دقیقاً آموزشوپرورش از ناحیهی خدا است. آموزشش «إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق، إِقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ، أَلَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»[1] است. معلم ما خدا است؛ خودش دارد میگوید! «أَلَّذِي عَلَّمَ» یاد داد به شما و مسئول پرورش، آن است که اسمش «رب» است، «یا رب» که میخوانیم. خدایا، ما را اینجوری آموزش دادی! یکجای دیگر میگویی: «ليْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»[2] هر چی بهقولمعروف: «زحمت بکشی آش میخوری»! این زحمتی که ما کشیدیم، تو یکدانه نخود به ما دادی در برابر زحماتی که کشیدیم! در جای دیگر میگوید: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ»[3] جواب خوبی غیر از خوبی است؟ ما خوبی کردیم ولی تو بدی کردی! نه میتوانی بگویی خوبی نکردیم، نه میتوانی بگویی که بدی نکردم! خوبی کردیم طبق استاندارد قرآن، طبق جواز قرآن، طبق آنچه به تو نسبت دادند! این کار را بکنید خدا دوست دارد، آن کار را بکنید، «إِرحَمْ تُرحَمْ» رحم کنید تا به شما رحم کنند و بِده تا بیاید و امثال اینها و نمیتوانی بگویی که بد نکردی چون خب دیگر فقر بد است، درد بد است، زندان بد است، غریبی بد است، زیرِ کتک قرار گرفتن بد است! اینها بر پایهی عقل است؛ عقل میگوید. عقل هم که میگویند پیغمبر خدا است در درون. بنابراین ما خوبی کردیم طبق چهارچوبهای وحی ولی تو بدی کردی! (اینها را باید بگویی! نه، خجالت نکش! نترس! دیگر از این بدتر که نمیخواهد بکند! بداند که لااقل ما میفهمیم! حالا خَرِمان کرده است، بماند!) بد کردی! طبق معیارهای اجتماعی و عقلی و نقلی، ما الآن داریم بد میبینیم؛ یعنی فرق من و احد این است که آن خوشبخت است و من بدبخت هستم! یا فرق بین من و این آخوندهای حکومت این است که اینها عیش و نوش میکنند و در بهشت هستند و من در جهنم! تو داری بد میکنی! چه کسی بد میکند؟ تو بد میکنی! آن هم به دلایلی که داریم از جمله مناجات علی: «أَنتَ الحَیُّ وَ أَنَا المَیِّتُ» تو زندهای و من مردهام؛ «وَ هَلْ یَرْحَمُ المَیِّتَ إِلَا الحَیّ»! یا آنجایی که میگوید: «أَنتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسيىءُ» تو نیکوکار هستی و من بدکار هستم! [صوت نامفهوم است دقیقه ۲:۰۸] تو خوبی دَعْبَت است، مشربت است، مرامت است؛ بعد به ما که میرسی بدی میکنی!
خلاصه آنچه من رسیدم به این وحی، به این توحید جدید، (جدید که یعنی جدید پیدایش کردم نه اینکه جدید وحی آمد) این توحید را من در اثر فشار پیدا کردم؛ شما هم همینطور منتها شاید شما الفبایش را نتوانید پیدا کنید! من پیدا کردم به خاطر اینکه من غور کردم در آیات و روایات و احادیث و قصص انبیاء؛ شما به حد من وارد نبودید! بنابراین به این توحیدی که رسیدیم، الآن یک دوراهی داریم. یک توحید داریم که از دین آباء و اجدادی به ما رسیده است و یک توحید داریم که به آن رسیدیم! کدام حق است؟ این توحید آباء و اجدادی، نَقل است! گفتند! اینکه الآن به آن رسیدیم را میبینیم! کدام مهمتر است از نظر عقل، از نظر علم، از نظر تجربه؟ خب اینکه داریم میبینیم! اینکه به سرمان میآید! آن خدایی که گفتند کریم است، رحیم است، جواد است، صادقالوعد است و عادل است، آن خدا را گفتند! چه کسی گفته؟ پدر سیام من، محمد مصطفی. نمیگویم که دروغ بوده، راست است ولی آن خدایی که گفته، الآن با آن خدایی که خودش را نشان میدهد و سیرهی عملیاش است و تُوليتش است بر هستی، آن نمیخواند! الآن ما در دوراهی هستیم. نه میتوانیم بگوییم که جدمان دروغ گفته، این دین مزخرف است و نه میتوانیم بگوییم اینکه الآن دارد خدا را نشان میدهد دروغ است؛ بلکه مقدم به این است و این را ما الآن داریم میبینیم! آن خدایی که به ما گفتند، الآن دارد به ما نشان میدهد. گفتند خدا عادل است، الآن خدا نشان میدهد عادل نیست! گفتند: «اَلْمُلْکَ یَبقَی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقَی مَعَ الظُّلمِ»، خدا خلافش را نشان میدهد! پس چیزی که الآن داریم میبینیم، اگر نخواهیم هم تخطئه کنیم دین آباء و اجدادیمان را، به توحید واقعی رسیدیم! یک توحیدی که عملاً دارد خدا را به ما نشان میدهد!
بنابراین اینها را به خدا بگو! خدایا، ما لائیک[4] نبودیم، بیدین نبودیم، شیطانپرست نبودیم؛ گوشت و پوست و خون و استخوان ما از کسانی است که این دین را آوردند! پدر بیستوهفتم من زینالعابدین است که امام چهارم است؛ یعنی چهارمین خلیفهی پیغمبر است که این دین را آورده است. (کاری نداریم) خب خلیفهی چهارم یعنی جانشین چهارمِ این پیغمبری که این دین را آورده است. خب این پیغمبر چه کسی است؟ پدر سیام من است. این پیغمبر آمد، یک کتاب آورد، گفت این قول خدا است. خب در این کتاب چی نوشته است؟ تمام اینچیزی که گفتم: «أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیف»[5]! همان چیزهایی که مردم را دعوت کردم به آن ۱۰-۲۰ سال! همین چیزهایی که من پرچمِ دین بودم؛ هزاران نفر را به سمت خدا کشاندم و آشتی دادم با خدا! حالا اینها میگویند که من حمد و سورهام غلط است ولی این تاریخ است و ثبت شده است و آثار است و تقویم است و هیچچیزی نیست، رنگآمیزی نیست که بتوانند بگویند نه، بروجردی این است و آن نیست! اینچیزی است که در صدها نوار و سیدی و فیلم و همه موجود است. چیزی نیست که انگار من از ماداگاسکار آمدم و رفتم زندان، میگویند بله، این گناهش این است که حمد بلد نیست بخواند!
