از اين سال خاطرات بد دارد؛ خاطره‌هایی كه از نيشتر نوشتار غيبت بر جگرهاي تفتيده مانده كه عموماً گوياي فقدان امام است و گزارشي است از دوري انسان‌ها از منبع انرژي‌زا كه قطب عالم امكان است! در اين لحظاتی كه با زمستان وداع می‌کنید، با هر نوع خشونتي كه زمستان سرد و يخبندان ايذايي تابلوي آن است و با همه بدي‌هايي كه در وجودمان است و مي‌دانيم كه اين سیئات مانع اجابت دعا بوده وداع كنيم!

الآن اين باغچه را نگاه می‌کنم، با این‌که بسيار سرد است ولي آثار تجديد حيات را در خاك آن می‌بینیم؛ يعني با وجود سرماي بسيار، حركت حيات‌بخش را در آن‌ چیزی که در اين خاك خفته بود و مُرده بود و ناديده بود، ديديم كه اظهار وجود می‌کند. ما الآن در جوار ظهور هستيم و بايد از اين خاك درس بگيريم كه او در همسايگي بهار اعلان وجود می‌کند؛ به بهار می‌گوید بيا كه من تو را می‌خواهم، تو را می‌طلبم، تو را می‌جویم! چه‌طور است كه يك منتظر در جوار ظهور اعلام نمی‌کند نيازش را، غمش را، اندوهش را، دردش را، انگیزه‌اش را، هدفش را و عشقش را؟

ما و همه‌ی ابزاري كه در دست داريم… امام زمان و عشق و محبت ظاهري به صاحب غيبت نيست بلكه بايد عملاً نشان داد كه اين دل فرودگاهي است مستقل براي نشستنِ سفینه‌ی كسي كه همه‌چیز است! ظهور يعني يافتن و داشتن همه‌چیز؛ آن‌همه چيزي كه الآن در حسرتش هستيد؛ يعني در حسرت سلامتي هستید، در حسرت امنیت هستید، در حسرت خوشي هستید، در حسرت لذت هستيد؛ يعني در زمان غيبت كام‌جويي يك حرف چِرتی است! در زمان غيبت عشق کردن، حال کردن، لذت بردن، متمتع شدن يك حرف بي‌اساس و بي‌پايه و پوشالي است چون در هر چيزي كه تو به آن علاقه داشته باشي و در آن درنگ كني و از آن بخواهي يك نشئه و نفخه و نفحه‌ی رضايت‌بخشي را كسب كني، در همان مقطع یک حوادثی و یک وقايعي پيش می‌آید كه آن کوفتت می‌شود! اين گزارش ساليان درازي است كه همه‌مان داريم.

در همه‌ی لذائذ زندگي غيبت، ما اين مارك قرآني را می‌بینیم كه می‌گوید: «وَ تَمَتَّعُوا قَلیلا»[1] استفاده كنيد كم! اين «استفاده كنيد كم» در چند وجوه است؛ يكي مدتش را می‌گوید كه پايدار نيست و دوام ندارد لذائذ غيبت؛ یکی اين كه نه، در عين این‌که تو مشغول هستي با آن چيزي كه برايت مسكن و مخدر است، در همان حال هم باز يك جانوري تو را نيش مي‌زند (آن جانور يا در فكر است، خيال است، اعصاب است و يا در احساس است)؛ يعني ما تاريخ بشریت را كه نگاه می‌کنیم هيچ بستر گرم و نرمي نبود مگر آنكه داراي آفتي شد! هيچ سفره‌ی چرب و نرم و شيرين و خوش‌گواري نبود مگر آن‌که یک‌چیزی مزاحم اشخاصي بود كه پاي آن نشسته‌اند! در يك كلمه، خير در غيبت نيست! تو دعا می‌کنی كه خدا خيرت بدهد؛ يعني چيزي كه الآن نداريد خدا به تو بدهد! در غيبت وفور شر است حتي خيرِ آن شر است! «عَسی أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‌ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ»[2].

عبادت در غيبت گاهي اوقات باعث حجاب يا موجب غفلت می‌شود! از عبادت مهم‌تر نداريم! چرا؟ چون آن وجه اتصال مخلوق به خالق تحت ذُريه‌ی «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»[3] است. بنابراين الآن تو هستي و يك منبع عظيم ماورایی به نام رب. او رَب است، او مربي است و ما مربا؛ او می‌خواهد ما شيرين شويم. خيلي جاها ديده شده است كه میوه‌های كال را براي مربا استفاده می‌کنند؛ خيلي جاها ديده شده است كه براي رُب، مثلاً گوجه‌فرنگي خراب را كه در معرض افساد است انتخاب می‌کنند. ما ابتدائاً كه مورد انتخاب خدا بوديم، تا پا به عرصه‌ی دنيا گذاشتيم خداوند به ما خوش‌آمد گفت: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»[4] من چه خلق قشنگي كردم «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»[5] این تقويمي كه در اين دنيا آمديد، خوش‌یمن و ميمون است. «لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ»[6] ما بني آدم را در آغوش مهرمان گذاشتيم در این دنيا ولي كم‌كم اين انسان با اوراق زمان خو گرفت و زمان چون زمانِ تهي از خير است، آدمي كم‌كم صورتش شرارت يافت به حدي كه به مسخ رسيد؛ يعني ظاهرش یک‌چیزی است و باطنش یک‌چیز ديگري است!

