سلامعلیکم
بسم الله الرحمن الرحیم
شب جمعه است و شب رحمت است و شب مغفرت است و شب آمرزش است و شب آشتی خلق با خالق است و شب اصلاح نفوس است و شب بزرگی است و در آستانهی اربعین توأم شده است با انرژی گرفتن از ابیعبدالله و امام عصر! امام عصر مولای شما است؛ صاحب زمان است و مسئول زمین است و همهی ما احتیاج به شفاعت ایشان داریم و اربعین هم که پایان چلههای اهلبیت است و پایان چلههای همهی ما در سرزمین انتظار که امید داریم خداوند به این چلههای خونینی که داشتیم امضاء کند که پایان غیبت باشد و رسیدن به وعدههای کریمانهی چندین سالهی الهی!
چلهای که اهلبیت گرفتند، بسیار دردناک و اسفناک و موحش بود؛ چهل منزل، چهل شهر، چهل ایستگاه، حدفاصل بین کربلا و شام، سرهای بریده روی نیزهها، همراه با زن و بچهای که به غل و زنجیر کشیده شده بودند! چلهای که این عزیزان سپری کردند هیچکس در دنیا ندید و نشنید و نکرد!
چلهی پدر بیستوهفتم ما امام سجاد که چهل منزل ایشان در دستبند و پابند بودند و به این هم قناعت نکرده بودند؛ گردنبند هم زده بودند که این آفتاب سوزان، چهل روز بر این آهنها تابیده بود و پوست را از بین برده بود و همواره خون سرازیر بود! روزها این عزیزان را در برابر شعاع آفتاب راه میبردند تا شکنجه شوند و شبها اتراق میکردند و روزها وقتی وارد شهر و دیاری میشدند، اهل آنجا میآمدند (بهحساب تبلیغات منفی اموی) به این عزیزان اهانت میکردند، فحش میدادند، ناسزا میگفتند، نمکِ روی زخم میریختند؛ سنگ میزدند تا جایی که این بچههای یتیمِ بیپدر در این چهل منزل قبض روح شدند؛ یعنی رقیه در شام به ناگهان از دنیا نرفت بلکه چهل منزل روحش سوهان زجر دید و جسمش همواره با تازیانهها آشنا بود!
چهل منزل سر بریدهی ابیعبدالله، آیهی «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً»[1] خواند و این آیه میگوید گمان میکنید که امر عجیبی است که اصحاب کهف برای گریز از ظلم و ظالم به بیابان و غار رفتند و در آنجا سالهای مدیدی قبض روح شدند و دوباره زنده شدند؟ درحالیکه امام میگوید: ما هم مثل اصحاب کهف خروج کردیم و اینگونه مورد شداید و قساوتها قرار گرفتیم و اصحاب رقیم آن سینههایی است که این تاریخهای مرگبار را ثبت کرد و آن گوشهایی است که این روضهها را شنید و آن لبهایی بود که این مصائب را خواند و آن چشمهایی بود که اشکها را بر این عزیزان باراند!
این است که به خدا عرض کنیم خدایا، ما هم در غیبت چلههای سنگینی را سپری کردیم، چلههای عظیمی را! یک منتظر واقعی چلههایی گرفت که با گوشت و پوست و استخوانش سرنیزهی زمان نکبتبارِ غیبت را میشنید و میدید و حس میکرد و این احساس برای خدا بود!
فلذا از امشب تا شام اربعین باید به خدایت در زمینهی این چلههای گذشتهی عمرت شکوه کنی و این دعاهای فرج را بخوانی و آنگاهکه میگویی «اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ»، با همهی سلولهای وجودت میفهمی که بزرگی بلا چیست و آنجایی که میگویی «وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ» زمین ما را در هم فشرد بهگونهای که گوشت و پوست و استخوانمان در هم آمیخت و آنجایی که میگویی خدایا برای ما ولیِّ خود را بفرست که حفظمان کند و نصرتمان دهد و دلیلمان باشد و راهنماییمان کند! به خدا شکایت میکنی در قالب دعاهای فرج و آیات شکوائیه و امشب هم که شب جمعه است، انتظار میرود که فردا ولیِّ خدا بیاید «وَ هٰذَا يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ»! بسیار بگویید خدایا، اگر ما لیاقت این آقا را نداریم، حداقل این آقا را بفرست تا دینت را زنده کند! همانطور که در دعای ندبه میخوانیم: «أَیْنَ مُحْیِی مَعالِمِ الدِّینِ» کجا است زندهکنندهی دانشهای دین؟ از خدا بخواهید این شب جمعه را که باب اربعین است، برای همهی ما با فتح و ظفر مفتوح کند!
