(ازآنجاکه اصلاح الفبای توحید در چندین کلاس درس توضیح داده شده است اکثر مطالب در همهی کلاسها یکسان و تکراری هستند لذا همهی صوتهای مربوط به یک صفحه گوش داده و بازگردانی شد و چنانچه نکتهای غیرتکراری وجود داشت به متن اضافه شده است.
این متن مربوط به «صوت شماره ۱۰۴: صفحه ۱» است و اصلاح الفبای توحید، صفحه 1 در آرشیوهای قدیمی با نامهای «صوت شماره 44: میلاد پیامبر»، «صوت شماره 104: برخی نکات صفحات 1 تا 6»، «صوت شماره 402: صفحه 1 تا 3»، «صوت شماره 502: صفحه 1» و «صوت شماره 503: صفحه 1» نیز ذخیره شده است که گردآورنده به «صوتهای شماره ۵۰۲ و ۵۰۳» دسترسی نداشت.)
سلامعلیکم.
روز جمعه است، روز محاسبهی نَفْس است، روز آماده شدن برای ظهور است و در شفاعتگیری از دو عزیز که امروز ولادتشان است. پدر سیام ما، حضرت نبی اکرم که پدر همهی شماها است و امام صادق که نگهبان دین و حافظ شریعت بوده است. چیزی که خیلی مهم است (امروز که در انتهای شرالازمنه هستیم و شرارت این زمان همهی شما را نابود کرده و خود شما شاهد هستید بر خباثت زمان) اولویت در هرچیزی شناخت خداوند است که ادیان را فرستاده برای هدایت ما و ما را خلق کرده برای خودش. ما طفیلی او هستیم، ما معلول او هستیم، ما مأمور او هستیم و وعدههای طولانی داده است که ما را مفتخر کند به جایگاهی که شایستهی انسان است! شایستهی بشر با آن تعاریفی که خالق کرده در خلقتش، «ظهور» است و زمان غیبت برای بشر جهنم پیدرپی بوده است. روی این حساب من مفاتیح را یک ارزیابی کردم و آن مواردی که بحثانگیز است در عبرت نَفْس و محاجهی با خویش یا مندرجاتی که ثبت و سند نمیخواند (یعنی یکچیزی نوشتند در طول این 1433 سال و آنچه را که ما امروز میبینیم از تُوليت حقتعالی و ولایت ربوبی و سرپرستی بشر بهوسیلهی حاکمیت حق، متضاد هست)، این تضادها را من نوشتم تا شما در خلوتتان یا بین خودتان[1] رویش فکر کنید، بحث کنید تا این ناخالصیهایی که در دین آباء و اجدادی ما و شما آمده و دیدمان را گرفته است و مانع اجابت دعا شده و وصل ما را به خدا ناممکن کرده، اینها کنار برود! پس مآخذ ما مفاتیح است.
1- نسخهای خلاف صمدیت الهی:[2]
در مفاتیحالجنان، در تعقیبات مشترکه یک نسخهای آمده است که خلاف صمدیت الهی است! میگوید: «یُحبُ اللَّهُ اَن یُسَبَّحَ و يُحِبُّ اَللَّهُ أَنْ یُحْمَدَ» خدا دوست دارد که تسبیح بشود، تحمید بشود، تقدیس بشود، ثنا شود، حمد شود، سپاس بشود. این دوست دارد، اعلان نیاز است و خداوند صمد است یعنی بینیاز است نسبت به تمام آنچه بوی نیاز میدهد و احساس احتیاج نسبت به آن میشود. این ظاهرش خلاف صمدیت الهی است که خداوند بینیاز است از حمد و ثنا. اینجا باید رویش فکر کنید!
2- تعدی و تجاوز خداوند:
ادامه میدهد: «سُبْحَانَ مَنْ لاَ يَعْتَدِي عَلَى أَهْلِ مَمْلَكَتِهِ[3] سپاس بر خدایی که تعدی نمیکند، تجاوز نمیکند به اهل مملکتش. مملکت یعنی مجموعهی هستی، مجموعهی آفرینش؛ اهلش هم تمام آنهایی هستند که جان دارند (چه انسان، چه جن، چه حیوان و موجودات دیگر). اینکه انسان مشاهده میکند که موجودات مورد تعدی قرار گرفتند بهوسیلهی موارد هم نوع یا طبیعت، این خلاف این دعا است؛ یعنی حکم این تهاجماتی که میشود به انسان از طریق فقر و بیماری و مشکلات روحی و جسمی و اجتماعی، یا مستقیماً دستور خود خداوند است یا اینکه به اذن او است، به اجازهی او است!
در روایتی میگوید که: «الْمَالُ مَالُ اللَّهِ وَ النَاسُ عَیالُ اللَّه» تمام اموال، اموال خدا است و مردم هم نانخور خدا هستند، سر سفرهی خدا نشستند و بهقولمعروف زن و بچهی خدا هستند! خب حالا این اهل مملکت خدا و این رعیت مورد تهاجمات بسیار قرار گرفته است از قبیل فقر، درد، مرض، بیچارگی، اختلاف، چه کنم چه کنم، ناراحتی، نابودی و …!
