پرسش: [در صوت نیامده است]

پاسخ: ما جوابی را که می‌دهیم در حوزه‌ی مطالعاتمان است؛ یعنی از اسلام است. از این گذشته آن‌کسی که خلاف این را می‌گوید، او از کجا آورده؟ اگر می‌خواهد اسلام را رد کند، همه‌ی ادیان باید رد بشود! هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید من پسرخاله‌ی خدا هستم که حرف من در ارجحیت است! همه‌ی انبیاء در ردیف یکدیگر هستند. باید به آن‌ها بگویی چیزهایی که می‌گویید، به ذهن خطور می‌کند و این ذهن هم بلندپرواز است و همه‌چیز به آن خطور می‌کند ولی هرچیزی که به ذهن می‌رسد آن حق نیست!

انسان می‌تواند یک‌چیزی را نپذیرد اما خلافش را هم نمی‌تواند بپذیرد؛ یعنی صد درصد بگوید حق این است. بگو اگر تناسخ رد می‌شود، انسان قانع نمی‌شود ولی این‌طور نیست که خلافش انسان را قانع کند چون همان مستندی که این‌ها دارند، آن‌ها هم دارند؛ این‌ها برای خودشان و پیروانشان مقبول است و آن‌ها هم همین‌طور.

بعد هم ابوعلی سینا یک کلامی دارد که می‌گوید: «عَدَمُ الْوُجْدانِ لا یَدُلُّ عَلَی عَدَمِ الْوُجُود» چیزی را که پیدا نکرده‌ای دلیل بر این نیست که وجود ندارد؛ یعنی می‌خواهم بگویم که آن‌چیزی که در اسلام آمده، شاید همه‌اش نباشد چون اسلام بر اساس تقیه و «كَلِّمَ اَلنَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» مبانی‌اش را آورده! همان‌طور که درباره‌‌ی معرفت خدا می‌گوید: «وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»[1]، خود آیات می‌گوید دیگر وای به حال بحث‌های فرعی و جزئی! پس ما این را که می‌گوییم، بگو که چیزی است که پیدا کرده‌ایم ولی یقین هم داریم که حتماً همین‌ها نیست و یک‌چیزهای دیگر هم هست که به ما نرسیده و به‌مرورزمان می‌رسد. ولی آن‌ها هم که چیزی متضاد با این می‌آورند، آن‌ها هم باید دلایلی بگویند که بقیه بپذیرند چون اکثر دلایلشان یک‌طرفه است؛ یعنی یک‌چیزهایی می‌گویند که کسی نمی‌بیند. مثل فلاسفه که روی یک‌چیزی بحث می‌کنند و یک‌چیز کوچکی را آن‌قدر بال‌وپر می‌دهند و پائین و بالا می‌کنند که یک‌دفعه می‌بینی یک کتابی می‌شود مثلاً در مورد راه رفتن الاغ به‌عناوین‌مختلف. حالا به این تناسخ، رشته‌های فلسفی است که بحث می‌کند و به آن‌هم بگویید که دلیلش برای خودش است و کسی که پیرو آن است؛ یعنی هیچ دلیلی قانع‌کننده در این جهان نیست؛ یعنی در واقع برداشت من این است، برداشت چهارساله‌ی من این است چون دیدگاهم در زمینه‌ی اسلام، توحید و همه‌چیز نسبت به چهار سال قبل عوض‌شده است. من معتقد هستم هرچیزی که الآن داریم ناقص است در زمینه‌ی خدا و دلایل هم داریم مثل‌این‌که خدا می‌گوید «کسی من را نشناخت» و دلایلی هم که در شریعت هست و در تفسیر است. مثلاً الم لام میم (الم) که در معنی نوشته: الف لام میم (الم)! خب شاید در کتاب‌ها فقط راجع به حروف مقطعه نوشته و آدم بتواند بنویسد. معتقد هستم که چیزی در این مورد نیامده که ما ردش می‌کنیم چون چیزی نداریم که اثباتش کنیم نه از نظر روایی و نه آیات ولی کسی هم که در مقابل ما روی این مسئله قرار دارد، او هم چیزی ندارد؛ یعنی آن‌هم بافته‌ها و یافته‌های ذهنی این‌وآن است و نهایتاً بکشاندش به بزرگانی مثل فلاسفه‌ی ژاپنی!

[1] سوره‌ زمر، آیه‌ 67