پرسش: [در صوت نیامده است]

پاسخ: عرضم به حضورت که یک بحث کلی اینجا مطرح است در توحید که برای بعضی‌ها ثقیل است. بعضی‌ها واکنششان این بود که می‌گفتند مگر ما می‌توانیم خدا را تجزیه و‌ تحلیل کنیم؟ مگر ما می‌توانیم خدا را زیر سؤال ببریم؟ مگر ما می‌توانیم خدا را یک‌جورایی محاکمه کنیم؟ دقیقاً محاکمه است!

اما بحث اين است كه ما روایت داریم، حديث داريم از پيامبر می‌گوید كه: «تَفَكَّرُوا في صَنایِعِ اللَّه وَ لا تَفَكَّرُوا في ذَاتِ اللّهِ» در ذات خدا فكر نكنيد! ذات خدا اصل خدا است، نَفْس خدا است، واقعیت خدا است، حقيقت خدا است، ماهيت خدا است در آن بحث نكنيد ولي فكر كنيد در ساخته‌های خدا. خب ساخته‌های خدا (غير از ابر و باد و مه و خورشيد و انسان و حيوان و مَلَك) خودِ صفات و اسماء خدا است كه خدا این‌ها را ساخته است چون این‌ها در اصل نبودند؛ در اصل يك خدا بوده (يك خداي خالي، تنها) نور بوده بعد خدا اراده كرده خودش را بشناساند و معرفي کند به هستي. آمده در ابتدا صفات را ايجاد كرده و بعد اسماء را ايجاد كرده و بعد به‌وسیله‌ی این‌ها بناي هستي را گذاشته است؛ يعني مثلاً فرض كنيد آفتاب به يك صفت خدا می‌خورد كه خلق‌شده؛ ماه (مَثل می‌گویم)، ابر، انسان، حيوان، جن، آسمان، زمين و همه‌ی این‌ها هر كدام به يك صفت خدا می‌خورند.

پس در ابتدا این‌ها نبودند؛ در ابتدا و در اصل كه ما نمی‌دانیم اصل چه موقع هست چون قرار شد كه فكر نكنيم روي اصل (100 ميليارد سال قبل بوده؟ زمان به خدا اطلاق نمی‌شود)!

خب حالا پس ما در آن زمينه بحث نمی‌کنیم، فكر نمی‌کنیم در كم و كيف خدا (چه كسي هست، چي هست، چه‌جوري است، چه جنسي است، از كجا آمده، چه‌جور، چه موقع آمده؟) اين را اصلاً می‌گذاریم كنار ولي در رابطه با آنچه فی‌مابین مخلوق و خالق يك عروة‌الوثقی است، يك ريسمان ارتباطي است، ما روي آن بحث می‌کنیم؛ يعني اين را بحث می‌کنیم، فكر می‌کنیم، تجزیه ‌و تحلیل می‌کنیم به خاطر خودمان چون بايد خودمان را بشناسیم! می‌خواهیم خودمان را بشناسیم، بايد خدا را بشناسیم! می‌خواهیم خدا را بشناسیم، بايد صفات و اسامی‌اش را بشناسیم! می‌گوید: «إِبْدَأ بِنَفْسِك» از نَفْس خودت شروع كن براي خودسازي. می‌گوید كه: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» هر كس خودش را شناخت خدای خود را شناخته است!

خب حالا می‌خواهیم خودمان را بشناسیم، چه‌جوري بشناسیم؟ مثلاً من تشكيل شدم از روح و جسم و این‌ها؛ خب كه اين برمی‌گردد به علم پزشكي، برمی‌گردد به روانكاو و روانشناس و این‌ها. پس خدا را بشناسیم يعني ماهيت خودمان را، اصالت خودمان را، حقيقت خودمان را، ديروز خودمان را، امروز خودمان را، فرداي خودمان را، علائق خودمان را، شعائر خودمان را؛ این‌ها برمی‌گردد به خدا! بعد برنمی‌گردد به خدا بلکه برمی‌گردد به اين صفات و اسامي!