خب اینجا سؤال است که پس چی شد این دعا؟ اینکه میگوید خدا تعدی نمیکند، خلاف مشی عینی خدا است! خداوند وقتیکه رسماً میگوید «تُعِزُّ» یا «یُضِلٌّ»، «تُعِزُّ» یعنی عزت و «یُضِلٌّ» یعنی گمراهی و خیلی دیگر از مسئولیتها را قبول میکند و میگوید من میکنم. یا خداوند مستقیم به ما حکم حمله را داده است که این مجموعهی ایذایی (که در خیلی چیزها هست) ما را اذیت کند یا اینکه اذن داده است؛ یعنی رئیس آفرینش است، ولیِّ مطلق است و بدون اذن او برگ درخت نمیافتد. همین طبیعت که بهصورت زلزله، خشکسالی، توفان، تسونامی، سرمای بیشازحد، گرمای بیشازحد مردم را اذیت میکند، خب اینها تعدی است! چگونه بشر آسیب میبینید در مشکلات زندگی؟ یک مورچه بدون رأی او جابجا نمیشود! چهطوری یک ماشین با زن و بچه رفتند برای گردش و تفریح و تفرج، میافتند داخل دره؟ اینها مخلوق خدا است، تحت امر خدا است. اینها تعدی میکنند و تجاوز میکنند به موجودات. یا همین قانون تنازع بقا که درندهای زیردست خود را نابود میکند، اینها همه یا مستقیماً به امر خدا است یا به اذن الهی! اگر قائل به اذن نباشیم شاید هرجومرج شود و پادشاهی خداوند، فرماندهی خداوند بیمعنا است.
3- دعایی که شنیده نمیشود:
در تعقیب نماز عصر میخوانیم: «اَللهُمَّ إِنّی أَعوذُ بِکَ مِن دُعاءٍ لا یُسمَعُ»[4] خدایا به تو پناه میبرم از دعایی که شنیده نمیشود! این هم منافات دارد با این قانونی که میگوید «أُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ»[5]؛ یعنی بهمحض اینکه بخوانیم اجابت میشود. خداوند قول داده که دعا را رد نکند، بیاعتنایی نکند و دعا را بپذیرد. پس دعاهایی که اجابت نمیشود ثبتی است که با سند نمیخواند!
4- خدای همهکاره:
در تعقیب نماز مغرب (عصر) آمده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ وَ لاَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ غَيْرُهُ» سپاس مخصوص خدایی است که هر چه کرد او کرد و غیر او هیچ نکرد. این جبروتیت محض را نشان میدهد! خلع کامل اراده، اختیار، استقلال، آزادی و استغنای بشر! میگوید که هر آنچه میشود تو میکنی و غیر از تو هیچ نمیتواند بکند. سپاس بر خدایی که همهکاره است و همه هیچکاره! این کلید خانه که در جیبت هست مال او است؛ کلید ماشینت مال او است. او میگوید سوار شو، او میگوید پیاده شو، او میگوید ضرر کن، او میگوید استفاده کن! در این صورت که خدا همهکاره است و انسان هیچکاره، در خیر و شر مسئله ایجاد میکند. در شرش معاصی است که پس ما گناه میکنیم به ارادهی او است؛ در خیرش هم یعنی اینکه من هر چه تلاش میکنم و به آن نمیرسم، چون او نمیخواهد؛ و کنارش هم مولا علی گفته است که: «عَرَفْتُ اللهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم» خدا را من شناختم به اینکه هر تصمیمی من گرفتم خرابش کرد و هر چه نمیخواستم جلوی پایم سبز کرد!
5- آیا خدا بدبختیهای ما را نمیبیند:
در دعای کمیل آمده است: «اَسْئَلُكَ سُؤالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ» من گدا هستم ای خدا؛ دستم را بهسوی تو دراز کردم، گدایی میکنم به سمت تو درحالیکه بهسختی نابود شدم. این هم باز نشان میدهد که انسان سؤال میکند از خدا درحالیکه این سؤال بیجا است برای اینکه خدا یا خلق عذاب کرده یا ناظر و شاهد و حاکم بر محیطی است که انسان در آن آزار میبیند! این «گدایی کردن به سمت خدا»، خدا مسئول است، یکی از القابش مسئول است. در یکی از دعاهای سجدهی آخر نماز میخوانیم: «يَا خَيْرَ الْمَسْؤُولِينَ» بهترین مسئول! وقتیکه بنده سائل است، چه کسی مسئول است؟ خدا! بنابراین خدا که مسئول است، فینفسه مسئول است نه اینکه تا بخواهی مورد سؤال قرار بگیرد؛ یعنی در قبال این خلقی که کرده است مسئولیت دارد! باید اینقدر این مسئولیتت (برخورد کریمانهات) را عقب بیندازی که استخوانهای من را بشکند روزگار؟ «سُؤالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ»، به نمایندگی از تو، امامت دارد این را میگوید! خب حالا این به کجا میرسد که یک امام معصوم اینجوری فغان میکند از مشکلات؟ در آن دعای رجب میخوانیم که: «یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ» به کسی که تو را نمیشناسد، دوستت ندارد، نمیخواهدت، به رسمیت نمیشناسد خدایی تو را، به او میدهی ولی اینجا (در این نسخه) میگوید سؤال (درخواست) میکنی!
