بسم الله الرحمن الرحیم

روز اربعین بارانداز چله است؛ چله‌ای که ابی‌عبدالله داشت برای ساختن بشریت. معمولاً چله‌ی هر کس به‌اندازه‌ی وزن و ظرف و مقدارش است! یکی چله می‌گیرد که خودش را اصلاح کند؛ یکی چله می‌گیرد که اطرافیانش را زیر پوشش قرار بدهد؛ یکی چله می‌گیرد که از شهر در برابر عذاب محافظت کند. امام حسین چله‌های سنگینی داشت که فرشتگان صبر را از میدان بردباری فراری داد! چله‌های ابی‌عبدالله برای شستن تاریخ بشر بود از هر نوع قساوت و لئامت و خشونتی! چله‌های امام حسین برای ساختن تقویمی بود با عزت و شوکت و دولت و عزت و عدالت برای انسانی که چشم و گوش بسته وارد این عالم می‌شود و نیازمند همه‌گونه مساعدتی از ناحیه‌ی ماوراء است.

امام آمد تا الگویی باشد برای انسان بودن! انسانی که خدا به او افتخار کرد؛ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»[1]! در ابتدا خداوند به نیکوترین وضعی روح انسان را آفرید و جسمی برایش مهیا کرد که مطابق با «ارْجِعِي إِلى‌ رَبِّكِ»[2] باشد ولی انسان به‌مرورزمان میل به نیمه‌ی دوم خود پیدا کرد که حیوانیت بود و از نیمه‌ی نخست خویش که الهیت بود فاصله گرفت! در اصل به خاطر این موضوع که خدا غیب است و وجدان غیب است و وعده‌های الهی نامرئی است و دنیا نقد است و مثال می‌آورد که: «سرکه‌ی نقد به از حلوای نسیه»!

برای همین انبیاء از خدا می‌خواستند که به موقعیت رؤیت برسانند وعده‌های غیبی را تا باعث قوت قلب انسان‌ها شود. ابراهیم گفت: «رَبِّ أَرِني» معاد را به همین خانه‌ی خاکی به من بنمایان «کَیْفَ تُحْيِ الْمَوْتَی»! خدایش فرمود آیا ایمان نداری به گفته‌ی من که می‌گویم در پس امروز بُوَد فردایی؟ عرضه داشت چرا! ولی «لِیَطْمَئِن قَلْبِي»! قلب می‌خواهد با چشمِ فیزیکی ببیند و با گوشِ تن استماع کند و با پوستِ کالبد خویش حس کند!

امروز روز دیدن است! امروز روزی است که انسان باید ببیند آنچه را که برایش زحمت کشیده است! امروز همان روزی است که می‌گویند: «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند». چله‌ای که اهل‌بیت کشیدند و گرفتند و تحمل کردند، مثل و مانندی نداشت در وفور مصائب و انواع جنایاتی که بشرِ دنیاطلب در یک آن وارد کرده است. چهل منزل، چهل خانه، چهل شهر، چهل ایستگاه این سرهای بریده‌ی بر روی نیزه رفته حجت الهی بود بر این‌که اگر انسان ساخته‌وپرداخته‌ی شکل و فرهنگ خدا نشود، چنین می‌کند! توحش را به تَعَیُن می‌آورد! چهل منزل اُسرا در غل و زنجیر بودند! پدر بیست‌و‌هفتم ما امام سجاد، پابند داشت، دستبند داشت، گردنبند داشت؛ گردنبند او از زنجیرهای کلفت بود! این‌ها را روزها حرکت می‌دادند تا زیر نور آفتاب همانند گوشت روی منقل کباب شوند! بچه‌های یتیم و محروم از محبت پدر، چهل منزل تازیانه می‌خوردند! هرگاه خوابشان می‌برد روی کجاوه و از روی شترها می‌افتادند، به‌جای این‌که این نونهالان اسیر و بازمانده‌ی حسین را نوازش کنند، آن‌ها را می‌زدند که چرا از روی شتر افتادید! این چهل منزل سپری شد و امروز این عزیزان وارد کربلا شدند و هر کدام قبری را در آغوش کشیدند و عرض حال چهل منزل را به صاحبان قبر گفتند و امام سجاد در وسط این زن‌های بی‌کس و کتک‌خورده و بچه‌های بی‌پدر و رنجور نشسته بود و روضه می‌خواند و همگی بر سر می‌زدند! عرضه می‌داشت: در جایی نشسته‌ای که بدن‌ها در قبر و سرها در شهرهای دیگر مورد نظاره‌ی بی‌دین‌ها قرار گرفته و این‌ها با این بدن‌های بدون سر سخن گفتند، درد دل کردند، گزارش سفرهای دل‌خراش و موهمه‌ی خویش را گفتند! برای یک منتظر هم که چله‌های وسیع و گسترده‌ای رفته است، سیلی‌هایی که از درودیوار غیبت خورده است، عذابی که از شب و روزِ نبودِ امام کشیده است، امروز روز عرضه‌ی این چله‌ها است بر خدا!

