسان شکل گرفته و اُخت شده و با آن بزرگ شده از بین میرود.
همهچیز هم با دعا، هم با تمركز، هم با تحليل، هم با رسيدن به موضوع جبروتيت الهي كه همهچیز جبر است حل میشود. اینکه انسان به آن میرسد که همهچیز جبر است، هم تلخ است كه عِه! من اختياري ندارم، من پوست پياز هستم در خلقت، اولش تلخ است! خيلي سخت است كه اینهمه من زحمت كشيدم، یکبار مصرف آمدم به اين دنيا، هیچکاره؟ آش را میپزند، جلویم میگذارند و بايد بخورم! نمیتوانم نخورم! بايد بيایم و بروم!
درنهایت انسان راضي میشود. یکوقت میبیند كه «همين است كه هست»، دیگر يك حالت بیتفاوتی به او دست میدهد؛ بعد کمکم حُبش به خدا بيشتر میشود، علاقهاش بيشتر میشود و یکوقت میفهمد كه دستاندرکار تقديراتش يك نفر است و آنهم الله است. این هم كه همهاش میگویم روي الفباي توحيد كار كنيد به خاطر همين است! وقتي ناخالصیها رفت و انسان رسيد به «إِنَّا لِلَّه»، برایش كه جا افتاد همهچیز، بعد کمکم با خدا رفيق میشود و آن مرحلهی رضا و تسليم پيش میآید!