6- بلاهای زیاد و حال خراب:
بعد ادامه میدهد: «اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ» خدایا بزرگ شد، زیاد شد، سنگین شد بلاهایم! وقتی امام میگوید که «عَظُمَ الْبَلاَّءُ»، وای به حال من و تو! امامی که صبرش اقیانوس است، توانش کوههای بلند است، امامی که اهل شکوه نیست، اهل شکایت نیست، بساز است با اقل روزگار! او وقتی دارد میگوید، عریضهی تو را دارد میدهد! «وَ اَفْرَطَ بی سُوَّءُ حالی» و افراط کرد آزار و اذیت زمان؛ حالم را بد کرده است؛ یعنی دمبهساعت یک مشکل برایم ایجاد میشود! امروز فقر است، فردا بدبختی است، پسفردا ناامنی است، پسینفردا تخریب اعصاب است. «سوءُ الحال» ضد «حُسنُ الحال» است. «حُسنُ القَضاء» که میگوییم: «يا سَريعَ الرِّضا خَلِّصْنِي مِنْ سُوءِ الْقَضَاءِ»، این همان است. (بدبختی، بیچارگی، چه کنم چه کنم) همانکه متعارف است در جامعه میگوید که: «فلانی اینقدر بدبخت است که دستش نمک ندارد؛ دست میزند به طلا خاکستر میشود؛ نان میدود او میدود»! این هم باز نشاندهندهی این است که این فشارها که تحت ولایت خدا و سرپرستی خدایی و تُوليت ربوبی صورت میگیرد، مغایرت دارد با آن اصل نگهداری! در آن دعای فرج میخوانیم: «وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً». دلیل که راهنما است، راهنمایی باید بکند که ما داخل چاه نیفتیم! ناصر هم که هست، باید نصرت کند که ما مبتلا نشویم! حافظ هم که هست، باید حفظ کند! توجه باید داشت که امامی که این کلمات را میگوید، خودش دریای صبر است؛ یعنی به مرحلهی تسلیم و رضا رسیده است و چنین شخصی این نالهی خودش نیست که میگوید بلکه از طرف ما است چون امام است و ما مأموم هستیم! از طرف ما دارد عریضه میدهد؛ یعنی زبان حال ما را میگوید!
7- آفریدهی ضعیف، نیازمند ترحم است:
بعد ادامه میدهد که: «وَ ارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّی» و ترحم کن بر من که بهسختی ضرر و زیان و آسیب میبینم. این بهشدت آسیب دیدن هم مغایر با ضعف خلق ما است که فرمود: «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً»[6]. وقتیکه یک خالق، یک موجود ضعیف و ضربهپذیری را خلق میکند، باید هوای چهارچوبهای استطاعت در بارگیری، بارکشی و سوختگیری او را داشته باشد! مهم این است که این عریضه را، چهارچوبش را، کلماتش را، الفبایش را امامی ترسیم میکند که وصل به خدا است. اگر ما اینجوری ناله کنیم، به ما هم ممکن است ایراد بگیرند که بچهننه هستی، ننر هستی، کمظرفیت هستی، چی شده، باید مرد باشی، صبور باشی ولی میخواهد فشار موجود در ظرف غیبت را نشان بدهد که ما چه میکشیم. «وَ ارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّی» باز هم همانطور، قاعدتاً نیاز به سؤال ندارد که ما گرفتار «ضُرِّ» هستیم (آن هم در شدایدش) درحالیکه آیهی: «إِنَّا لِلَّٰهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[7] میگوید که ما همواره تحت نظر خدا هستیم؛ یا آیهی «إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصَادِ»[8] همیشه زیر نظر هستیم!
8- خدا ضامن اجابت دعا است
بعد هم میگوید که: «وَ اَمَرْتَهُمْ بِدُعاَّئِكَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الاْجابَةَ». اینجا هم یک بحث مهم ایجاد میشود در الفبای توحیدی. میگوید تو امر کردی که ما دعا کنیم و ضامن شدی برای اجابت! این «ضامن شدی» جواب آنهایی است که میگویند که با خدا قشنگ حرف بزن! مگر طلب داری از خدا؟ مگر خدا به تو بدهکار است؟ بله خدا ضامن است! نه، بیخودی زور نگو! با ادب باش! ولی اینجا خدا خودش را ضامن معرفی میکند. این دعاها فقرات کلمات خلفای خدا است؛ جانشینان بر حق که اینها عالِم بودند از طرف خدا؛ به علم الهی وصل بودند! اینها از پیش خودشان حرف نمیزنند! در اینجا هم رسماً خدا میگوید که من ضامن هستم به اینکه جوابتان را بدهم. وقتی ضامن است، بدهکار است؛ وقتی بدهکار است، ما طلبکار هستیم، ما مطالباتی داریم، ما حق داریم فریاد بزنیم، اعتراض کنیم به خدا و با سخنان حتی تند و تلخ و تیز که حقمان را بده! «وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الاْجابَةَ» میگوید که امر کردی دعا کنیم و ضامن شدی برای اجابت.