خب حالا پس ما مجبور هستيم اين صفات و اسامي را تجزيه و تحليل كنيم! قرار شد كه ما تقليدي دنبال خدا نرويم؛ تحقيقي بايد برويم! اگر تقليدي برويم، فردا يك خداي ديگر می‌آید جلوی ما سبز می‌شود، سبزش می‌کنند و می‌بینیم كه ظاهرش قشنگ‌تر است و چون اين خدا ناشناخته و ناشكفته است، آن را می‌شکافند، آن را قشنگش می‌کنند، رنگ‌آمیزی‌اش می‌کنند، درِ باغ سبزش می‌کنند، بنابراين می‌رویم دنبال آن!

پس براي اين كه ايمانمان محكم بشود «معرفت» لازم است! معرفت يعني «شناخت، عرفان». اين زيربناي توحيد است! خدا را که ما نمی‌توانیم و به او دسترسي نداريم می‌گذاریم كنار و معرفتش را می‌کشیم جلو که وجه ارتباطي بين مخلوق و خالق است. حالا می‌خواهیم بشناسیم، چه‌کار می‌کنیم؟ می‌آییم ضعف‌های خودمان را، نقص‌های خودمان را، معايب خودمان را، نيازهاي خودمان را، كم و كيف خودمان را تحليل می‌کنیم در این راستا که من چه كسي هستم؟ «اِنا لِلِّه و اِنا اِلَیه راجِعُون»[1]! يعني چه؟ بعد می‌رویم در اين بحث که من چه می‌خواهم؟ «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ»[2]! می‌رویم در اين بحث که من را چه کسی خلق كرده؟ خدا خالق است! من دست‌پرورده‌ی چه كسي هستم؟ خدا رب است!

اين هزار و یک اسم را می‌آوریم تحليل می‌کنیم كه خلاصه‌ شده در 101 اسم؛ (يعني الباقی‌اش دیگر تكرر است) آن‌وقت ايمانمان محكم می‌شود؛ و این هم پنجاه‌درصد به نظر من الهام است چون علوم غريبه است؛ يعني خدا بايد مستقیماً بفرستد از طريق سفارتش در درون كه اسمش وجدان است، اسمش نَفْس لوامه است؛ قسم به آن خورده: «لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»[3]! خب ما شروع می‌کنیم براي اين كه از آن علوم غريبه و از معلم نامرئی استفاده كنيم، چه كنيم؟ بايد خاموش باشيم[4]!

این‌که می‌گوید: «تَفَكُّرُ السَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعینَ سَنَةً» يك ساعت ساكت بنشیني و فكر كني از هفتاد سال عبادت بهتر است! چرا؟ چون وقتي سكوت می‌کنی زبان درون شروع می‌کند به حركت! تو يك جايي خلوت می‌کنی با خداي خودت و روي اين اسامي و صفات فكر می‌کنی؛ بعد درها باز می‌شود و بعد معلم نامرئی می‌آید برایت بحث می‌کند، جا می‌اندازد! پنجاه‌درصدش این است و پنجاه‌درصد هم مشاورات لازم دارد، كتاب می‌خواهد كه خب غوامض آنچه را به تو می‌رسد را مشورت می‌کنی. این است! بعد هم ماحصلش را بحث می‌کنی با دوستانت؛ يعني كه شايد آن دريافتي‌اش بالاتر باشد، مال تو بالاتر باشد، آن بهتر باشد، مال تو بهتر باشد، آن رساتر باشد، مال تو رساتر باشد، آن شفاف‌تر باشد، مال تو شفاف‌تر باشد، می‌نشینید بحث می‌کنید[5]. کلید را دادم دستت و دیگر اشتباه نمی‌کنید در این مقوله! [صوت قطع شده است].

[1] سوره‌ بقره، آیه‌ 156

[2] سوره‌ فاطر، آیه‌ 15

[3] سوره‌ قیامت، آیات 1 و 2

[4] به دو روش دستیابی به بینش یعنی تفکر در خلوت و مباحثه‌ی جمعی در فایل‌های متعددی اشاره شده است؛ مانند صوت شماره 61 (در ادامه‌ی همین فایل گفته شده که در خلوت ذهن باز می‌شود)، صوت شماره 186، صوت شماره 56، صوت شماره 30، صوت شماره 48، صوت شماره 54. در صوت شماره 22 به تفکر درونی در خلوت و سکوت بیشتر اشاره شده است. در صوت شماره 5 هم به برتری تفکر نسبت به عبادت پرداخته شده است. در مورد تفکر در خلوت و سکوت و خاموشی در فایل‌های متعدد گفته شده است مانند صوت شماره 5، صوت شماره 23، صوت شماره 30.