پاسخ: استخاره در گذشته طلب خیر بوده از خدا که ما خیرمان در چیست در این دوراهی یا اصلاً یک راه جدید که به نظر میرسد؟ خداوند هم هدایت میکرد به خاطر اینکه استخاره بخشی از توکل است؛ توکل هم یعنی تکیه به خدا کردن؛ یعنی انسانی که چشم و گوش بسته آمده است به این دنیا، به خدا تکیه میکند تا خدا دستش را بگیرد و او را هدایت کند، ارشاد کند ولی اخیراً دیگر بُرد اینها خیلی پایین آمده است! الآن استخاره کسی میخواهد بکند، اگر توانست از عقلش استفاده کند، اگر نه از مشورت، از تجارب، اگر نه استخاره الآن به معنای این است که انسان چشم و گوش بسته به یکراهی میرود شاید اصابت به خیر کند و شاید نه! در مجموع هم این استخاره و تفأل و دعا تماماً تابع همان خیر و شر بودنِ انسان است که به دنیا آمده، آیا خدا خوشبخت نوشته برایش یا گرفتار و بیچاره! اگر گرفتار و بیچاره باشد، استخاره هم که میکند در هچل میافتد، توکل هم که میکند در گرفتاری میافتد، مسیر درست هم که میرود باز به زمین میخورد و نمیتواند!
پرسش: [در صوت نیامده است]
پاسخ: در سکوت همهچیز پیدا میشود. این تفسیر درستی است ولی اینکه جهنم وجود ندارد، جهنم هست ولی ما اسناد و مدارک زیادی به دست آوردیم (این بیستصفحهای که جمع کردم از قرآن و مفاتیح و نهجالبلاغه و صحیفه) که خداوند در کنار جهنم، در کنار عذاب، امواج عظیمی از رحمت و مغفرت دارد که میتواند انسان را نجات بدهد و خیلی بعید به نظر میرسد که انسان را بخواهد در دوزخ بسوزاند! آره دیگر، جبر مطلق یعنی همین؛ یعنی او خواسته من گناه کنم؛ وقتی هم که گناه میکنم، خودش چون رئوف و بخشنده است، نمیسوزاند و یکجورایی پل میزند و انسان را رد میکند[1].
پرسش: [در صوت نیامده است]
پاسخ: تماماً برای تزکیهی نَفْس است و تطهیر روح است. این هم میتواند یک تفسیری باشد ولی واقعیت این است که خدا خالق است، هستی را آفریده، انسانها را هم آفریده هر کدام هم در یک موقعیتی و شاید هم ارادهای به ظلم ندارد. من هم گفتم که شما تصویر هستی را برای خودتان ترسیم کنید مثل یک اسب (مثلاً یک اسب بزرگ که خدا خلق کرده و اسمش را گذاشته آفرینش) بعد این اسب، یک نفر کاکلش شده (همه بوسش میکنند، نازش میکنند، خوشگل است) و یکی هم شده آن فضلهای که از آن میافتد! به نظر من جهنمیِ زمین، آن فَضله است؛ یعنی ارادهی خدا این بوده که اینجوری بشود. آنکسی هم که خوشبخت است در زمین، در دنیا، همان کاکل است. منتهای مراتب شاید خدا نخواهد اذیت کند ولی ما اذیت میشویم؛ یعنی خدا نمیخواسته حَسن فضله بشود، حسین برود روی کاکلش ولی شانس حسن اینجوری شده، شانس حسین رفته آنجا! شاید این باشد و شاید هم گِلها فرق کند! اینکه میگویند خوشگل و بدگل، این گل یعنی همان سرشت؛ یعنی همان آبی که روز اول خدا اراده کرد که این آن باشد و آن این. شاید آنها فرق کند! فعلاً ماندهایم در آن! حالا شاید این مباحث تا آخر برسد یکچیزی دستگیرمان بشود. باید این مباحثی که ما درمیآوریم را کاملاً بخوانند، کاملاً گوش بدهند، کاملاً به آن برسند؛ یعنی یک روایت، یک حدیث، یک آیه فایدهای ندارد! مجموعهاش! حالا که شاید در نصفهی راه هم باشیم، (من تا الآن بیست صفحه نوشتم که آخرهای صحیفه هست؛ بعد میروم سراغ مستندات دیگر) شاید اگر به آخرش برسیم نظرمان عوض شود نسبت به دیدگاه توحیدیمان!