9- طلب از خدا:
در دعای جوشن کبیر است که جبرائیل از خدا به پیغمبر داد. در یکی از غزوات که پیامبر بهسختی از پا درآمده بود، سپر و زرهش آفتابخورده بود؛ هم به خاطر سنگینی آهن و هم تابش شدید آفتاب از پا درآمده بود. جبرائیل آمد گفت که این زرهت را بینداز دور، من یک زره به تو بدهم. زرهی که آورده است همین دعای جوشن کبیر است. جوشن به معنای زره و سپر است. این دعا اسمش زره است که فقرات قشنگی دارد! در اینجا جبرئیل به پیغمبر میگوید: «يَا رَاحِمَ مَنِ اسْتَرْحَمَهُ» ای کسی که رحم میکنی به کسی که از تو رحم بخواهد. این متضاد با رحمانیت الهی است چون رحمانیت الهی اجازه نمیدهد کسی از او رحم بخواهد و «لاینقطع» در حال اشاعهی ترحم است. «بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم» یعنی رحمت عام؛ یعنی کسی که رحمانیتش غلبه دارد بر همهچیز و همهکس! «یَا رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا» رحمتش آنقدر جهانشمول است که اصلاً نیاز به طلب و تقاضا ندارد. میگویند مثال رحمانیت خدا مثال شعاع آفتاب است که به همهجا میتابد. یک زمینی نمیخواهد، پذیرش ندارد، آفتاب به دردش نمیخورد ولی به آن میدهد؛ یا باران به شورهزار میریزد، شورهزار به دردش نمیخورد ولی میدهد به همهجا. اینها که مخلوق خدا هستند، مستندات هستند در زمینهی تُوليت الهی. حالا ما حتماً باید ترحم بجوییم از خدا تا به ما رحم کند؟ حالا علیرغم اینکه ترحم هم میجوییم، جواب نمیدهد! «يَا نَاصِرَ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ» ای کسی که کمک میکنی به کسی که از تو کمک بخواهد. چند هزار بار گفتی درخلوت کمکم کن؟ باید محاجه کنی! بگویی چرا کمکم نمیکنی؟ آیا واقعاً باید طلب کرد؟ یعنی خداوند که عالِم «بِمَا كَانَ وَ بِمَا يَكُونُ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ» است، نیاز دارد که به او اطلاع بدهیم که در تنگنا افتادیم؟ ماشینمان چپ کرده است؟ نمیبیند؟ قریب نیست؟ نزدیک نیست؟ مسئولیت ندارد؟ نصرت الهی به خاطر خلقی که کرده است و وظیفهای که در قبال این خلق به عهدهی خودش است، باید به لاینقطع برسد! «يَا حَافِظَ مَنِ اسْتَحْفَظَهُ» ای کسی که حفظ میکنی برای کسی که از تو حفاظت بخواهد. درحالیکه یک بچه یک اسباببازی دارد و از آن دائماً و کاملاً حفاظت میکند، چهطور خداوند بشر را خلق کرده است و ول کرده است و باید ما استمداد کنیم، استدعا کنیم، استمداد بطلبیم که ما را حفظ کند؟
«يَا مَنْ هُوَ فِي عَهْدِهِ وَفِيٌّ». این انتهای دعا جواب همهی فقرات را میدهد؛ یعنی نقض میکند و رد میکند و شاید هم اصلاح میکند. به خدا میگوید: ای کسی که وفا میکنی به عهدت! عهد یعنی همان روزی که ساختی بشر را و تبریک گفتی به خودت و گفتی که: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»[9]! خب یکی از القاب خدا وافی است. وفی است یعنی وفاکننده! وفا به چی؟ به قبل از اینکه به ما در قرآن بگوید که من یکسری توجهات به شما دارم، دیون دارم که باید پرداخت کنم مثل: «اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ»[10] یا مثلِ: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[11]! قبل از این در عالم ذر و الست اراده کرد و اشاره کرد و خطاب کرد به بشر که «أَلَسْتُ أَوْلى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» آیا من از نَفْس تو به شما نزدیکتر نیستم؟ خب وقتی خدا از نَفْس ما (نَفْس ما یعنی درون ما، ضمیر ما، در لایههای پنهانی جسد ما که وقتی ما میمیریم، جسد دفن میشود، متلاشی میشود؛ روح میرود هوا، قاطی هوا و تبدیل به باد میشود؛ نَفْس زنده است، نَفْس میماند. نَفْس شاید همان قائممقام خدا است، شاید همان تجلیگاه خدا است. خب خداوند به بشر «نَفْس» داد و با او صحبت کرد و فرمود که «أَلَسْتُ أَوْلى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» من سرپرستیام به شما قویتر از شما به نَفْس شما نیست؟) خب وقتی خداوند اولی به تصرف است در وجود ما، چهجوری باید به او بگوییم که ما نداریم، فقیر هستیم، به من بده، مریض هستیم، علیل هستیم؟ اصلاً نیاز به گفتن است؟ یا وقتیکه خدا وفی هست، چه نیازی هست که بگوییم «يَا رَاحِمَ مَنِ اسْتَرْحَمَهُ»؟ وقتی به عهدش وفا میکند، چه نیازی هست که طلب رحمت کنیم، استعانت بجوییم، پافشاری کنیم؟
10- موقعیت خاص امام عصر:
حرز امام سجاد میگوید: «وَ اُرْزُقْنِي رُؤْيَةَ قَائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ»! (خوب توجه کن! امام سجاد پدر هشتم حضرت مهدی موعود است؛ ایشان میگویند!) با اینکه پدر هشتمش است، میگوید: خدایا، روزی من کن زیارت او را! این مقام ایشان (امام عصر) را میرساند! «وَ اِجْعَلْنِي مِنْ أَتْبَاعِهِ وَ أَشْيَاعِهِ» و مرا جزء پیروان و شیعیانش قرار بده! معلوم میشود در زمان ظهور، تشکیلات در اُمت خاص خودش است و کاملاً ویژگی دارد به این معنا که الآن ما شیعهی عليابنابیطالب هستیم و هر که آمده است از گذشته در این هزار و خردهای سال و تا وقت ظهور، همه شیعیان مولا علی هستیم ولی در تغییر سیستم عصر، شیعه میشود شیعهی مهدوی! «وَ اَلرَّاضِينَ بِفِعْلِهِ» این خیلی مهم است! میگوید خدایا، مرا راضی کن به سیره و سنت و کارهایی که میکند! معلوم میشود این آقا آنقدر کارهایش عجیبوغریب است، نوآور است و غیرطبیعی است که همه میبُرند و هیچکس نمیتواند او را قبول کند! اشاره به همین «یَأْتِ بِدینٍ جَدید» است، یک دین جدید میخواهد بیاید؛ «وَ کِتابٍ جَدید»، یک مصحف جدید میخواهد بیاورد؛ «وَ سُلطانٍ جَدید»، یک اقتدار جدید میخواهد بیاید. چون همه مقایسه میکنند ورود او را به تداوم دین گذشته، بعد مغایرت دارد! این دین الآن با دینی که نازل شده است، ۱۸۰ درجه تفاوت دارد و تا اینجایی که نصف نهجالبلاغه را ارزیابی کردم، دو جا مولا علی فرمود راجع به اسلام. یکی اینکه فرمود: «اسلام بهزودی مثل ظرف وارونه میشود هر چی داخلش است میریزد!» (خب یعنی چه اسلام وارونه میشود و هر چه داخلش است میریزد؟ چی داخلش است؟ یعنی محتوای اسلام میریزد دور؛ یعنی اسلام هیچی داخلش نیست!) و یکی دیگر هم باز فرمود: «اسلام بهزودی مثل پوستین وارونه در تن مردم میشود!»؛ یعنی اینکه الآن مردم عمل میکنند، اسلام نیست! این یکچیز مندرآوردی است! اسلام در غدیر آمد و طبق آن مثلثی که خدا اراده کرد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»[12]، اگر آن اسلام ادامه پیدا میکرد، آن اسلام بود ولی مانع تراشیدند و درِ غدیر را تخته کردند! لذا آن اسلام هم تعطیل شد و لذا الآن ما محروم هستیم از آن سه عنوانی که از اصول دین مهمتر است! آن سه عنوانی که در آن آیه بود که برمیگردد به اصول دین و تابشش خیلی قویتر است که «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» اکمال دین «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» تمام و کمال شدن نعمت «وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» و رضایت خدا و همکاری خدا؛ یعنی خدا الآن همهچیز را در این سه قالب تخته کرده است، درش را بسته است؛ هیچ فیضی نمیآید! برای همین هم هست که میگویند جزو علائم ظهور است که در وقت ظهور، سه طایفهی بزرگ از متن امت اسلامی علیه امام خروج میکنند (فقها و قضات و سادات بنی فاطمه)! اینها چرا اینجوری میکنند؟ همین برمیگردد روی موضوع ما که میگوییم تا الآن فرصتی باقی است، به توحید بپردازیم و الفبایش را اصلاح کنیم و آن شناختی که لیاقت دارد برای خدا و حق توحید را ادا میکند، او را دنبال کنیم که وقتی ایشان میآیند ما در برابر عمل انجام شده قرار میگیریم! نگاه به ثبت میکنیم که در زندگیمان داشتیم از مجموعهی خداشناسی و ازیکطرف هم سند یعنی حرکت ایشان. بعد چون با هم نمیخورد ثبت و سند، بنای مخالفت میگذاریم و با ایشان روش غیردوستانهای خواهیم داشت! و علت این هم که ما الآن این متون را در میآوریم و بررسی میکنیم، میخواهیم دین آباء و اجدادیمان را به چالش بکشیم در خلوتمان، در مباحثاتمان و این تضاد بین ثبت و سند را پیدا کنیم. الآن ما یک ثبت داریم مجموعهی آنچه در زمینهی خداشناسی به ما رسیده است از قرآن و حدیث و روایت و آنچه سند است الآن، عملکرد مستقیم خداوند است بر هستی (یعنی بر ما)؛ یعنی الآن اجرائیات حقتعالی نمیخورد به آنچه تعریف شده است! مثل عدل که الآن ما در اعماق ستم گرفتار هستیم و دنبال عدالت میگردیم یا اینکه همان قول و قراری که خدا گذاشته در فطرت و در آیات آمده است و همهاش تعطیل شده است که کوچکترینش همین استخاره است که ما استخاره میکنیم بهعنوان «أُفَوِضُ اَمْری إِلَی اللّه» کور و کر هستیم، جاهل هستیم، نادان هستیم، هیچکاره هستیم، بیچاره هستیم، درمانده هستیم؛ دستمان را میدهیم به کسی که ما را آورده است به این عالم یعنی خدا و بعد میگوییم خدایا، حالا ما این کار را انجام بدهیم؟ کاری که پوشیده است، مربوط به آینده است! من چه میدانم فردا مزنه چیست، نرخ چیست، موقعیت چیست؟ بعد میگوید خوب است! برو انجام بده! بعد یکهو میافتیم داخل چاه!
11- فرج و ظهور فقط دست خدا است
از دعاهای امام عصر است میگوید: «وَ افْتَحْ لِي یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ» خدایا، درِ فرج را باز کن! اینکه میگویند که ما مانع فرج هستیم، بیخود است! بعد میگویند گناهان ما نمیگذارد امام زمان بیاید، بیخود است! میگویند که زمان اقتضا نمیکند، بیخود است! نه! خودِ خدا مانع فرج است طبق همین نسخه که خود آقا فرمودند: «بِطَولِکَ و اکْسِرْ عَنّي سُلْطانَ الْهَمِّ بِحَولِکَ»! قسمش هم میدهد، میگوید به طول عرش و فرش، بشکن این حاکمیت هموغم و غصه را! میگوید خدایا، از بسکه گرفتار شدیم، غم و غصه زیاد شده است، انگار تحت سلطنتِ گرفتاری قرار گرفتیم! توجه کنید این را یک آقایی میگوید که در شهر نیست، بیرون است، داخل جمعیت نیست، در جامعه نیست، کنار است! این آقا ظاهراً باید دیگر مشکلات من و تو را نداشته باشد چون ما داریم زیر چرخ مشکلات له میشویم؛ آقا که نه؛ ولی چون او مسئولیت دارد و امام این امت است، میبیند؛ تمام دردها و رنجها به او برمیگردد! لذا به خدا میگوید بشکن این حاکمیت غم و غصه را؛ یعنی مجموعهی غیبت سلطهگاهِ جنایات و خبایث و قساوت است!