در سوره بقره آیه ۴۰ می‌گوید: «اَوْفُوا بِعَهْدِي اُوفِ بِعَهْدِکُمْ» شما وفا کنید به عهدتان تا من وفا کنم به عهدم! امروز عرضه بدارید خدایا، ما چله‌های بسیاری را در بستر «إِنّا لِلَّه وَ إِنّا إِلَيهِ رَاجِعُون»[3] صرف کردیم؛ در دین تو خمیده قد شدیم و سفید مو گشتیم، جوانی را از دست داده‌ایم، سلامتی و شادابی را از کف دادیم، به انواع مشکلات رسیدیم فقط به خاطر این‌که منتظرِ رکاب خلیفه و جانشین تو باشیم! اکنون نوبت تو است که وفا کنی! خدا در این آیه می‌گوید من متعهد هستم! متعهد وظیفه‌مند است؛ وظیفه‎مند مسئولیت دارد؛ مسئولیت‌دار در قبال مطالبات مخاطبین باید جواب بدهد! از خدا بخواهید که امروز نه دردهای کوچکتان بلکه اصل درد و ریشه‌ی بدبختی‌ها را که تداوم غیبت است جراحی کند! تا غیبت هست مشکلات مالی است، عذاب اقتصادی است، ناراحتی‌های روحی است، رنجوری‌های جسمی است! امروز در بارانداز اربعین، ما نیاز به روضه‌ی اهل‌بیت نداریم بلکه روضه‌ی خودمان را که بخوانیم و مروری کنیم بر سرگذشت اسف‌بار و خون‌بار زندگی یک منتظر، اشک‌ها می‌ریزیم!

امروز یکی از دعاهای قرآنی را زیاد بخوانید. آیه ۲۸۶ سوره بقره: «رَبَّناَ و لَا تُحَمِلْنَا مَا لَا طَاقَة لَنَا بِهِ» خدایا، بر ما حمل نکن آنچه را که طاقتش را نداریم! فقر حمل است، غیر طاقت؛ بیماری حملِ آزار است بر انسانی که خودِ سازنده‌اش گفته: «خُلِقَ الإِنْسانُ ضَعِیفاً»[4]!

امروز روز شکوه است به خدا، روز گلایه است به خدا! به خدایت بگو در خلوتت (تا نیمه‌شبِ امشب فرصت داری) به خدایت بگو تو ما را آوردی به این عالم، ناخواسته که ما را بسوزانی، ما را بچزانی؟ ما را به میهمانی آوردی و گفتی من اکرم هستم یعنی بالاتر از کریم! «إِقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْاَکْرَمُ»[5]! آیا میزبانی اکرم یعنی توسری خوردن از این‌وآن و ذلت و خفت و خواری؟ آیا این‌ها بود که گفتی: «أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ»[6]؟ خلق ما به دست لطیف بوده است؛ آیا لطف تو این است که ما را محتاج این‌وآن کنی و آن عزتِ اولیه را از ما باز سِتانی؟ خدایا، به حقیقتت، امروز به آن خون نازنینِ علی‌اصغر که با اشک و عرق جبینِ پدرش (ابی‌عبدالله) درآمیخت و واقعه‌ی عظیمی در آفرینش کرد، قسمت می‌دهم که عنایتت را بر این عزیزان کامل کنی و دفع بلا و دغدغه‌هایشان و مشکلاتشان و چه کنم چه کنم هایشان کنی!

[1]– سوره‌ تین، آیه‌ 4

[2]– سوره‌ فجر، آیه‌ 28

[3]– سوره‌ بقره، آیه‌ 156

[4]– سوره‌ نساء، آیه‌ 28

[5]– سوره‌ علق، آیه‌ 3

[6]– سوره‌ ملک، آیه‌ 14