«اَلرَّحْمنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ»[1] قرآن را ياد داد. قرآني كه در آن عذاب هست! قرآني كه در آن ۱۰-۲۰‌ تا اسماء و صفات تند و تلخ و تيز خدا است! آن قرآن را چه كسي تعليم كرد؟ چه كسي آورد؟ چه كسي نازل كرد؟ چه کسی فرستاد؟ «اَلرَّحْمنُ»! بنابراين به خدا بگو، بگوييد كه اي كسي كه تشديد و تأكيد و تخصيص داری روي رحمانيتت، پس چرا با ما با صفات خشن و درشتت برخورد مي‌كني؟

یکی از صفات خدا «مُبير» است يعني خوارکننده! «مستهزء» است يعني مسخره كننده! «معذب» است يعني عذاب كننده! «متكبر» است يعني گوش نمي‌دهد به ناله‌ها! «جبار» است يعني خودرأي است و حرف حرف خودش است! بگو خدايا، ما در تعارضات گير كرديم؛ با تضادهايي كه در اسماءالحسني و در صفات تو هست گیر کردیم؛ هر دو هست و اكثر قريب به اتفاقش هم نوازشگر است ولي الآن بر ما، اجرائياتِ تُوليتِ تو رفته است روي مبناي سخت‌گيري و آزار و اذيت و شكنجه!

«الرَّحْمنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ»[2] انسان را خلق كرده است. خدايا، مگر ما انسان نيستيم كه خلق شديم؟ اگر ما را خلق كردي به‌عنوان انسانيت، پس بايد با رحمانيتت با ما برخورد كني! «الرَّحْمن»، «عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»[3] تو به ما «بيان» دادي. «بيان» يعني بيان اضطرار، بیان خواسته‌ها، بیان حاجات. تو كه بيانش را دادي، تو كه دست‌هاي ما را به گدايي و قنوتت كشاندي، پس چرا دست‌های ما را خالي برمي‌گرداني؟

غرض این‌که اين قبرستان آمدنِ دمِ غروبِ پنج‌شنبه‌ی مبعثِ شبِ جمعه‌ی، آخرين شب جمعه‌ی رجب و العجب و آخرين روزهاي العجب خیلی مسما است و مكمل است و يقيناً بايد الآن آن کلیدی را كه وعده داده‌اند دست‌هاي بسته را [صوت نامفهوم است دقیقه ۲: ۲۵] بياوريد! از خدا بخواهيد كه خدايا، با ما یا با لطف و كرم و فضلت برخورد كن يا با عدلت! اگر عدل هم باشد ما این‌قدر بيچاره نبوديم چون عدل يعني این‌که هر كس هر كاري كرده جزايش را مي‌بيند! ما اگر يك گناه كرديم، يك تازيانه بايد بخوريم نه این‌که در اين چند سال ميليون‌ها تازيانه بخوريم! تازيانه‌ها يا با عاملیت خدا بوده يا با آمريت خدا؛ يا خدا فرمان داده يا خودش اجرا كرده! مسبب بوده، مسبب‌الاسباب است؛ عذاب و رحمت را خودش فراهم مي‌كند!

غرض این‌که در اين لحظه که شما دعوت شديد آنجا كه خدا را بخوانيد، به نيابت از مرغ‌هایی بخوانيد كه سال‌ها است در قفس هستند و قفس به‌وسیله‌ی تيرهاي آتشيني كه از بيرون به آن شليك می‌شد، ‌تلخ‌تر و تنگ‌تر مي‌شد! به‌جا است كه دعاهای فرج را بخوانيد! هر كدام از دعاهای فرج، يك عريضه‌اي است كه در دادگستري براي قاضي مي‌نويسند. خدا قاضي‌القضات است! خدا هم قاضي است به معناي قضا کننده (قضا كننده‌ي حاجات، قاضي‌الحاجات) و هم قاضي است به معناي این‌که قضاوت ‌می‌کند و داور است كه چه كسي خوب و چه كسي بد است؟ خدايي كه در جمعه‌ها ما را دعوت كردي تا به اهل قبور سر بزنيم، يك نوازشي بر ما كن!

ان‌شاءالله فرجتان! خدا نگهدار!

[1]– سوره‌ الرحمن، آیات ۱ و ۲

[2]– سوره‌ الرحمن، آیات‌ ۱ و ۲ و ۳

[3]– سوره‌ الرحمن، آیه 4