«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»[1]! اين آيات هم خطاب به حضرت زهرا است به لحاظ «رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً» و هم خطاب به امام حسين است به خاطر [صوت مفهوم نیست]. وقتیکه شمر نشسته بود روي بدن حضرت و خنجرش را بر حلقش گذاشته بود، جبرائيل صدا زد: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ» و هم اشاره به زمان امام عصر دارد كه منتقمِ جدش است و آن مثالي دارد براي تمام كساني كه حسيني هستند و حسيني زندگي كردند.
آنچه در این آيه مهم است نَفْس مطمئنه است كه امام حسين داشت! اي كسي كه نَفْس مطمئنه داري، «ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ» بيا پيش خدا؛ يعني كليد امروز و فردا و پسفردا و پسینفردا نَفْس مطمئنه است؛ يعني اطمينان قلبی! بايد عزادار مطمئن باشد به ابیعبدالله! ابیعبدالله واسطه است؛ واسطهی خدا است. عزادار مطمئن بايد باشد به خدا؛ يعني خدايي را كه عبادت میکند با اطمينان بخواندش نه سَرسَري، هُرهُري[2]، نه از روي عادت كه يك عمري بوده، نه از روي عُلقههاي[3] گذرا و بیپایه! لذا امروز بايد تلاش بشود كه نَفْس مطمئنه براي ما شفاعت میکند؛ از یکسو امام حسين است و از یکسو فرزندش مهدي است. اطمينان پيدا كنيم به اینکه مواضعمان حق است؛ موضع ابیعبدالله حق است! حق بودنِ راه ما به این است كه خدا اوكي كند. امروز بايد همهی هموغم ما اين باشد كه نَفْسمان مطمئن باشد به راهمان که اگر به راهمان مطمئن باشيم در کورههای آدمسوزي هم بيفتيم فرقي ندارد! امام صادق میگوید كه: مؤمن كسي است كه «إِذَا اَدْخَلَ فِی اَلنَّارَ لَمْ يَتَغَيَّر»؛ يعني اگر آتشش بزنند، خاكسترش هم به حقانيت اقرار دارد؛ زغال بدنش هم وقتیکه دود میکند دودِ خدايي میکند!
خب حالا براي اطمينان چه بايد كرد؟ اين ابراهيم است كه به ما نسخه داده (جد حسين، پدر انبياء، آموزگار توحيد) بخوانيم با هم. میگوید که: «قالَ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِـي الْمَوْتَى»[4] نشانم بده كه چهجوري مردهها را زنده میکنی! «قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ»[5] بعد خدا گفت: بارک الله! از تو بعيد است! تو ديگر چرا؟ مگر اطمينان نداري؟ «قَالَ بَلَى»[6] من مطمئن هستم به تو؛ «وَ لَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»[7] ايمان دارم ولي میخواهم قلبم محكم بشود!
امروز بايد شما از خدا اين را بخواهيد! بگویيد خدايا، ما ايمان به تو داشتيم و داريم و خواهيم داشت؛ تابهحال هم به دنبال كسي غير از تو سينه نزديم و سینهچاکی نكرديم و خاكسار نبوديم؛ فقط تو را میخواستیم و تاريخ هم نشان میدهد كه ما دروغ نمیگوییم! نه شیطانپرست بوديم، نه بتپرست بوديم، نه هواپرست بوديم که اگر بوديم اینها به كمك ما میآمدند! ولكن الآن وقتش است كه به بركت ابیعبدالله ما را مطمئن كني به خودت؛ يعني از اين حالت زمينخوردگي نجاتمان بدهي!