بنابراین ما با اینها مشکل نداریم! با خدا مشکل داریم! مشکلمان هم به خاطر این نیست که من زندان هستم، تو بدبخت هستی، تو بیچاره هستی، تو یکجوری اذیت شدی، به دستت نرسید، پیر شدی، پیری زودرس گرفتی، از جوانیات استفاده نکردی، (مجبور هستی یک گزینهای داشته باشی که شاید احتمالاً در آینده پشیمان بشوی) منتها اینها محل دعوای ما است؛ اینها چالشهای اعتقادی ما است! نه به خاطر اینها، به خاطر اینکه اصل و اساس این دین که به ما رسید خلافش ثابت شد! چه کسی ثابت کرد؟ نه خمینی، نه خامنهای! خود خدا ثابت کرد؛ یعنی من اصلاً با خمینی و خامنهای مشکل ندارم یعنی در اصل موضوع! چرا، اینها من را اذیت کردند؛ تمام وجودم کینه است نسبت به اینها ولی اینها فرع است! اصلِ اصلِ اصلِ موضوع این است که آنچه از دین آباء و اجدادی به ما رسید، امروز نمیخواند با این عملکرد خدا! این عملکرد خدا هم آزمون خدا است! خدا هم امتحان پس میدهد! ما لحظهبهلحظه امتحان پس میدهیم به خدا؛ خدا ممکن است یکبار امتحان پس بدهد به خلقش. امتحان هم خدا پس میدهد؛ ما نمیخواهیم از خدا امتحان پس بگیریم! این صفات خدا است که امتحان خدا را به جامعهی جهانی پس میدهد! این اسماءالحسنی است که خدا میگوید من کریم هستم، باید ثابت کند! کریم یک تابلوی نقاشی نیست که بگذاریم جلویمان و بگوییم بهبه! کریم چهقدر خوب است! نه! کریم معنا دارد، کریم آموزه دارد، کریم مدرسه دارد، کریم ظواهر دارد، شعائر دارد، مواضع دارد! یا مثلاً لطیف، آیا نمیبینی چه کسی شما را خلق کرد؟ «أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ» آیا نمیدانید چه کسی شما را خلق کرد؟ «وَ هُوَ اللَّطِيفُ»[6]! چه کسی خلق کرد؟ نمیگوید جبار خلق کرد، زورگو خلق کرد! خب خدا هزارتا اسم دارد چرا گفت لطیف خلق کرد؟ چون این لطیف را نسبت به او دادند! خدا نوازشگر است؛ خدا اولویت را داد به محبت، به عشق، به صفا، به صمیمیت، بخشش؛ «أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ»! میتوانست بیاورد «وَ هُوَ الْمَکار» خدا حقهباز است؛ «وَ هُوَ الْجَبار» خدا زورگو است؛ «وَ هُوَ الْمُعَذِب» خدا شکنجهگر است؛ «وَ هُوَ القاتل» خدا آدم را میکشد؛ اینها همه اسامی خدا است! نه! «وَ هُوَ الَطیف»! بهترین عنوان در اسامی هزارگانهی خدا لطیف است که خودِ لطیف شاید پنجاه تا معنا دارد! تمامی معانیاش هم نازکننده است، نوازشگر است، در آغوش گیرنده است! سوزن دستش نیست، تبر دستش نیست، دندانقروچه نمیکند[7]، خطونشان نمیکشد؛ یعنی هیچوقت این معانی نمیرود در ذات ظاهری و باطنیِ لطیف! بعد هم میگوید: «وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»! خبیر یعنی خبره است؛ یعنی من که سیاسی نیستم چرا ۶ سال است مرا آوردی در موضع سیاست و در بدترین مواضع سیاسی آوردی؟
من آوردم؟ من که فرار میکردم از سیاست! تو که آوردی، به لطفت آوردی؟ ممکن است بگویند بله، قرآن میگوید: «وَ عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»[8] چه بسا به شما یک گرفتاری میرسد، خیرتان است! خیلی خوب! من میگویم خیر است. خب آقا خدا، این 6 سال من ببینم خِیرم در چی هست؟ مادرم را که کشتند! قبر پدرم را که خراب کردند! اموالم را که مصادره کردند! بچههایم را که پیر کردند! خودم را که شکنجه کردند! اینها برگشتپذیر هست؟ یعنی مادر من زنده میشود؟ یعنی این چشم کور من، ده درصد بیناییاش میشود صد درصد؟ بله، معجزه هست، اما معجزه را هر یک هزار سالی به یک نفر داد! معجزه کرد برای خمینی؛ آمد، هیچ بود، همهچیز شد! به خامنهای داد! قرار نیست که من بشوم خمینی، خامنهای! معجزه میکند برای یک نفر. مثلاً همهچیز ایوب را گرفت؛ رفت در آب و آمد بیرون، خوب شد! برای من که نمیخواهد بکند این کار را!
غرض این است که یکبخشی از شبهای قدر، بحث با خدا است، محاجهی با خدا است، مخاطرهی با خدا است به چند علت! یکی اینکه نَفْس آرام بگیرد. ما الآن ملتهب هستیم، مضطرب هستیم چند سال! این ششمین رمضان است، ششمین قدر است که در قفس داغ هستیم؛ گداخته شدیم! قبلش هم در قفس بودیم؛ قفسمان بزرگتر بود. یکی هم برای اینکه به درودیوار زمان بفهمانیم که بابا، ما همهجوره با خدا راه آمدیم، نوکری کردیم، سگ در خانهاش بودیم و خدا نکرد؛ یعنی میخواهیم ثابت کنیم این آموزههای دینیِ آباء و اجدادمان غلط بود! دروغ بود! اشتباه بود! یا نه، (خیلی حسن نیت داشتیم) تاریخمصرفش گذشت!
فقط به من نگذشت، به پدرم هم گذشت! پدرم هم لااقل نیمقرن جان کند برای خدا! مجاهدت کرد! خدا غیر از سیلی چی به او داد؟ حالا ممکن است بگوییم بهجایش بهشت داد. بهشت را چه کسی دیده است؟ خود قرآن وقتی میگوید در دنیا به ما نشان داده میشود که ایمان شما زیاد بشود، ما قبول داریم بهشت را ولی نباید ببینیم که باور کنیم؟ اولاً که تضمین بهشت و تضمین قیامت «عدل» است؛ یعنی ما اصول دین را میگوییم پنج تا است: اول توحید، دوم عدل، …؛ و عدل را مقدم کرده است بر معاد! معاد چندمین است؟ معاد آخری است! نبوت، امامت، معاد! پس عدل مقدم بر معاد است؛ یعنی اول عدل باید در این دنیا باشد! از چه کسی باشد؟ از خدا! خدا مقدمِ به این است که عدل را به ثبوت برساند، بهظاهر بکشاند، عینیت بدهد تا مثلاً حسن و حسین و تقی و حکومت و دولت!