12- خدا مسبب تمام فعلوانفعالات است
در مناجات خمس عشر آمده است (از دعاهای مفاتیح است): «إلهِي أَسْكَنْتَنا داراً حَفَرَتْ لَنا حُفَرَ مَكْرِها». ریزهکاریهای اعتقادی را بیرون کشیدم به یاری خدا که آمادهات کنم برای لبیک به آقایت! میگوید خدایا، ما را ساکن کردی در یک خانهای که دمبهساعت چاه از مکر و نیرنگ و خدعه برایمان میکَنند و گرفتاری برایمان ایجاد میشود! خب این معنایش چیست؟ جبر مطلق را نشان نمیدهد؟ این «أَسْكَنْتَنا» که ما را مسکن دادی، «داراً» به معنی خانه (همین دنیا) ، این نشان میدهد که تمام مشکلات را خدا ایجاد میکند! این جبروتیت محض را نشان میدهد و خلع کامل بینش، درک، عقل، اراده، علم و تجربهی بشر است! خب ما دچار مکر شدیم، بعد برای اینکه درگیر مکر شدیم باید عذاب شویم؟ مکر چیست؟ مکر یعنی یکجوری بسترسازی میشود که تو گناه کنی، تو ضرر کنی، تو زیان ببری، تو از حق دور شوی! خب وقتی این برنامهریزی رِله شده است از قبل، بعد بیاید یقهی تو را بگیرد که چرا گناه کردی؟ این منافات با عدل ندارد؟
13- بخشش و آمرزش خداوند نصیب بدها هم میشود:
اشعار منظومهی مولا علی است که حاوی انواع تنبیهات نفسانی است. میگوید: «إِلهی أَجِرنی مَن عذابــکَ اِنَّنــــی اَســیرٌ ذَلــــیلُ خائِفٌ لَکَ أَخْضَعُ». میگوید خدایا، از عذاب تو به تو پناه میبرم. این عذاب تو مرا اسیر کرده است در مشکلات؛ ذلیل کرده، زمینگیر کرده است. خدایا، به من پناه بده! من گرفتار هستم درحالیکه من به تو بیعت کردم، من به تو دست دادم، من خودم را تفویض تو کردم، توکل به تو کردم! قرار نبود گرفتار بشوم! گرفتاری را میگوید: اسیر هستم، ذلیل هستم، خائف هستم. خب حالا این مولا علی برای خودش که این حرف را نزده است چون او غرق در اقیانوس رضا و تسلیم است؛ این دارد درد ما را میگوید! حالا مهم این است که این (امام علی) درد ما را میگوید؛ یعنی ما اگر باشیم میگوییم شلوغش کردی، یک کلاغ چهل کلاغ کردی، کاه را کوه کردی! نه! مولا علی دارد واقعیتِ غیبت را میگوید که ما در سه ضلع گرفتار هستیم. میگوید اسیر هستیم (اسیر فقر و فلاکت، بیچارگی، ناراحتی، ناملایمات، ناکامی)، ذلیل هستیم (یعنی تا بخواهیم خفیف هستیم، صغیر هستیم، به یک زندگی نجس داریم عمرمان را تباه میکنیم) و خائف هستیم (خائف هم یعنی میترسیم، یعنی امنیت نداریم؛ هیچجوری امنیت نداریم). ادامه میدهد: «إِلَهِي إِذَا لَمْ تَعْفُ عَنْ غَيْرِ مُحْسِنٍ. فَمَنْ لِمُسِيءٍ بِالْهَوَى يَتَمَتَّعُ» میگوید خدایا، فقط خوبها را میبخشی؟ پس بدها چهکار کنند؟ بدها مگر غیر از تو کسی را دارند؟ آخر فقط خوب را بخشیدن که هنر نیست! خوب خوب است، گناه نکرده است که بخواهی ببخشی! ما را باید ببخشی! منظور از «محسن» هم انبیاء، اولیاء و اوصیاء هستند که اینها عصمت دارند و گناه نمیکنند؛ محسن واقعی آنها هستند. آنوقت پس ما چه بکنیم؟
14- فرمان بخشش و تجاوز از سوی خدا است:
از دعاهای بیستوهفتم رجب است: «یا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ وَ التَّجاوُزِ، وَ ضَمِنَ نَفْسَهُ الْعَفْوَ وَ التَّجاوُزَ» میگوید خدایا، تو امر کردی به ما ببخشیم، کوتاه بیاییم، درگذریم؛ تو هم ضمانت کردی که ببخشی! این هم از آن مواردی است که باز چکهای خط قرمزِ خدا است؛ یعنی خدا ضامن است! تو گفتی ببخشید تا ببخشم؛ کوتاه بیایید تا کوتاه بیایم؛ گذشت کنید تا گذشت کنم! چهقدر ما در زندگی گذشت کردیم! چهقدر ترحم کردیم! این باید نتیجهاش باشد؟ پس خدا ضامن است! وقتی ضامن است، ما طلبکار هستیم؛ وقتی ما طلبکار هستیم، خدا بدهکار است؛ وقتی خدا بدهکار است، ما باید از او بخواهیم، بهزور باید بخواهیم، داد باید بزنیم! هیچ خجالت هم ندارد، ناراحتی هم ندارد! اینها مستندات ما است!