امام حسين مصداق بارز استضعاف است كه در زمان خودش با وجود اینکه همهی كليدهاي اسم اعظم را داشت، مستضعفترین فرد بود؛ يعني در عاشورا هيچ تواني بر دفاع نداشت، هيچ قدرتي بر استقامت نداشت، هيچ كليدي براي پيروزي نداشت! براي اطمينان، امام حسين میگوید كه: «رِضًى بِقَضائِکَ»؛ يعني اطمينان آنقدر به حد بالا رسيده که به رؤیت رسيده! رؤیتی كه شب عاشورا پرده را كنار زد براي اصحاب باقيمانده (بعد از اینکه بيعت را برداشت و آنهایی كه براي دنيا آمده بودند رفتند) و فرمود اين جايگاه شما است؛ این هم قدرت ما است! ما نمیخواهیم دفاع كنيم! ما میخواهیم اسوهای بشويم در تاريخ! ما میخواهیم الگویی بشويم براي بشريت! ما میخواهیم نمادي باشيم از خداخواهي! حالا که شما مانديد براي كشته شدن، ببينيد هم مقامتان را در این دنيا و هم موقعيتتان را در آن دنيا!
بايد از خدا اين را بخواهيد، بگویيد خدايا، عصارهی حاجات ما «ديدن» است! «رَبِّ أَرِنِي» نشانمان بده تا ايمانمان محكم بشود، تا اين قلب هرجایی نشود، تا قلب از درِ خانهی تو كنده نشود! حسينيِ واقعي كسي است كه قلبش مطمئن است به خدا؛ تحت هيچ شرايطي دست از خدا برنمیدارد و خدايي كه به ما اطمينان میدهد با تحقق وعدههای خودش!
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَرض»[8] ما وعده داديم كه تمام امكانات را بدهيم به مستضعف! مستضعفي كه نمادش امام حسين است كه با اینکه همهچیز داشت ولي روز عاشورا خلع كامل شد از اختيار و استغنا و استقلال و آزادی و دفاع و از همهچیز.
بخواهيد از خدا كه خدايا، ما يك عمري كليدِ دستمان «بِسْمِ اللَّهِ الْرَحْمنِ الْرَحِيم» بود؛ شعارمان «أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ»[9] بود؛ بيا و امروز به ما نشان بده! تو كه ۱۰-۲۰ تا از صفات و اسامی خودت را بر ما در سالهای متمادي نشان دادي، (جباريت و مکاریت و قهاريت و همه را نشان دادي) الآن بيا براي اینکه دل ما مطمئن باشد كه توحيد واقعي همان است كه آباء و اجدادمان داده است، همان است كه حسين داده است، همان است كه در گودي قتلگاه در آخرین حرفش گفت: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ»، آن اطميناني كه به ابیعبدالله دادي، به بقیةالله دادي، به فاطمه دادي، به ما هم بده كه نشدني است مگر آنكه ببينيم و این «ديدن» نهايتِ آرزوي ما است!
امروز با همهی وجودت بگو: «اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ»؛ يعني خدايا، آن طلوعی كه وعده دادي، آن آفتاب اقبالي كه هزاران سال است وعده دادي و به ما دهها سال است وعده دادي، امروز و فردا آن آفتاب را طالع كن تا ما با اطمينان كامل ركوع و سجود كنيم؛ و اِلا نمازي كه خالي از اطمينان باشد، يك مهر میزنند بعد از هر نماز روی پیشانیشان؛ اين مهر این است: «وَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ؛ رُبَّ صَائِمٍ لَمْ يَصُمْ؛ رُبَّ قَائِمٍ لَمْ يَقُمْ؛ رُبَّ تالِ القُرآنِ وَ القُرآنُ یَلْعَنُهُ»!
انشاءالله كه امروز بركات اجداد ما اين ابر تیرهوتار تشكيك و ترديد را نسبت به توحيد برطرف كند و همانطور كه ابیعبدالله به مقام «أَرِنِي» رسيد، خداوند ما را برساند و قلبهای ما را محكم كند!
در حفظ الهي باشيد!
[1]– سوره فجر، آیات 27 تا 30
[2]– بیاعتقاد (لغتنامه دهخدا)
[3]– وابستگیها و دلبستگیها
[4]– سوره بقره، آیه 260
[5]– سوره بقره، آیه 260
[6]– سوره بقره، آیه 260
[7]– سوره بقره، آیه 260
[8]– سوره قصص، آیه 5
[9]– سوره ملک، آیه 14