وقتی خدا با رعیتش اینطور میکند، استخاره میکنی به چاهت میاندازد…! خودش گفته است که از من طلب خیر کن! توکل میکنیم، آیات گردنکلفت توحیدی ما داریم که تمام روسیاه شد! در سوره طلاق داریم: «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[9]هر کس که حسابوکتاب با خدا داشته باشد، خداوند بر او کانالی قرار میدهد که خارج بشود از مشکلات! خب مگر ما معامله نکردیم با خدا؟ من با چه کسی معامله کردم؟ اگر با دنیا معامله کرده بودم که باید مثل «ابطحی»[10] هزار برابر آنچه داشتم، داراییام بود! چی داشتم؟ اگر با نَفْسم معامله کرده بودم باید حرمسرا داشته باشم مثل این آخوندها که میآیند اینجا هر کدام به خاطر ارتباط با اینوآن! من آمدم اینجا، اقل اقلش این است که اینها میگویند (که خودم اعتراف کردم در بازجوییهایم) که من شهرتطلب هستم! شهرت برای چی میخواستم؟ برای اینکه جمعیت زیاد شود! جمعیت برای چی زیاد شود؟ برای اینکه بازار اجدادم داغ شود! جمعیت را برای میتینگ[11] سیاسی نمیخواستم که! جمعیت زیاد را برای تئاتر نمیخواستم که فیلم بازی کنم! آرتیست نبودم که بلیط سینماییام زیاد بشود! جمعیت میخواستم، این جمعیت چهکار میکردند در این دو ساعت؟ این تاریخِ ثبت شده است، این نوارها است که ذکر خدا بود، دعا و توسل بود! نه به آنها میگفتم دارم امام زمان نشان میدهم، نه به آنها میگفتم بیا برویم کعبه ساختم بین کرج و قزوین (مثل این یارو که اینجا پیش ما زندانی بود) که گفتند این کارها را من کردم، نه روز ظهور تعیین کردم و نه مثل اینها [صوت نامفهوم دقیقه ۱۱:۲۸] فیلم ساختم، فیلم ظهور که بگویم فلانی سیدِ حَسَنی است و فلان! هیچ! این نوارها هم هست که تماماً دعا و توسل و ذکر مصیبت است!
بنابراین وقتی ما اینجوری با خدا معامله کردیم، (در یک آیهی دیگر داریم، میگوید: «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ»[12] میخواهی به شما یک معاملهای، یک تجارتی، یک سودایی معرفی کنم تا از عذاب الیم، دردمند نجاتتان بدهد؟) [صوت نامفهوم است دقیقه ۱۱:۵۴] خب ما با خدا معامله کردیم و افتادیم در عمق عذاب! این عذابی که الآن من و خانوادهام و عزیزانم و کس و کارم میکشند، هیچکس نکشید! یعنی من گاهی وقتها فکر میکنم، میگویم با توجه به ریزِ کار، ظاهر و باطنش، دردی که ما کشیدیم سلمان فارسی نکشید، ابوذر نکشید، مقداد نکشید، مالک اشتر نکشید! آنها مقامشان اولاً زیاد بود و بعد هم اینکه وصل به امام بودند؛ دستشان در دست امام عصرشان بود! ما به مقام آنها نرسیدیم ولی مجاهدتی که کردیم، آنها نکردند! به همین دلیل که میگویم آنها حکم داشتند از امام عصرشان که مجاهدت کنند؛ ما به یک دستور ظاهریِ قرآن عمل کردیم که گفت امربهمعروف کنید، نهی از منکر کنید، تلاش کنید، حرکت کنید!
خلاصه این آیات را بخوان (حالا در دفترت اگر از قدیم داشتی). یا اینکه مثل همین «أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ»[13] این دو کلمه هم ادامه دارد که آن روکمکنی خدا است؛ یعنی باید حتماً این را گفت چون خدا گفته است! میخواست نگوید! چرا گفت؟ این بحثها را خدا باز کرده در این آیات! میگوید که: «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ … أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ» همه همان «أَمَّنْ یجِیبُ» خالی را میخوانند و این ادامهاش را نمیخوانند! باز هم ادامه دارد ولی این ادامه خدا را در حیا میگذارد گرچه خدا میگوید من حیا ندارم! در آیهای میگوید: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي»[14] خدا بیحیا است، (یکی از اسامی خدا است) حیا ندارد، من نمیدانم ما تکلیفمان چیست؟ ما که نامه ننوشتیم، فدایت شوم ننوشتیم که ما را به دنیا بیاوری! تو یک میلیارد، میلیارد در میلیارد آوردی در این سرزمین که اسمش دنیا است و خودت هم میگویی من تقسیم کردم این خوشبخت باشد، آن بدبخت! چرا؟ مگر تو عادل نیستی؟ چرا رقم زدی یکی خوشبخت باشد؟ الآن بعضیها هستند از اول که به دنیا میآیند در خوشبختی هستند و تا وقتیکه میمیرند در خوشبختی هستند؛ اصلاً نمیدانند بدبختی یعنی چه! هم در آخوندها هستند، هم در آدمهای معمولی هستند. اصلاً آیات بهشت را که میخوانند به آنها مزه نمیدهد چون در بهشت هستند! آیات جهنم را میخوانند، نمیفهمند! چون در جهنم نبودند که! ما هم آیات بهشت را میفهمیم، هم آیات جهنم را. چون در جهنم هستیم سالهای سال و میدانیم بهشت یعنی دگرگونی این حالت، یعنی ضد این حال، یعنی ضد این سوختن؛ یعنی وقتی نمیسوزی در بهشت هستی؛ یعنی وقتی درد نداری در بهشت هستی؛ وقتی زیر سم اسبهای دشمن نیستی در بهشت هستی!
خلاصه این خیلی مهم است «أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ» خدا دارد میگوید. آیا دنبال کسی دیگری میخواهی بروی؟ هی چند بار بگو به حالات مختلف! به گریه بگو! به داد بگو! به اعتراض بگو! به مسخره بگو! بگو که مگر ما رفتیم دنبال کس دیگری که میگویی «أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ»؟ اگر دنبال کس دیگری رفتیم، بگو! ذهن ما در اختیار تو است؛ فکر در اختیار خدا است؛ خلق کن، بگو دنبال فلانی هستی! دنبال چه کسی هستم؟ دنبال حکومت رفتیم؟ اگر مثل این آخوندهای حکومتی بودیم (که اینقدر جنایت میکردند و کسی هم کاری با آنها نداشت) …! روز اول همین معاون وزارت اطلاعات در «۲۰۹»[15] به من گفت، گفت تو با ما اگر بودی و بدترین جنایتها را هم میکردی، هیچکس جرأت نداشت نگاه چپ به تو بکند چون زیر پرچم ما بودی ولی اینجا دنبال اجدادت رفتی، پدرت را درمیآورند چون با ما نبودی! خب اینها را باید به رخ خدا بکشی!