15- خدایا، از خودت به خودت پناه میبرم:
در اعمال مشترک ماه شعبان میگوید: «إِلهي بِکَ عَلَیکَ» خدایا، از تو به خودت پناه میبرم! این خیلی حرف است ها! یعنی به تو پناهندهام از آنچه برای من رقم زدی در مشکلات و معضلات و ناملایمات و ناراحتی.
16- آرزوی ظهور در کربلا:
از کلمات امام در روز عاشورا، اعمال روز سوم شعبان است: «أُحْکُمْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ» خدایا، بین من و اینها که جمع شدند مرا بکشند، داوری کن! شکایتِ مردم را میکند به خدا «اَللَّهُمَ غَرّونا»! این خیلی مهم است! خدایا، ما را مغرور کردند! خب اینجا یک بحث اعتقادی است. آیا امام هم مغرور میشود؟ مغرور یعنی چه؟ یعنی اینکه به یکچیز کاذبی آدم را شارژ کنند؛ یک دروغی به آدم میگویند، آدم گول میخورد! امام هم گول میخورد؟ این مسئله خیلی مهم است! جزء همان ثبت و سند است که نمیخواند به هم. اگر امام گول میخورد پس نشان میدهد که این ظرف غیبت چقدر کثیف و خبیث است که حتی شیطان میتواند (چون تجلی شیطان است دیگر؛ محیط بد از عاملین و عوامل شیطان هستند) با اینها کشتی بگیرد و اینها را به زمین بزند! خدایا، اینها ما را مغرور کردند؛ گفتند اینجا 200 هزار شمشیر هست! بیا! چرا ایستادی در مدینه؟ بیا ما همراهت هستیم؛ برویم پدر معاویه را دربیاوریم، پدر یزید را دربیاوریم! «وَ خَدَعُونَا» به ما خُدعه کردند «وَ خَذَلُونَا» ما را پست کردند، حقیر کردند «وَ غَدَرُوا بِنَا» نقشههای بد برایمان کشیدند؛ رفتند ساختند با یزید و «وَ قَتَلُونَا» ما را کشتند «وَ نَحْنُ عِتْرَةُ نَبِیِّکَ» درحالیکه ما بچههای پیغمبر تو بودیم! این قسمت آخرش خیلی مهم است! اینجا اگر نخواهیم بپذیریم که امام هم مغرور میشود به کلمات و اخبار یا مسائل بیربط، پس میرویم در آن وادی که خدا اراده کرده است تا بهوسیلهی این نمایشی که به دعوتهای بیخود و بیجا و پوشالی که از امام حسین شد، امام حرکتی داشته باشد تا حجتی را بر بیعتشکنان در روز قیامت و دنیا نمایان کند! بعد هم میگوید: «فَاجْعَلْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً» این نشان میدهد که امام حسین قبل از اینکه وارد صحنهی کربلا بشود، از آمدن ناراضی و ناراحت بوده است! اینجوری نبوده که سرش را انداخته پایین، بیاید در قتلگاه و بکشندش، لهولوردهاش کنند، برود! این الآن میگوید خدایا، به من فرج بده (فرج یعنی رهایی)، بعد میگوید مخرج؛ یعنی یک جوری کن که یکراهی باز بشود، راه مدینه چون سهراهی بود کربلا (یک راه میرفت مکه، یک راه میرفت کربلا و یک راه هم میرفت یمن). حضرت میخواست برود یمن؛ این حُر بود که آمد جلویش را گرفت. حضرت میگوید من را خارج کن از این فتنه!
17- گزیدهای از درخواستهای انسان
در اعمال نیمهی شعبان از امام صادق آمده است: «اَللَّهُمَّ لاَ تُبَدِّلِ اِسْمِي» خدایا، اسم من را عوض نکن! اسم جمعی و کُلی بشر چیست؟ انسان (که از انسان تعریف شده است)! همانی که خدا به او افتخار کرده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»[13]! خب وقتیکه خداوند یک قانون خشنی را به او نسبت میدهند (من فعلاً نمیگویم که این قانون خدا است چون ما الآن در مرحلهی معاینهی آنچه به ما رسیده هستیم؛ داریم ثبت را با سند میخورانیم. ثبت یعنی مجموعهی آنچه از اجداد ما رسیده در قالب آیات و روایات و احادیث و سند آن اجرائیاتی است که فعلاً، امروز داریم از حضرت حقتعالی میبینیم و اولویت با آنچیزی است که میبینیم؛ یعنی ملاک برای پرستش ما وضع فعلی خداوند است در برخوردش با ما، نه آنچیزی که تعریف شده است! علت اینکه اینها را هم آوردم همین است. باید مقایسه کنید! باید محاسبه کنید!). میگوید خدایا، اسمم را تبدیل نکن! خب این تبدیل اسم یعنی چه؟ یعنی وقتیکه یک قوانین خشنی وارد میشود، انسان تبدیل میشود به حیوان دیگر؛ یعنی یک قوانین و قواعد و احکامی صادر نکن که من احساس کنم حیوان هستم، شلاق باید بخورم! مگر من حیوان هستم؟ حیوان را هم شلاق نمیزنند تا حد جاری بشود! برای همین است که میگویند حدود در وقت ظهورِ حضرت جاری میشود چون حضرت یک نگاه بالایی دارد؛ حضرت اجازه دارد که طبق مصالح حدود را تعدیل کند یا نه یک فرهنگی را ایجاد کند که نیاز به حدود و اجرای حدود نباشد! «وَ لاَ تُغَيِّرْ جِسْمِي» خدا، جسمم را تغییر نده! یعنی این جسمی که روز اول دادی سالم بود، تو چهطور اجازه میدهی فرمان میدهی این دندان خراب بشود، این استخوان بپکد، این قلب از کار بیفتد؟ درحالیکه برازندهی کریم آن است که یک نعمتی میدهد پس نگیرد؛ یعنی یک کارخانهای که اتومبیل میسازد نسبت به آنچه ساخته است احساس وظیفه میکند! تو چهطور ما را رها کردی؟ در گذران زندگی چشم از بین میرود، پا از بین میرود، معده از بین میرود، سرطان میآید، سکته میکند! پس تو کجایی؟ «وَ لاَ تُجْهِدْ بَلاَئِي» خدایا، تلاش نکن به گرفتاری و نابودی من! این هم از آن نکات حساس جبر مطلق است که یعنی بلا سرت میآید، نه خودت میآوری و نه همنوعت بلکه خدا میآورد! خدا تلاش میکند به نابودی من؟ خدایی که خیر مطلق است! چهطور آخر؟ اینها همه میرود در فاز جبر! ما آمدیم اینجا به مهمانی «آش کشک خالته، بخوری پاته، نخوری پاته»؛ بریده و دوخته، یالا! یا در قبال این باید جهنم برویم، باید عذاب شویم! وقتی چهارچوبی تعیین میکند که مجبور هستیم گرفتار شویم و خودمان را گرفتار کنیم، بعدش باید عذاب شویم؟ اینها مواردی است که سؤالبرانگیز است که در ادامهی این مباحث سؤالات باز میشود. «وَ لاَ تُشْمِتْ بِي أَعْدَائِي» خدایا، دشمنتراشی نکن برای من! «وَ أَعُوذُ بِرَحْمَتِكَ مِنْ عَذَابِكَ» خدایا، پناه میبرم از عذابت به رحمتت! «وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ» این هم از همان حرفهای مهم است که خدایا، از تو به خودت پناه میبرم! آدم از چیز بد به کسی پناه میبرد! چی شد؟ ما از خدا باید به خدا پناه ببریم؟ بله! باید پناه ببریم از مجموعهی صفات و اسماء تند و تلخ و تیزی که امروز پوست همهتان را این نوع سرپرستی و ولایت الهی کنده است!
به خدا پناه میبریم! امروز روز جمعه است؛ روز آزادسازی ارواح و اموات از عذاب است. بگو خدایا، امروز من مستأجر بقیةالله هستم و بقیةالله هم فرستادهی تو است؛ روز تولد دوتا آقا است. خدایا، «أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ»! خدایا، بس است!
[1]– به دو روش دستیابی به بینش یعنی تفکر در خلوت و مباحثهی جمعی در فایلهای متعددی اشاره شده است. مانند صوت شماره 61 (در ادامهی همین فایل گفته شده که در خلوت ذهن باز میشود)، صوت شماره 186، صوت شماره 56، صوت شماره 30، صوت شماره 48، صوت شماره 54. در صوت شماره 22 به تفکر درونی در خلوت و سکوت بیشتر اشاره شده است. در صوت شماره 5 هم به برتری تفکر نسبت به عبادت پرداخته شده است. در مورد تفکر در خلوت و سکوت و خاموشی در فایلهای متعدد گفته شده است مانند صوت شماره 5، صوت شماره 23، صوت شماره 30.
[2]– این تیترهای ثانویه مستقیماً در برخی صوتها نیامده است ولی طبق اطلاعات نگارندگان، این تیترگذاریها توسط افرادی انجام شده که برای اولین بار به تهیهی مجموعهی اصلاح الفبای توحیدی پرداختهاند چرا که بعداً در صفحات آتی، حسین بروجردی این تیترها را بیان نمودهاند.
[3]– این عبارت در کتاب مصباحالمجتهد و سلاحالمتعبد، جلد 2، صفحه 448؛ کتاب الدعوات (للراوندی) سلوه الحزین، النص، صفحه 93؛ کتاب اقبالالاعمال (ط-القدیمه)، جلد 1، صفحه 82؛ کتاب الاقبالبالاعمالالحسنه (ط-الحدیثه)، جلد 1، صفحه 184؛ کتاب فلاحالسائل و نجاحالمسائل، صفحه 168؛ کتاب ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)، صفحه 298؛ کتاب عدةالداعی و نجاحالساعی، صفحه 63؛ کتاب آداب راز و نیاز به درگاه بینیاز، جلد 1، صفحه 62؛ کتاب آیین بندگی و نیایش (ترجمه عدةالداعی)، صفحه 95؛ کتاب البلدالامین و الدرعالحصین، النص، صفحه 110؛ کتاب مستدرکالوسائل و مستنبطالمسائل و مصادر دیگری نیز آورده شده است.
[4]– این عبارت در کتاب مرآةالعقول فی شرح اخبار آلالرسول، جلد 12، صفحه 144؛ کتاب بحارالانوار (ط-بیروت)، جلد 84، صفحه 251؛ کتاب ریاضالسالکین فی شرح صحیفه سیدالساجدین، جلد 3، صفحه 34 و 584؛ کتاب النهایه فی غریبالحدیث و الاثر، جلد 2، صفحه 401؛ کتاب لسانالعرب، جلد 8، صفحه 163؛ تاجالعروس من جواهرالقاموس، جلد 11، صفحه 227 نیز آمده است.
[5]– سوره غافر، آیه 60
[6]– سوره نساء، آیه 28
[7]– سوره بقره، آیه 156
[8]– سوره فجر، آیه 14
[9]– سوره مؤمنون، آیه 14
[10]– سوره غافر، آیه 60
[11]– سوره طلاق، آیه 3
[12] سوره مائده، آیه ۳
[13]– سوره تین، آیه 4