در كل اين يك سال آن بلاهايي كه سرت آمده، اهمش مي‌دانيد چيست؟ عدم اجابت دعا! یعنی وقتی درِ اجابت دعا بسته است…. شما تصور كن يك نفر را آتش زدند، پيكرش را به آتش كشيدند و دهانش را هم بسته‌اند كه نتواند داد بزند چون با فرياد زدن هم خودش را خالي می‌کند و هم كمك می‌خواهد و هم به ديگران اعلام می‌کند من در وضعیت حريق هستم. كسي كه راه اجابت دعا برايش مسدود شده است، مثل آن شخص است!

ما مهم‌ترین مشكلمان در سال 90 اين بود كه هرچه خواستيم نگرفتيم و جوينده يابنده نبود! مشكل ما در سالي كه يك روز از آن باقي است، مشكل «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ»[7] است! ما مضطر بوديم و خدايي كه اضطرار را آفريد و مضطر را خلق كرد و بستر ساخت تا ما به اضطرار كامل برسيم، به ما گفت که من می‌خواهم شما را از اضطرار نجات بدهم با خلافت؛ «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ»[8] همان خلافتي كه در آن آيه می‌گوید: «نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ»[9] و ما در صف و نوبت هستيم، ما مستضعف هستيم و می‌خواهیم به اتاق خلافت برويم (همه‌ی ما)!

رعيت امام، امامِ همه‌ی رعايا است و ملت مهدوي، مهديِ تمام امم است! ما در اين نسخه‌های جديد می‌خوانیم و می‌بینیم كه ملت قائم برابر است با همه‌ی انبياء؛ همه‌ی انبيایی كه ملك را می‌دیدند و با آن حرف می‌زدند! اين قدرت را خدا به نان‌خور مهدي داده كه سر سفره‌اش در ظهور بنشيند.

ما مهم‌ترين مشكلمان اين بود كه مقهور، معذب و مجهول بوديم؛ يعني هر چه را كه امروز در کارنامه‌ی زندگی‌مان می‌بینیم در اين زاويه است. ما به لعنت ابدي گرفتار شديم به خاطر اين كه فرزندان غيبت هستيم و غيبت اختاپوسی است كه تمام توالد، تناسل و توارث مردم را به بند كشيده است، همه‌ی برکات را برده است. هر چيزي كه خدا در آن بركت قرار داده تهي شده است که آن حج است، آن استخاره است، آن توكل است، آن نماز است، آن پیوند زناشویی است، آن ذو رَحِم است!

ما این مشکلات را فراموش می‌کنیم كه شيطان (آن شيطان كه نسخه‌ی پيدايش و چگونگي تكوينش را داشتيم چند روز قبل[10]، كه خداوند آن را در دلمان منزل داد و مسيرش را در رگ‌ها به‌صورت خون قرار داد. آن شيطاني كه دشمن شماره‌ يك مهدي است چون می‌داند شیشه‌ی عمرش در ظهور به دست مهدي شكسته می‌شود چون مهلتش تا يوم الوقت المعلوم است)، براي شما مسائل ثانويه ايجاد می‌کند كه جلوي اين درب بزرگ را سد كند و بگيرد؛ يعني شما به ابتلائات كوچك مشغول می‌شوید تا از آن ضايعات عظيم كه تداوم عمر منحوس غيبت است غافل شويد و هر چه بيشتر غفلت كنيد، بداء بيشتر می‌شود!

در اين دم آخر سال اگر خسته شدید از وفور عذاب غيبت، دست بردارید از پيروي آنچه شما را از امر ظهور غافل می‌کند (پرداختن به خويش، پرداختن به مسائلي كه در موضع‌گیری‌های نَفْساني قرار دارد)! من روايات بسياري ديدم كه از عذاب‌های حيرت در غيبت يكي «اختلاف» است. اختلاف بين انسان و خودش، تو با خودت دشمن می‌شوی، اختلاف می‌کنی با خودت! روحت پرواز می‌کند به سمت خدا در جوهره‌ی «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»[11] ولي اين روح را اسير می‌کنی در تنقلاتی كه پايه و بقا ندارد! اختلاف با پيشاني كه بر خاك می‌گذارید، بر مُهر می‌گذارید، بر زمين می‌گذارید و چيزي مي‌گوييد كه در وجودت نيست و در آن زمان مورد غفلت است! اختلاف بين خانواده، اختلاف بین اقوام، اختلاف بین دوستان و از هر چيزي دردناک‌تر ای برادر و خواهر، (من نمی‌دانم اين مرغك در قفس تا چه زماني هست؟ چون بناي مرغان سر بريدن است!) ولي به شما بگويم كه بزرگ‌ترین درد آن است كه كشتي نشستگان انتظار يادشان برود كه اين كشتي در وسط اقيانوس زمان‌گیر كرده، دچار طوفان‌‌ها و امواج سهمگين شده و درعین‌حال پاروها را بردارند و به جان هم بيفتند! اين جنايت بزرگی است بر بشریتی كه زجر می‌کشد ثانيه به ثانيه و لحظه‌به‌لحظه از تداوم غيبت! اين ظلم است به آن جنيني كه فردا می‌خواهد به دنيا بيايد چون او آرزو دارد در ظهور پا به عرصه‌ی وجود بگذارد نه در نكبت‌گاهي كه نامش غيبت است!