در آیات مختلف هست که چکهایی کشیده که الآن در ذهنم نیست. عرضم به حضورت که همین «يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»[16] عزیز اصلی خدا است. ما و خانوادهمان دچار مصائب شدیم، تو کجایی پس؟ تو چهطور خودت را عزیز ما معرفی میکنی؟ در آن مناجات، علی میگوید که: «اَنْتَ الْعَزيزُ وَ أَنَا الذَّليلُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الذَّليلَ اِلا الْعَزيزُ» تو عزیز هستی و ما ذلیل هستیم! وقتی علی میگوید (که پدر بیستونهم من است، پدر سیام تو است) من ذلیل هستم و تو عزیز هستی، غیرازاین است که باید دست ذلیل را عزیز بگیرد؟ خب به خدا بگو چه کسی ما را ذلیل کرد؟ ما اگر دنبال بلیط اینها بودیم، الآن عزیز بودیم کما اینکه خودشان گفتند به من! گناه من این است که کشیدم سفرهام را کنار و آمدم دنبال شما، دنبال اجدادم! نه رفتم دنبال اینها و نه رفتم دنبال مخالفت با اینها! خب چه کسی باید دست ما را بگیرد؟
بعد دعاهای اضطراریه که در جاهای مختلف هست. همان «اَللَّهُمَّ اکْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ»، «اَللّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشيدَة» برای این است که خدایا، (در آل یاسین است) به ما نشان بده! «اَللّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشيدَه» آن «الطَّلْعَةَ الرَّشيدَة» که اشاره به امام زمان است ولی در کل به معنای وعدههای خدا است! امام زمان هم یکی از وعدههای مهم خدا است! زیاد اینها را باید گفت! مثل همان «رَبِّ أَرِنی» که جدمان ابراهیم گفت؛ این هم «اَللّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَه الرَّشيدَه» از قبیل همان است. یا آن سوره ذاریات را سه سال قبل چرا در خواب به من دادی؟ یک خوابی به من دادی، تمام کلیدهای مهم رؤیای صادقه در آن هست. خب این حرفهای اولش دارد میگوید، جزء آیات اولش هست که «إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ»[17] ما هر چه وعده کردیم صادق است. خب خدا هم یکی از اسامیاش صادق است. آنوقت خدایا، تو صادق هستی یا کاذب هستی؟ پس کِی میخواهی وفا کنی؟ به پدر ما وفا نکردی! پدر ما نابود شد رفت! الآن من زندگی پدرم را میبینم، مأیوس میشوم از تو! این «رَبِّ أَرِنی» یعنی همین؛ یعنی انسان پدرش را نگاه میکند که در مسیر خدا بوده است، خدا با او چه کرد؟ وقتی پدر را نوازش کرد من هم قوت قلب میگیرم، میروم دنبال خدا، هزینه میدهم با همهی وجودم ولی وقتی میبینم ۹ سال است که پدرم را کشتند و آب از آب تکان نخورده است مأیوس میشوم از تو! مگر در قرآن نمیگوید: «مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً»[18]؟ این آیات را باید بخوانیم! که هرکس کشته شد در مسیر خدا، خدا سلطنت میدهد، قدرت میدهد به بازماندهاش! اقل قدرت این است که جلوی دشمن را بگیری که اینقدر سیخداغ هر لحظه در بدن ما نکند! ببین چه کرد با پدر ما همین توحید که (پدر ما صبور بود و مثل من اینجوری به هیجان نیامد که همهچیز را بریزد روی دایره!) من یقین دارم در ماههای آخر عمرش (حاجآقا) رسید به آنچه من امروز رسیدم! منتها با حیا بود، رویش نشد این حرفها را بزند ولی من میگویم! نمیخواهم بگویم که از خودم انتقام بکشم بلکه میخواهم بدانند توحید واقعی این است نه آن! من چشمهایم باز شده است به حقیقت! میخواهم جامعه را بیدار کنم! به جامعه نمیتوانم برسانم، لااقل بچههایم بدانند توحید واقعی را که من فردا مُردم (چون من الآن در معرض مرگ هستم) لااقل بدانند که این نیست! پدرم وقتیکه خیلی به او فشار میآمد و دیگر هیچی نمیتوانست بگوید، (یادت که هست!) همیشه میگفت: «مگر خدا مرده است»؟ این «مگر خدا مرده است» یعنی اگر خدا زنده بود که اینجوری عمل نمیکرد به خلاف گفتههای خودش!
خلاصه اینها را باید بگویی و بعد هم ذکر امیرالمؤمنین «نادعلی صغیره» خیلی مهم است! «اِلهی بِعَلیٍ عَجِلْ لِوَلیِکَ الفَرَجٍ وَ سَهِلْ مَخْرَجَه»! سوره اعلی و سوره قدر و سوره توحید (توحید به خاطر اینکه ماه رمضان، ماه رسیدن به خدا است)! «اللَّهُمَ قَرِّبْ فِیهِ وَسِیلَتِی» خوب است! «یا مُقَرِّبْ قَرِّبْ»! «یا مُقَدِّرْ قَدِّرْ»!
ولی قسمت عمده را بگذار برای فکر کردن که پیغمبر گفت در شبهای قدر، فکر افضل از عبادت است! شنیدی که پیغمبر شب قدر وارد مسجد شد (نصف شب) دید مردم دو دسته هستند: یک دسته بحث علمی میکنند و یک دسته هم نماز و [صوت نامفهوم دقیقه ۱۹:۰۰] میخوانند. پیغمبر رفت در آن بخشی که بحث علمی میکردند! بحث علمیشان هم راجع به فیزیک و شیمی نبود! آن موقع هم مردم عقلشان اینقدر نبود! بحث دربارهی چی بود؟ دربارهی خدا بود! آیا خدا این است، خدا آن است، خدا اینجوری است، خدا این کرد، خدا آن کرد! [صوت نامفهوم دقیقه ۱۹:۱۴ ] باید بگذاری روی فکر! بعد آدم فکر میکند، اینکه میگویند: «تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعینَ سَنَةً» یک ساعت فکر کردن از هفتاد سال عبادت بهتر است، آدم وقتیکه میرود در وادی فکر، خاموش که میشود یکگوشهای، کمکم (شنیدی که قبل اذان پخش میکنند، یارو، شاعر میگوید که: این زبان بستی زبانی باز شد؟) زبانی از درون به حرکت درمیآید! این زبان مال همین نَفْس لوامه و اماره است. نَفْس لوامه یعنی وجدان است؛ پایگاه خدا است که ملامت میکند، سرزنش میکند، نهی میکند، هُل میدهد به خیر. [صوت قطع شده است دقیقه ۱۹:۴۷] خدا در این ۶ سال، سرِ همین است! اکثراً (خاموش که میکنند) من ساعت 9 میروم در رختخواب، خوابم نمیبرد! میروم پای منبرِ این دو تا (نَفْس لوامه و نَفْس اماره)! میافتند به جان هم! من آنوقت چی میشوم؟ تربیت میشوم! برایم کلاس گذاشتند! به این نتایجی که رسیدم، سرِ همان درگیری و دعوای بین دو تا نَفْس بود! آن میآید میگوید اینطور است؛ آن میگوید آنطور است! این استدلال میکند، آیه میآورد (نَفْسِ نمایندهی خدا)و آن (نَفْس اماره) آیات را رد میکند! الکی رد نمیکند! نمیآید طبق گفتار تورات و انجیل رد کند یا طبق گفتار آیات شیطانی! از همین قرآن آیه میآورد و رد میکند! میگوید آقا، مگر تو آیه نمیآوری میگویی این است؟ خب الآن خدا چه کرد با تو؟ دیروز چه کرد با تو؟ پارسال چه کرد با تو؟ ده سال و چهل سال قبل چه کرد؟ با مادرت چه کرد؟ با پدرت چه کرد؟ با بچهات چه کرد؟ اینها همه مستندات ما است! اینها هم توحید است؛ یعنی الآن ما وقتیکه ذوب شدیم در عذاب، آماده شدیم برای دریافتهای جدید! انبیاء همیشه در فشارها به وحی میرسیدند! حالا من نمیخواهم بگویم که من میخواهم پیغمبر شوم! نه! ولی منظورم این هست که این خطورات ذهنی در نتیجهی همین اذیت و آزارهایی است که از روزگار کشیدیم و چشیدیم. آدمِ مرفهِ راحتطلبِ دارای یک زندگی ایدهآل هیچوقت به این اسرار توحیدی نمیرسد چون وقت نمیکند! چون الآن ساعت 4:15 است، سرش گرم است با یکچیزی و ساعت 5 سرش گرم است با یکچیزی. مرتب سرگرمیهای خوب دارد؛ عیش و نوش و عشق و عشرت و …؛ یعنی مجالی نمیماند که این کارد فشار روزگار برود در شکمش تا بگوید آخ! وقتی بگوید آخ، بعد فکر میکند! همیشه با سوختنها فکر میآید!
