(این متن مربوط به «صوت شماره ۱۰۴: صفحه ۵ تا ۸» است و اصلاح الفبای توحید، صفحه 6 در آرشیوهای قدیمی با نامهای «صوت شماره 104: صفحه 1 تا 6»، «صوت شماره 253: صفحه 6»، «صوت شماره 404: صفحه 6»، «صوت شماره 510: بخشی از صفحه 5 و 6»، «صوت شماره 511: صفحه 6»، «صوت شماره 512: صفحه 6 و 7» و «صوت شماره 513: صفحه 6» نیز ذخیره شده است که گردآورنده به «صوتهای ۵۱۰، ۵۱۱، ۵۱۲ و ۵۱۳» دسترسی نداشت.)
38- عروةالوثقی
در دعای ندبه میگوید: «اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الاَرْضِ وَ السَّماءِ» کجاست آن واسطهای که بین زمین و آسمان است قرار دارد؟ یعنی کجاست آن عروةالوثقی که بین خالق و مخلوق ایجاد کردی که به تو عریضه بدهد و اعلان نیاز کند و رفع مشکل کند؟ کجاست آن عروةالوثقی که بین من و خدای من هست؟ نیست! الآن دم دستم نیست، امام باید دم دست باشد! امام مأموم میخواهد و امت پیشوا میخواهد! اگر اين آقا بود دردهایمان را علاج میکرد، ناراحتیهایمان را برطرف میکرد! این «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ» که امام عصر در غیبت است، این یک ظلم بزرگ است و خلاف تعهدات ربوبی است؛ ما را محروم کرده است و لذا مشکلات ما را از پا درآورده است.
39- خدا نمیخواهد دعاهای ما را بشنود:
در دعای وداع ماه مبارک از امام صادق میخوانیم: «اللَّهُمَّ اسْمَعْ دُعَائِی وَ ارْحَمْ تَضَرُّعِی» خدایا، بشنو دعای من را! این هم از آن حرفهایی است که خیلی سنگین است گفتنش، شنیدنش! اینهایی که هضمش سنگین است، یا رویش فکر کن یا بگذار کنار و رویش منکر نشو چون یکوقت همین مورد محل احتجاج است! آیا خدا باید بشنود؟ این هم از آن مواردی است که باید روی آن فکر کنی! مگر خدا سمیع نیست؟ مگر «أَسْمَعَ السَّامِعِينَ» نیست؟ خب بشنو! یعنی معلوم میشود غالباً خدا نمیشنود! نه اینکه شنوایی ندارد، یعنی اینکه نمیخواهد بشنود! چرا نمیخواهد بشنود؟ مگر ما غیر از آنکسی را داریم؟ مگر نگفته «أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ»[1]، دعا کنی اجابت میکنم! محل مناجات، محل راز و نیاز، محل عریضه است. «وَ ارْحَمْ تَضَرُّعِی» به نالههای من نگاه کن! رحمش هم که در «بِسْمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحیم» آمده، رحمانیتش گسترده است و احتیاج به این ندارد که ما اعلام کنیم که ما گرفتار هستیم، درگیر هستیم و رحم کن!
40- اخلاص، کمال توحید است:
نهجالبلاغه، خطبه اول؛ «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ» (همین کاری که الآن ما داریم میکنیم) توصیفش میکنیم، میگوید: اولِ دین شناخت است، اولِ دین معرفت دین است! «وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ» فرمود: شناخت این است که به مرحلهای برسیم که درک کنیم و بفهمیم و بگوییم و بپذیریم. اوج شناخت خدا آن است که به اسماء و صفات برسیم و حقانیتش را پیدا کنیم و تصدیق کنیم و گرایش واقعی پیدا کنیم؛ نه این تمایلاتی که تا الآن داشتیم. «وَ كَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ» توحید یعنی اینکه به وحدانیت برسیم! همینکه من میگویم بیایید به معادلات توحیدی فکر کنیم. وقتیکه انسان به حد صداقت در تصورات (تفکرات) رسید به وحدانیت میرسد و توحیدش کامل میشود. الآن توحید ناقص است. «وَ کَمالُ تَوْحیدِهِ الاِخْلاصُ لَهُ» و مرحلهی بالای توحید همین است که ما به اخلاص رسیدیم؛ یعنی مخلص شدیم. بپذیریم خدا را با همهی صفات و اسامی و تندیها و تلخیهایش. جبر و همهچیز، بپذیریم و بدانیم که حق است و به درد ما میخورد و کنار بیاییم با این. برای اعصابمان بهتر میشود وقتیکه باور