در دعای امشب میخوانید: «يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ» ای کسی که همیشه فضلت را بر خوبان میدهی! خوبان چه کسانی هستند؟ تنها خوبِ عالم مهدی موعود است و آنهایی که با امام غائبشان در ارتباط هستند و به یادش شبها را احیاء میکنند و به نامش روزها را حرکت دارند!
«يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ» ای کسی که دستهایت گشوده است، دست یداللهیِ تو باز است که عطا کنی! خدایا، ما مستحق عطای تو هستیم؛ ما فقرای تو هستیم! در آیهی قرآن میگوید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» ای مردم، شما فقیر هستید؛ درِ خانهی خدا بیایید! «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ»[2]؛ خدا میخواهد کمکتان کند! حالا بگو خدایا، ما همیشه گدای تو بودیم؛ ما غیر از تو اربابی نداریم؛ تو باید ما را تر و خشک کنی؛ ما تحت تکفل تو هستیم! خودش فرموده است: «الْمَالُ مَالُ اللَّهِ وَ الْناسُ عِیالُ اللَّه» هر چه هست مال خدا است و مردم هم نانخور خدا هستند! سر سفرهی تو هستیم ای خدا! خدایا، ما میهمان تو هستیم که تو کریم هستی؛ نه، اکرم هستی؛ «إِقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ»[3]! اکرم از کریم بالاتر است! خدایا، به منزل اکرم آمدهایم! چگونه ممکن است کریم کریمان، ما را با زجر و فشار و آزار و اذیت پذیرایی کند؟ لذا امشب و فردا شب و پسفرداشب و پسینفرداشب، این چهار شب وقتی دلت برای ابیعبدالله میشکند و روضه میخوانی، به یاد داشته باش که امام حسین برای شما دعا کرد و برای شما به شهادت رسید تا حق مشخص شود و باطل معلوم گردد!
خدایا، به حقیقت امام عصر که امشب شب ایشان است و ماه، ماه صفر است، ماه اهلبیت است، (خدایا، این ماه را که گفتهاند صفرالمظفر!) بر همهی این عزیزان مظفر و مفرح قرار بده! خدایا، خودت میدانی که در ضعف و ناتوانی در همهی ابعاد زندگی زمینگیر شدهایم!
این آیه را زیاد بخوانید: «اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ»[4] خدا تخفیف میدهد! خدایا، تو که اهل تخفیف هستی، «یا مُخَفِفْ، خَفِفْ» پس چرا تخفیف نمیدهی؟ چرا به زمین و زمان نمیگویی که ملاحظهی ضعف ما را بکنند؟ خدایا، به آن ضعفی که در این آیه اشاره کردی (که ما را آفریدی که آن ضعف به خاطر نبودِ امام ظاهری است و دور بودن از ولیِّ تو است) قَسمت میدهیم که تمام ضعفها و ناتوانیها و ناکامیهای این جمع را برطرف کنی و امشب بهراستی ما را میهمان صفات و اسامی زیبا و خوشت کنی! ما الآن سالها است که اسیر اسماء و صفات تند و تلخ و تیز تو هستیم! آیا ممکن است همانگونه که برای خیلیها این دنیا را محل تعیش و تلذذ و تمتع قرار دادی، به ما هم فرصت بدهی، اجازه بدهی تا زیر سایهی الطاف و عنایاتت به تو نزدیک بشویم؟ چون در اثر فشار زیاد، انسان از خدای خودش (که نزدیکترین کس او است و بهترین کس او است) دور میشود و بدبین میشود!
خدایا، وقتی گفتی «أُدْعُونِي»[5] و امر کردی که ما تو را بخوانیم، ما تو را شب و روز داریم میخوانیم؛ به نمازها اکتفا نکردهایم، همواره در حال خواندن هستیم! مریض وقتی میگوید: «آه!»، امام صادق میگوید این دعا است، این خواندنِ خدا است! گرفتار وقتی میگوید: «چه کنم؟»، این «چه کنم» یعنی استغاثه به حقتعالی! خدایا، ما بچههای غیبت هستیم و اسیران شرالازمنه که امید داریم به «وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»[6]. خدایا، امشب هم نسیم انتظار وزیده و نام مبارک جمعه را به تقویم آورده و خدا جمعه است و اجتماع را به نام او میکنیم و حقتعالی رفع خطر کند از همهی شما به برکت نام این روز!
[1]– سوره کهف، آیه 9
[2]– سوره فاطر، آیه 15
[3]– سوره علق، آیه 3
[4]– سوره نساء، آیه 28
[5]– سوره غافر، آیه 60
[6]– سوره هود، آیه 122