خلاصه این است که یک سهمش را بگذار برای فکر کردن؛ یک سهمش را هم بگذار برای محاجه و بحث؛ همینها را به رخ خدا بکش! اقلش این است که خودت را خالی میکنی، تخلیه میکنی! اقلش این است که به قول ابوعلی سینا گفت از دین آباء و اجدادیام خارج شدم و رفتم وارد همهی ادیان شدم؛ با همه بحث کردم در درون خودم و بعد دیدم که این دین محقتر است. حالا روی این موضوع باید بررسی کنیم! ما مجبور هستیم چونکه بخواهیم یا نخواهیم تاریخمصرف این دین به پایان رسیده است و امام زمان که دارد میآید «یَأْتِ بِدینٍ جَدید» دین جدید میآورد؛ یعنی این دین نیست! حالا اگر هم اسلام هست، کلیات این دین اگر هم هست، ظواهرش نیست! حواشیاش نیست! تبصرههایش نیست! خلاصه یکچیزی است خلاف آنچیزی که ما الآن داریم میبینیم و دارد نشان میدهد. بنابراین در این پایانهی غیبت ما مجبور هستیم که فکر کنیم بر روی این عدم تطابقها! توفیقِ خدایی که به ما داد، همین اذیت و آزار روزگار بود چون این توفیق است! درست است، من گاهی وقتها شاد میشوم از این نظر: میگویم اگر خدا ما را انتخاب کرد که بدترین عذابهای خلقش را به ما نشان بدهد، شاید هم ما را دوست داشت که میخواست چشمهایمان را باز کند که ما آماده شویم برای دین جدید یا توحید واقعی را پیدا کنیم! این توحید از روز اول که به دست ما رسید، (حالا غیرازاینکه تبصرههای زمانی خورد و حاشیههای مصلحتآمیز خورد و بعد تقیه روی آن آمد) اصلاً از روز اول با تقیه این دین آمد؛ یعنی قرار بود این دین در غدیر خم پیاده بشود طبق آن قانون که خدا گفت: «اَلیوم اَکْمَلْتُ لَکُم دینَکُم» دین را به شما کامل کردیم!
ولی چون از آن روز به بعد علی منزوی شد، (علی نه! یعنی آن دین!) آن دین واقعی منزوی شد و بعد برگزیدگان خلق آمدند بهجای علی و بعد علی هم که آمد نتوانست باز حکومت کند یعنی دین واقعی را بیاورد چون هر روز در یک جبههای کشاندند او را به اذیت و آزار و چالش و بعد ائمهی بعدی هم که خانهنشین و فاتحه!
پس به نظر من این ضعف و نقصی که ما الآن داریم و این مستدلاتی که داریم که رد میکند خیلی چیزها را، این به خاطر همین است که از روز اول این دین با تقیه آمد! خود پیغمبر که آورندهی این دین بود با تقیه آورد! چرا؟ چون با آن «ب» بسم اللهِ شروع کارش، هم ازدواجهای مصلحتآمیز کرد و ازدواجهای ناجور و نادرست که همان ازدواجها باعث بدبختی اسلام شد و هم اینکه یکسری را بهعنوان اصحاب خاص انتخاب کرد که همانها چوب لای چرخ پیغمبر گذاشتند! همانها نفاق ایجاد کردند! همانها دین اسلام را پارهپاره کردند! پس از همان روز اول این دین با تقیه آمد!
تقیه هم یعنی یکچیزی را پیچاندند داخل یکچیز دیگر؛ یعنی تو آن اصلش را نمیبینی؛ یعنی یکچیزی را گذاشتند، یک ساندویچی را گذاشتند داخل کاغذی و پیچاندند، به تو میگویند این را بخور! تو چه میدانی داخل آن چیست؟ با کاغذ باید بخوری! با کاغذ هم بخوری، به حقیقتش نمیرسی؛ مریض میشوی، داغون میشوی!