کنیم خدا را در مرحلهی جبّاریت؛ یعنی انسان «خالِصاً لِوَجْهِ الله» خدا را بپرستد؛ یعنی این نمازی که الآن جواب نمیدهد، علتش این است که نماز بیمحتوا شده است. نماز یک شرایطی داشته است. «الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[2] یکسری ضمانتنامههایی نماز دارد که الآن نشان نمیدهد، خودش را بروز نمیدهد، ساقط شده است. بعد هم وقتیکه او به موقعیت خودش عمل نمیکند یعنی نماز سازندگی و کاراییاش را در زندگی شخصی و عمومی نمازگزار از دست داده، متقابلاً نمازخوان هم با نمازش تمسخر میکند خدا را؛ یعنی بهجای اینکه پرواز کند، سقوط میکند. الآن ما مخلص خدا نیستیم. چون هزار و یک سؤال راجع به ولایت و سرپرستی خدا هست (چه مطرح بکنیم چه نکنیم) توی دلها به خاطر اینکه امتحانات شدید شده است، به خاطر اینکه کفگیر زمان تهِ دیگ خورده و ثانیههای آخر غیبت است و همهچیز را میسوزاند و فتنه هم هست به نام دین! خب اخلاص این است که الآن بنده متوجه شدم جبر مطلق است، بله! وقتیکه به نهایت جبر رسیدم، چه میکنم؟ میگویم نوش جانم! زندهباد خدا! زور است؟ با زورش هم دوستش دارم؛ یعنی انسان وقتی برای خودش جا انداخت جبروتیت الهی را و با خودش بحث کرد و این ریزهکاریها و این گریزگاهها (که شیطان از همین راهها وارد میشود) را برای خودش جا انداخت، حل کرد (میگوید خیلی خب! آقا نهایتاً زور است، آش کشک خاله است، باشد! عاشق خدا هستم، هر کاری میخواهی بکن) هم اعصابش راحت میشود هم راحتتر تقویت میکند دینش را.
41- اثبات جبر مطلق:
خطبه 23 از نهجالبلاغه میگوید: «فَإِنَّ الْأَمْرَ يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ كَقَطَرَاتِ الْمَطَرِ إِلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا قُسِمَ لَهَا مِنْ زِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ» این از همان دستگیرههای ما است در اثبات جبر مطلق! حضرت میفرماید: ارادهی خدا از آسمان به زمین میآید همانطور که باران میآید. بعد به هرکسی یکچیزی میدهد؛ به بعضیها کم میدهد، به بعضیها زیاد میدهد! «بِمَا قُسِمَ» همانکه میگویند: قسمتم بوده، بختم بوده، اقبالم بوده! پس اینجا نقش شما چیست در دویدن؟ در حرص خوردن؟ گاهی انسان با جبروتیت خدا کنار میآید برایش بهتر میشود؛ یعنی کنار میآیی با اینکه آقا زور است، چهکار کنیم! وقتیکه اجبار است، اکراه است و ما فاقد اختیار هستیم، خب پس اعصابمان راحتتر میشود، کمتر حرصوجوش میخوریم، بیخیال میشویم. حالا که بهزور آمدیم توی این دنیا، بهزور هم سر یک سفرهای گذاشتنمان، بهزور هم یکچیزی ریختند جلویمان میگویند بخور، بهزور هم میبرند ما را، پس حالا که زور است دیگر برای چی حرصوجوش بخوریم؟ «بِمَا قُسِمَ لَهَا مِنْ زِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ» خب این چهجوری تحلیل میشود توی عدالت؟ توی لطف، توی کرامت، توی رحمانیت؟ که به یکی آنقدر زیاد میدهد که میگوید من خدا هستم، به یکی اصلاً نمیدهد یا اینقدر کم میدهد که یارو از خدا نفرت پیدا میکند! این را باید پیدا کنیم میانگینش چه میشود؟!
42- فرار از اسماء و صفات تند و تلخ و تیز به اسماء و صفات لطیف و نوازشگر:
در خطبه 24 نهجالبلاغه میگوید: «وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّه» فرار کنید از دست خدا به سمت خدا! خیلی جالب است! یعنی فرار کنید از آن اسامی و صفات تند و تلخ و تیز خدا (که عبارت است از متکبر، مستهزء، قاتل، مکار، جبار، مبیر، معذب و …) به سمت اسماء و صفات نوازشگر خدا (رحمانیت خدا، رحیمیت خدا، لطف خدا). لذا باید زیاد گفت رحم کن! این باید ورد زبان باشد: خدایا رحم کن!