آن درد عظيمي كه جگر منجي را آتش مي‌زند همين است که آن‌هایی كه او را می‌خواهند، آن‌هایی که صدايش می‌زنند، آن‌هایی که می‌طلبند او را، آن‌ها در مسائل شخصي گير كنند و يادشان برود اين كشتي تا ساحل دو قدم مانده! چه‌قدر شبيه به جنگ صفین است كه بر دور مولا ريختند صحابه‌ی آن حضرت، شیعیان آن حضرت، سربازان آن حضرت، وفاداران به آن حضرت شمشيرها را به رويش گرفتند و گفتند ما با قرآنِ سر نيزه نمی‌جنگیم؛ بگو كه امير لشكر (مالك اشتر) برگردد! راوي می‌گوید: ديدم علي اشك می‌ریزد و می‌گوید چه شده است شما را كه شمشير از دشمن برداشته‌اید و بر روي اميرتان می‌کشید؟

اين داستان خيلي شبيه است به همين موضوع كه عرض می‌کنم پاروزن كشتي انتظار به‌جای آن كه با همه‌ی وجود پارو بزند تا اين دو قدم به ساحل مانده تمام بشود، پاروها را بر سروصورت هم‌سفره و هم‌اتاق بزند و گاهي آن‌قدر مسخ می‌شود انسان بيچاره كه اين پاروها را بر سر ناخدا مي‌زند و اين موضع‌گیری‌ها گاه آن‌قدر جاهلانه می‌شود! مولاي شما علي به مالك اشتر پيغام داد كه برگرد! گفت: يا علي اين چه سخن است؟ ما تا چادر فرماندهي معاويه یک‌قدم بيش نداريم! اشاره‌ی ديگرِ من نوك نيزه است بر پهلوي معاويه! گفت: اگر قدمي به جلو بروي عليِ تو كشته خواهد شد! عبرت بايد گرفت!

«الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ و يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ»[12] شیطان كه دشمن اصلي ظهور است، شماها را با وعده‌ها، با ترسيمات ذهني، با افكار نَفْساني مشغول می‌کند و ناگهان می‌بیند كه صد‌و‌هشتاد درجه اختلاف خط پيدا كرد ديروز با امروز! ديروز همه‌ی هم‌و‌غمش اين بود كه با همه‌ی وجودش هزينه بدهد تا اين آب و گلِ كثيف غيبت خشكيده شود و طلوع آفتاب ظهور عالم را شادمان كند ولي امروز اسير است كه قضاوت می‌كند آن خوب است یا بد است؟ اين چه‌طور است؟ آن چگونه است؟ قضاوت كردن خيلي سخت است! قضاوت كردن در زمان غيبت كه همه‌چیزش خلاف واقع است خيلي سخت است! قضاوت كردن در روزگاري كه مولاي شما در نهج‌البلاغه فرمود: «به‌زودی اسلام وارونه می‌شود» خيلي سخت است! تو چه مي‌داني مَسندت، مستندت، مدركت و مأخذت چگونه است تا بر اساس آن مأخذ و مدارک قضاوت کنی! اصل مآخذ، امروز زیرورو شده است، پوستينِ وارونه شده! چگونه جرأت می‌کنی قضاوت كني و بر اساس آن قضاوت بكوبي، بزني، تخطئه كني، ببُري و جدا كني؟

[1] سوره‌ مرسلات، آیه‌ ۴۶

[2] سوره‌ بقره، آیه‌ 216

[3] سوره‌ زمر، آیه‌ 67

[4] سوره‌ مؤمنون، آیه‌ 14

[5] سوره‌ تین، آیه‌ 4

[6] سوره‌ اسراء، آیه‌ 70

[7] سوره‌ نمل، آیه‌ 62

[8] سوره‌ نمل، آیه‌ 62

[9] سوره‌ قصص، آیه‌ 5

[10] به اصلاح الفبای توحیدی، صفحه ۱۹، نکته ۹۴» مراجعه شود.

[11] سوره‌ ص، آیه‌ 72

[12] سوره‌ بقره، آیه‌ 268