خلاصه این است که دربارهی امام عصر دعاهایی داری بخوان؛ دربارهی امیرالمؤمنین، برای خود خدا! آیاتی که انسان را نزدیک میکند به خدا، آیات توحیدی مثل «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاواتِ وِ الْاَرْضَ»[19]، مثل «سُبّوحٌ قُدّوس رَبُّنا»، مثل آیهی آخر سوره کهف، خلاصه اینها! بعدش هم حاجت، حاجت هم که میخواهی از خدا، «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ اُمورِنا خَیراً» خوب است؛ «قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ»[20] خوب است؛ یعنی خدایا، با آنچه تیر به ما میزنند، خودت ما را یاری کن! «رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»[21]! اینها دعاهای قرآنی است. خدایا، ما را توپ زمین دشمنان قرار نده که هر دفعه، هر لحظه، هر روز، ما را یک تُکِ پایی بزنند و ما را پرت کنند یک سمتی! غرض این است که همهی این مسائل را در نظر بگیر و دعاهای فارسی هم زیاد بکن و «إِلی مَتَی» که در دعای ندبه میگویند و دعاهای فرج که مختلف است و [صوت نامفهوم است دقیقه ۲۵:۱۸] ولی در کل اگر جبر است که قطعاً جبر است که من به آن رسیدم با این مستدلات و مستندات و براهین که از خودش کشیدهایم! در این 6 سال، نه مطالعه کردم، نه پای وعظ کسی بودم بلکه در اثر اذیت و آزار، کشیده شدم به دالانهای ناشناخته و تنگ و تاریک خلقت و از آن آمدم بیرون و دیدم که 99.5 درصدش جبر است و نیم درصدش اختیار و آن هم اختیار نه برای همه بلکه اختیار برای آدمهای خوشبخت! بنابراین به خدا بگو، بگو خدایا، زورکی آوردی [صوت نامفهوم است دقیقه ۲۵:۵۵] زورکی، [صوت نامفهوم است] همهاش بهزور! ما که زورمان به تو نمیرسد! ما چند روز مهمانت هستیم، میرویم همانجور که پدربزرگ تو رفت؛ اگر خلاف وعده عمل کنی، خودت باعث این تباهیهای آینده خواهی بود! این دین به تو خیلی چیزها را نسبت داد و با نسبتی که این دین داد [صوت نامفهوم است دقیقه ۲۶:۱۲] گول خوردیم و گول خوردند! [صوت نامفهوم است دقیقه ۲۶:۱۵] آیات و احادیث، ما گول خوردیم، [صوت نامفهوم است] خوردیم! این خدایی است که به ما معرفی کردند! این خدایی است که الآن خودش، خودش را به ما معرفی میکند؛ یعنی عملاً و اولویت دارد خدایی که الآن دارد اثبات میکند که عادل نیست نسبت به آن خدایی که دین به ما گفته است که خدا عادل است و «قِسعلیهذا» به قول علما! همینطور برو جلو و تمام زوایای توحید را نگاه کن! آنچه را که گفتهاند با آنچه را که الآن خدا دارد نشان میدهد، الآن دارد عملی میکند، ظاهر میکند، تجلی میکند، 1800 کیلومتر نوری فاصله دارد! نه 180 درجه، 1800 کیلومتر نوری!
خلاصه اینجوری با خدا این حرفها را بزن! این را داشتم میگفتم، اگرچه شب قدر و اینها دیگر هیچکدام اثری ندارد! اینطوری که من به آن رسیدم، ما روز اول که به دنیا آمدیم، نمیخواهم مأیوست کنم ولی من به آن رسیدم! شاید هم غلط باشد! اینکه من به آن رسیدم، برای خودم حجت است و 99.5 درصد منطق است ولی ممکن است که همین من، فردا به یکچیزی برسم و همهی اینها را کنار بگذارم و بگویم که من اشتباه کردم! ولی فعلاً الآن که با شما صحبت میکنم در این تاریخ (که اولین شب احیاء است) دارم به تو میگویم که اینها هیچ مؤثر نیست! این هم دلیل دارم نه اینکه ناامید هستم، خسته شدهام! نه! [صوت نامفهوم است دقیقه ۲۷:۳۳] دعا تأثیر ندارد [صوت نامفهوم است] پدرم که مفاتیحالجنان متحرک بود؛ یادت هست که [صوت نامفهوم است] کشتند او را و [صوت نامفهوم است] ناموسش را [صوت نامفهوم است] بیآبرویش کردند [صوت نامفهوم است]. ما روز اول که به دنیا آمدیم، خدا به ما گفت: «کُنْ شَقیاً» بدبخت باش! تمام شد! در شعرهای فارسی هم هست که میگوید، (محتوایش این است): گلیم بخت هر کسی را که به رنگ سیاه بافتند، به آب هفتدریا سفید نمیشود[22]. این دعاها هیچ اثری هم ندارد، مؤثر هم نیست! برای همین من به آن موقعیتی رسیدم که دیگر میگویم بالسویه است؛ گریه بکنیم یا نکنیم، بخندیم یا نخندیم، دعا بخوانیم یا نخوانیم؛ شب جمعه است، به ما ربطی ندارد؛ شب احیاء است، ماه رمضان است، ربطی ندارد چون امتحانش را پس داده است؛ چون خدا امتحانش را پس داده است نسبت به همهچیز! میگویم که، حالا مثلاً به ما میگویند که تو 53 سالت است، هنوز دیر نشده؛ خدا به وعدههایش عمل میکند. خب من پدرم را نگاه میکنم! اینکه میگویم که «رَبِّ أَرِنی» باید ببینی تا اعتمادمان را از دست ندهیم، برای همین است! پدرم دیگر ظرفش تمام شد. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت! دیگر تمام شد! دیگر سید محمدعلی فرزند طاهر و فاطمه زنده نمیشود! بنابراین آن هر چه کرد همان بود! یک عمری دارو خورد و از مال دنیا یک خانه شکستهای داشت و تغذیهاش آن بود و عیش و نوشش آن بود، این بود؛ یعنی یک میلیاردمِ زحمتی که کشید خدا بهش اجر نداد! حالا میگوید در قیامت، خودش دم رفتن گفت ما هم اجر دنیایی داریم هم اجر آخرتی داریم. من از خدا خواستم اجر دنیایی بدهد به تو که در این 9 سال، جهنمِ تمام گنهکارن را خدا داد به من و خانوادهام و عزیزانم؛ یعنی اگر پدرم این دعا را نمیکرد، این خواسته را نداشت، شاید ما اینقدر نمیسوختیم! پس معلوم شد که اصلاً هیچی نیست! نه اجری است، نه ثوابی است! نه! هیچی! همین، به دنیا آمدیم، خدا گفت این بدبخت باشد، بدبخت شد و آن یکی هم خوشبخت باشد! آن هم که خوشبخت است ریشهی خدا را میزند، خدا را مسخره میکند، جوک برای خدا میگوید و خدا هم برایش رقم زده است خوشبخت! شب راحت میخوابد؛ روز راحت است؛ دست به خاک میزند طلا میشود. به قول عوام [صوت نامفهوم است دقیقه ۲۹:۳۵] گذاشتند خوشبخت [صوت نامفهوم است] سفیدبخت. خلاصه نه زحمت میکشد، نه چیزی؛ همین نشسته است در خانه، در میزنند میگویند بیا این اموال مال تو، این پول مال تو، این عیش مال تو، این راحتی مال تو، این رتبه مال تو! بله اینجوری است!
حالا دعا کن که، امیدوار باش که، از خدا بخواه که اینطور که من بهش رسیدم نباشد! این توصیهی من است چون نمیخواهم اینطور باشد! چون واقعاً من همهی سلولهای استخوانیام، سلولهای مغزیام، سلولهای حیاتیام از دین پدرانم بود و علت بدبختی من، علت زندانی شدن من، علت فروپاشیدن زندگی من، همین دلبستگی به دین آباء و اجدادی و تعهد به آن دین و غیرت به آن دین و تعصب به آن دین بود! شما شاهد هستی از نزدیک که ما با این دولت، با این حکومت هیچ درگیری نداشتیم! هیچ بده بستانی نداشتیم! هیچگونه مخالفتی نداشتیم! ما 100 درصد چسبیدیم به این مسیر آباء و اجدادی و اینها هم نتوانستند ببینند! گفتند که اسلام در ایران باید یک صدا باشد؛ دو صدا باشد خفهاش میکنیم چون حکومت تذلیل[23] میشود! ما را بهعنوان کسی که صدای دومی از اسلام بودیم خفه کردند! همین!