43- هیچکس از رحمت خدا ناامید نمیشود:
در خطبه 45 نهجالبلاغه میگوید: «الْحَمْدُ لِلّهِ غَيْرَ مَقْنُوط مِنْ رَحْمَتِهِ» سپاس بر خدایی که هیچکس از درِ خانهاش ناامید نمیشود! آیا ناامید نشدیم؟ آیا محلی برای امید است؟ با اینهمه آزار و اذیتهای روزگار، با اینهمه بداءهایی که خدا میدهد باز هم باید امید داشت؟ آیا این قاعده و قانون درست نبوده که هیچکس نباید از رحمت خدا ناامید و مأیوس شود؟ رحمت خدا در سریان و جریان است، دائماً، زمان نمیشناسد، خلق نمیشناسد، همینجوری دارد میآید جلو و همه سیراب میشوند از رحمتش. خب حالا این همه محروم شدند از رحمت الهی چه باید کرد؟ مقصر چه کسی است؟ زمان مقصر است یا انسانها مقصر هستند یا کارایی این وعدهها به پایان رسیده است؟ اینها هم رویش باید فکر بشود! در اینجا ما باید به خدا عرض کنیم خب خدایا ما میخواهیم ناامید نشویم اما تو هم باید یک کاری بکنی! آقا جایی که ابراهیم خلیلالرحمن (آموزگار مکتب توحید انبیاء) میگوید «أَرِنی» نشانم بده، تو داری چه میگویی؟ من اینها را صدبار برای همه گفتم اما تعجب میکنم انسان اینقدر توی مدرسهی عرفان الهی فراموشکار باشد! من به آنها فراموشکار میگویم چون واقعاً دوستشان دارم. ابراهیم میگوید نشانم بده، بعد تو خیلی راحت تخطئه میکنی متون را و میگویی نه من این را تابهحال پیدا کردم!
44- خدایا، تو در مسافرت صاحب من هستی:
در خطبه 46 نهجالبلاغه: «اَللّهُمَّ أَنَتَ الصَاحِب فِي السَّفَر» خدایا، تو صاحب ما هستی در سفر. خب اینهمه جنایات اتفاق میافتد در سفر، میروند کنار دریا آب میبردشان، توی دره دستهجمعی میافتند، اموالشان را میدزدند، میبرند. خب این جناب صاحب کجا است که حضرت میگوید: خدایا تو در سفرها صاحب ما هستی، صاحب بندگانت هستی، کنارمان هستی، یارمان هستی؟ روی اینها هم باید فکر بشود!
این محاجهها لازم است برای اینکه مکدرات افکار کنار برود. ما الآن رسیدیم به تهماندهی زمان غیبت. من نمیدانم فردا ظهور است یا نه ولی همهی علائم حتمیه جمع شده، آماده شده و فقط مانده است یک تسویهحساب عمومی که خدا جمعیت را کم کند که این هم مظاهرش پیدا است. در خلوت روی این متون فکر کنید، بررسی کنید! مخصوصاً روز عید، روز به این بزرگی، به این عظمت، روزی که هم جمعه است که روز مهدی است، روز خودش است، سید الایام است و خودش هم سیدالکریم است و هم ولادت پیغمبری که «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»[3]. امروز سر یک سفرهای نشستیم که باید ناز کنید و ببالید به خودتان! اگر میبینید چیزی گیرتان نمیآید اعتراض کنید به خدا! امروز، روز پیغمبری است که اینقدر از او تجلیل شده که در زیارتش میگوید که: «اَلسَّلَامُ عَلَی یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة» سلام بر کسی که رحمت گستردهی خدا است! در قرآن میگوید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» این ذکر را زیاد بگو! میگوید پیغمبر ما تو را نفرستادیم «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا» الا برای آنکه رحمت باشی. خب یا رسول الله ما الآن توی زحمت هستیم! پس تو کجایی؟ مگر ما امت تو نیستیم؟ ما بچههای تو نیستیم؟ پس کو رحمت؟ چرا توی مشقت هستیم؟ بعد تولد امام صادق هست روی آن آیه زیاد کار کنید: «إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ»[4] بگو خدایا، تو صادقالوعد هستی! این پیشرو هم که امروز ولادتش است، صادق است، پیغمبر فرمود: صادق شد لقب فرزند ششم من به خاطر اینکه از کاذب (ائمهای که ادعای دروغین میکنند) تفاوت و تمایز داده شود. خدایا، به عظمت این جعفر صادق که امام صادق است، امام حقیقی است، حقوقی است، امام منصوب تو است، قسمت میدهیم که الساعه این جمع را از همهی مشکلات، ناراحتیها، دلخوریها، درگیریها، دغدغهها نجات بدهی و امروز ما را بهواقع مهمان اجداد مکرممان کنی و جواب این همه دعایی که یک عمر است اینها کردند را بدهی.
[1] سوره نمل، آیه 62
[2] سوره عنکبوت، آیه 54
[3] سوره انبیاء، آیه 107
[4] سوره ذاریات، آیه 5