پرسش: آیا این مباحث توحیدیِ ما به دردش نمیخورد، نجاتش نمیدهد؟
پاسخ: این شخص را باید رها کنیم تا خودش به آن برسد! توحید رسیدنی است، تدریسی نیست، تحصیلی نیست! بعد هم چون آخر غیبت است، خداوند با مشت و لگدهای آهنین انسانها را دارد آزار میدهد و از این بدتر هم میکند! در این لهولورده شدنها از خواب بیدار میشوند! این هم یک نوع خواب است، نمیشود کاریش کرد! در خواب شما هرچهقدر هم داد بزنی این بیدار نمیشود؛ بعد خودبهخود بیدار میشود! منتظر باشید ظرف روزهای آتی انشاءالله بیدار میشود! روزبهروز که پردهها کنارتر میرود، روزبهروز فشار که بیشتر میشود! انسان وقتیکه به دنیا میآید مثل آینه است و هی مرتباً غبارهای زمانه و آلودگیهای سالیانه به آن میرسد و همینجور زیاد میشود، زیاد میشود، زیاد میشود. بعد کسی که منتظر هست، معمولاً و غالباً مضطر است. مضطر هم یعنی همهی درها به رویش بسته است! در اثر این فشارها که به او میآید، هم از درون تخلیه میشود (آن لذتهای کاذب که یک عمری اسیرش کرده، کور و کرش کرده، آنها کنار میرود) هم از بیرون. این است که به واقعیتها میرسد.
پرسش: [در صوت نیامده است]
پاسخ: حالا جبر که از اول بوده؛ خدا از اول جبار بوده ولی شناخت ماها ناقص بوده است! ما دیدگاهمان در دین آباء و اجدادیمان یکجور بوده و قرار است یک دینی بیاید کاملاً متفاوت و متضاد به نام دین مهدوی در ظهور و کتابی بیاید، کتابی کاملاً جدید. ما بیشتر هدفمان همین است که میگوییم بپردازیم به الفبای توحیدی از طریق تعارضاتی که در ثبت آمده (ثبت یعنی قرآن، حدیث، روایت) با سندی که الآن دارید میبینید! سند یعنی اجرائیات خدا؛ یعنی همین سرپرستی مستقیم و لحظهای که الآن خدا در ما دارد؛ یعنی مثلاً الآن میگوییم خدا عادل است، الآن باید نگاه کنیم ببینیم که عدالت الهی تا کجا مشهود است؟ نه اینکه بگوییم خدا عادل نیستها بلکه باید ببینیم شعاع عدالتش الآن چهقدر است! میگوییم خدا رحمان است، باید زندگی خودمان را نگاه کنیم و ببینیم رحمت الهی چهقدر رسیده؟ بعد اگر نرسیده باید برویم دنبالش که چرا نرسیده؟ چی باعث شده، چی مانع شده؟ روی همین تفکرات انسان به یک استراتژی خوب و مهم در اعتقادات میرسد!
پرسش: [در صوت نیامده است]
پاسخ: حالا حجاب که یک شاخهای از عبادات است. مجموعاً عبادات را انسان روی یکی از این سه مسیر باید دنبال کند: یا اینکه با عبادتش (که فراگیر است از همه نوع اطاعتی) به خدا میرسد، به قرب میرسد، خدا را بیشتر میشناسد یا با این عبادت حاجتروا میشود، دنیایش را پیدا میکند یا با این عبادت تسکین پیدا میکند، آرامش پیدا میکند! این آرامش و تسکین همان امنیت انسان است در حجاب که اگر امنیتش اقتضاء میکند پس باید حجابش را رعایت کند! اگر آسایشش در امنیتش است، در حفاظتش است، باید برای حفاظت و امنیت خودش حجابش را رعایت کند! حالا این برمیگردد به اینکه مسائل خانوادگی مطرح باشد، مسائل شخصی مطرح باشد یا مسائل مشترک. آن از دیدِ دیگری که طرف به چه احساسی میافتد، آن مربوط به خودش است؛ آن هم باز جبری دارد، آن هم اصول و فروعی دارد، آن هم شانس و اقبالی دارد. ما اصلاً با دیگری بحث نمیکنیم؛ ما همیشه بحثمان روی خود شخص است. خود شخص و مشترکاتش با آنهایی که دارد با آنها زندگی را ادامه میدهد (مثل همسر، فرزند، پدر). میگویم که تمام این حقها به خود شخص مربوط است؛ انسان خودش را باید مراقب باشد (منافع خودش، مضرات و محاسن خودش).
این مباحث را کاملاً گوش کنی تا آخر (من خودم بیست صفحه دارم)، انشاءالله نتیجهگیری خوبی میدهد؛ دیدمان باز شده است نسبت به دین آباء و اجدادی! دیگر اینها را من نتبرداری کردم، کلیدهایی که در قرآن بوده، در مفاتیح بوده، در نهجالبلاغه بوده، در صحیفه بوده و همینجور ادامه میدهم و مآخذ را نگاه میکنم. اینها را ببینید چه کسی دارد از او بگیرید یا اینکه وقت کنم برای خودت بخوانم.
[1] این پاراگراف مشابه «صوت شماره 232 (1390): جهنم» است.