یعنی لُب کلام، علت همهی آن مسائل که تا حالا هم نگفتند، (2۳ فقره کیفرخواست برای من بود) علت همهچیز بود غیرازاین مورد (این گفتنی نیست! ولی گفتند! در همهجا گفتند، عموماً گفتند!) که گفتند ما دو صدا را در اسلام، در ایران نمیپذیریم! باید یک صدا باشد! حالا من نه، آیتالله سید محمدکاظم شریعتمداری! من نه، آیتالله سید محمد روحانی! من نه، هر کسی! بنابراین خب ما برای خدا این کار را کردیم؛ دشمن هر قضاوتی میخواهد بکند، بکند! خدا که به قول پدرم نمرده است! تاریخ که نمرده است! تاریخ نوشته است؛ تاریخ پاک نمیشود! تاریخ هیچوقت خطوطش پاک نمیشود! ممکن است الآن در [صوت نامفهوم دقیقه ۳۱:۱۵] دروغین، همهچیز به من نسبت بدهند. یکی گفت: این از بچگی دیوانه بوده است! آن بابا گفت: شهرتطلب بوده است! آن یکی آمد گفت: این حرمسرا دارد! آن یکی آمد گفت: کعبه ساخته! آن یکی برایم صدا درست کرد که حمد را غلط میخواند! آن یکی که آخریاش هم همینکه جلوی [صوت نامفهوم است دقیقه ۳۱:۳۱] گفت تو مشکلت این است که مغرور هستی و متکبر هستی؛ یعنی آخرین گناه من بعد از 6 سال اسارتم در غل و زنجیر این هست که مغرور هستم و متکبر هستم که اصلاً حرف به حدی خندهدار است که مردههای بهشتزهرا میخندند! خب یک نفر که مغرور و متکبر است، به چی؟ من چی دارم که مغرور باشم؟ لشکر دارم؟ پول دارم؟ جوانی دارم؟ عیش و نوش دارم؟ زندگی راحت و آرام دارم؟ پشت این دیوارها خانوادهام در عیش و نوش زندگی میکنند؟ راحت هستند؟ من مغرور به چی هستم؟ خدایی دارم که به وعدههایش عمل کرده؟ آباء و اجدادی دارم که به داد من رسیدند؟ این است!
غرض این است که از خدا این را بخواه اگر خواستی برای من دعا کنی! نه! برای خودت! چون این حرفهای من قطعاً روی تو تأثیر میگذارد خواهناخواه! الآن هم نگذارد، در آیندهی بلندمدت یک دوراهی در ذهنت همیشه باز میکند چون من مستند حرف زدم دیگر! من از روی شکم نگفتم! من نگفتم که از لج این حکومت دارم این حرفها را میزنم! نه! من دارم دلایل میآورم و خیلی دلایل دارم که الآن جایش نیست و وقتی مینشینم راجع به خدا بحث میکنم با یک نفر، یک ریز آیات میریزم بیرون؛ یک دفعه هم برق میگیرد او را! میگوید من نمیفهمم! یا میگوید من نمیفهمم، درک نمیکنم، سواد ندارم یا اینکه میگوید من به ظاهر که نگاه میکنم، ظاهر این نیست یا اینکه میگوید ما تعبدی به خدا نگاه میکنیم؛ یعنی اینکه بنده هستیم «آش کشک خالته، بخوری پاته، نخوری پاته» درحالیکه اینجوری نیست! اگر اینجوری است، خدا باید صدای وجدان ما را خاموش کند! چرا وجدان من فریاد میزند بر من در تاریکی، در خلوت، در شب؟ اینکه من میخوابم و قلب من میخواهد یک دفعه از جا کنده شود، این قلب نیست! این همان ندای وجدان است! میگوید پاشو! پاشو ببین دین آباء و اجدادیات چه کرده با تو؟ ببین توحید واقعی چیست؟
خلاصه این است که از خدا بخواه، بگو خدایا، (پدرم، ما میگوییم 100 درصد الآن اشتباه میکند در اعتقادات، 100 درصد؛ یعنی تو این را بگو! من خودم هم میگویم. میگویم ایبسا که من الآن 100 درصد اشتباه میکنم!) ولی بگو خدایا، ورق را برگردان! نه اینکه این راحت بشود از این عذاب! نه! ازاینجهت که این برداشتش از توحید، این قضاوتش، این فهمش از اسماءالحسنی، این یافتههایش از توحید، اینها اصلاح بشود! چون من قطعاً این مستنداتم را به همه میگویم؛ قرار است که بگویم! من اینجا در این سالهای سال هر کسی که آمده است، من بحث اعتقادی با او کردهام؛ تأثیر هم کرده به خاطر اینکه من از جیب مادرم که دلیل نمیآورم! دلیل قرانی میآورم! یارو لااقل اینجا هم تصمیم نگیرد و از اینجا برود، یک اِنقُلتی در ذهنش باز شده، یک پرانتزی در وجدانش باز شده است؛ میرود دنبالش بهخصوص با شرایطی که اینها ایجاد کردهاند که اسلام را بدنام میکنند، خدا را متهم میکنند! این بهترین وسیله است که انسان به خود بیاید، به فکر بیاید! سیلی به نام خدا آدم میخورد، به فکر میآید که این چی بود؟ قرار نبود سیلی بخوریم! خدا که گفت: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لّحَافِظُونَ»[24] ما وقتیکه دین را فرستادیم حفظش میکنیم! خب ما تابع دین بودیم که؟ [صوت نامفهوم است دقیقه ۳۴:۱۸]
خلاصه از خدا بخواه، بگو که خدایا، پدرم را هدایت کن اگر گمراه شده و اگر هم گمراه نشده و دین واقعی است که برای ما هم ثابت کن و ما را هم برسان به این موقعیتی که او رسیده! بههرحال امیدوارم که ورق برگردد؛ یعنی در همه حال باز هم به خدا میگویم رحم کن درحالیکه برایم ثابت شده است که مقدم بر «بِسْمِ اللَّه الرَحْمنِ الرَحیم» که جلودار همهی سورهها است، مقدم بر همهی اینها «بِسْمِ اللَّهِ القاسِم» هست و «جَبار» و «مُبیر» و «مُسْتَهْزِء» است چون ما اینها را دیدیم! ما سالهای سال، من، پدرم، مادرم و شماها بهجای اسماءالحسنی اینها را دیدیم! خدای قاتل! خدای مستهزء! خدای مبیر! مبیر یعنی کِنف کننده و مستهزء یعنی مسخره کننده. اینها اسامی خدا است! خدایِ خلاف آنچه گفتهاند! «أَنَّ اللَّه لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»[25] خدا ظلم نمیکند به بندگانش! خب ما الآن در حال دیدن ظلم هستیم یا نیستیم بر اساس دو دو تا چهارتا؟
خب حالا میشود یک دوراهی. آقا، خدا ظلم نکرده! من خودم به خودم ظلم کردهام؟ خب مگر من الاغ هستم به خودم ظلم کنم؟ چه کسی هست که با دست خودش، خودش را بیندازد داخل چاه؟ مگر من عقل ندارم؟ مگر من در حد خودم سواد نداشتم؟ کسی که با دست خالی 100 هزار نفر را جمع میکند، اینقدر عقل ندارد که داخل چاه میافتد؟ خب این هم یک جواب! خب سؤال این است که یک کس دیگری ظلم کرده؟ باز هم خدا محکوم است! کس دیگری ظلم کرده، پس خدا چهکاره است؟ چهطور خدا در قرآن میگوید: «أَلَسْتُ أوْلی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ»[26] آیا نمیدانید من به شما از نَفْس شما نزدیکتر هستم؟ یعنی یکجای دیگر هم میگوید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»[27] خدا از رگ گردن به شما نزدیکتر است؟ چهطور شد پدرِ خانواده، بزرگِ خانواده، اجازه نمیدهد کسی با وجود او حرکتی بکند، کموزیادی بکند؟ تقصیر مال تو است! ما اینجا آمدیم، بعد به ما ظلم کنند و تو هم مدام نگاه میکنی، هِرهِر میخندی؟ یعنی باز محکوم است خدا! من همهی شاخههای مستندات را برایت باز میکنم که بدانی (چونکه تو درس خواندهای)! بعد هم به خدا بگو، بگو خدایا، تو خودت گفتهای من کریم هستم و اینجا به مهمانی آمدهایم، ما را آوردی. کریم اینجوری پذیرایی میکند؟ ما اگر مهمان لئیم بودیم اینقدر ما را شکنجه نمیکرد که تو که کریم هستی میکنی! بعد ماهت را هم که میگویی ماه کرامت است و ماه سفرهخانهی خدا است؛ در این ماه، ما از همهی ماهها بدتر زجر کشیدیم و اذیت شدیم! بعد شبهای قدر هم که بگو خدایا، (میگویند که شب آشتی است؛ متقابل است، «رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضوا عَنْهُ»[28] شبی که خدا از بشر راضی میشود، بشر از خدا راضی میشود.) خب حالا ما از تو راضی نیستیم به خاطر اینکه به این توحیدی رسیدیم که تو را خلاف اسماءالحسنی دیدیم! حالا تو از ما راضی باش! وقتی تو از ما راضی باشی ما را به رضایت خودت برمیگردانی! وقتی تو دعوتمان کنی ما بیاختیار میآییم! وقتی تو به ما لبخند بزنی خب ما خوشحال میشویم! تو از بس مشت زدی بر سر ما بهوسیلهی اینها! یک بار ما را ناز کن! تو هم ناز نکرده، ما دعاگویت بودیم! مگر ما که دیروز پرچم دفاع از تو را و پرچم تبلیغ تو را بر دوش کشیدیم، چی گیرمان آمد جز زجر و اذیت و آزار؟ آنهمه با صلح و صفا و رفاقت و صمیمیت برایت کار کردیم، خب الآن نشان بده که تو ناز کنندهای! همین چیزهایی که تو قولش را دادی، چکش را کشیدی! انشاءالله کمک بشود! [صوت نامفهوم است]
[1]– سوره علق، آیات 1 تا 4
[2]– سوره نجم، آیه 39
[3]– سوره الرحمن، آیه 60
[4]– غیرمذهبی (فرهنگ فارسی معین)
[5]– سوره ملک، آیه 14
[6]– سوره ملک، آیه 14
[7]– دندانقروچه کردن کنایه از ابراز خشم و غضب کردن است (لغتنامه دهخدا)
[8]– سوره بقره، آیه 216
[9]– سوره طلاق، آیه 3
[10]– سید حسن ابطحی، تولد: 19 آذر 1314 در مشهد، درگذشت: 28 اسفند 1394 در چالوس
[11]– جلسه
[12]– سوره صف، آیه 10
[13]– سوره نمل، آیه 62
[14]– سوره بقره، آیه 26
[15]– بند ۲۰۹ زندان اوین
[16]– سوره یوسف، آیه 88
[17]– سوره ذاریات، آیه 5
[18]– سوره اسراء، آیه 33
[19]– سوره انعام، آیه ۷۹
[20]– سوره مؤمنون، آیه ۳۹
[21]– سوره ممتحنه، آیه ۵
[22]– (به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد/ گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه) حافظ
[23]– ذلیل کردن، خوار گردانیدن (فرهنگ فارسی عمید)
[24]– سوره حشر، آیه ۹
[25]– سوره حج، آیه ۱۰ و سوره انفال، آیه ۵۱
[26]– اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات ج ۳، ص ۳۰۱: «وَ رَوَى اَلْفَخْرُ اَلرَّازِيُّ أَيْضاً فِي كِتَابِ اَلْأَرْبَعِينَ فِي أُصُولِ اَلدِّينِ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟ قَالُوا بَلَى، قَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ.». در آیه 172 سوره اعراف آمده است: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ». در سوره احزاب، آیه 6 آمده است: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ». اگر جملهی «أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» را با توجه به فهم عرفی و اینکه گویندهی این سخن انسان حکیمی است که سخنانش ریشهی وحیانی دارد در نظر بگیریم، معلوم میشود که مراد حضرت از «من کنت مولا» همان است که در آغاز از مردم اقرار گرفتهاند. این امر مستند است به آیه 6 سوره احزاب «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» پیامبر اکرم (ص) قبل از اینکه مقام ولایت را برای حضرت امیر (ع) بیان نماید، اشاره به مقام ولایت تدبیری نمودند سپس از مردم اقرار گرفتند که آیا من چنین شأنی را در میان شما دارم؟ گفتند آری شما اینگونه هستید! بلافاصله فرمودند حال که من مولای شما هستم و ولایت تدبیری بر شما دارم این علی (ع) نیز هم مولا و سرپرست شما است. این یکی از شواهد روشن بر مراد پیامبر اکرم (ص) است که مراد ایشان از مولا، ولایت تدبیری است نه صرف محبت و نصرت. این مطلب بهروشنی از کلام آن حضرت فهمیده میشود و ظهورش مانند صریح است. چه فرقی میکند اگر میفرمودند «مَنْ کُنْتُ اولی بِالتَصَرُف مِنه فَعَلیٌ مَولا بِالتَصَرُف مِنْه» با اینکه بفرماید «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ»؟ «قالوا بَلی قال مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلیٌ مَولاهُ» پیامبر اکرم (ص) بهجای کلمهی اولی بالتصرف کلمه موجزتر مولا را بکار برده است. انسان منصف و عاقل که در این کلام دقت مینماید جز این را نمیفهمد.
[27]– سوره ق، آیه ۱۶
[28]– سوره مائده، آیه ۱۱۹