صوت شماره 1 (26/04/1390): چرا خواب‌های خوب محقق نمی‌شود[1]

پرسش: [در صوت نیامده است]

پاسخ: عرضم به حضورت كه آن خواب‌های خوب كه معمولاً محقق نمی‌شود، به خاطر این‌که شايد ما در قاعده‌ی: «اَلسَّعِیدُ سَعید فِی بَطْنِ أُمِّهِ» نيستيم. اين است كه هر چه حواله هم می‌آید می‌میرد، می‌سوزد يا می‌رود در جیب بدخواهانمان! آن بدی‌هایش هم که ديده می‌شود، (كه همین حال‌وروزی است كه فعلاً داريم) آینه‌ی گردش ايام است.

براي بهبودش هم دستگیره‌ای نداريم جز خدا و از اول هم تکیه‌گاهی نداشتيم جز خدا و دورنمایی هم ديده نمی‌شود جز این‌که خدا بخواهد دست از خشم و غضب و عذاب و لعنش بردارد چون بدون شُبهه و شرک، ما الآن در جهنمی زندگي می‌کنیم كه قرآن می‌گوید مال فردا است درحالی‌که تمام زوايايش نشان می‌دهد كه آن جهنم مال امروز است و مال همين دنيا است! به مصاديق مختلفش ما همان دوزخياني هستيم كه داريم می‌سوزیم؛ چرا و به چه دليل و تحت چه عنواني، ظاهراً برمی‌گردد به جباريت الهي كه جبار به معني ديكتاتور و زورگو، در مقام فرمانروايي اسیر عدالت نمی‌شود، درگیر لطف و کرم و حُسن وعده‌ها و این‌ها نمی‌شود! خدا خلق كرده به تصمیمی كه دارد؛ (همين قاعده‌ی: «اَلسَّعِیدُ سَعید فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ الشَّقِیُّ شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ») دلش می‌خواهد يك عده را جهنمی بكند و دلش هم می‌خواهد یک عده را بهشتی کند و غیرازاین باشد به اصول جباريت و مكاريتش نمی‌خورد!

بنابراين او چاه كنده و ما را در چاه انداخته درحالی‌که به او توكل كرديم و زیبنده نبود كه جواب توكل را اذیت و آزار بدهد ولي كرد! پس او خودش می‌تواند نجات بدهد؛ سبب‌ساز است و سبب‌سوز است؛ براي آن‌هایی كه به ما جفا می‌کنند سبب می‌سازد و برای ما سبب‌ها را می‌سوزاند. کما این‌که هر چه تلاش كرديم، باز روي نقطه‌ی اول دور خودمان چرخيديم و فقط عذاب‌های متنوع و مختلف را دريافت كرديم و هيچ ثمري از فقدان جواني و سلامتی و فرصت‌ها نداشتيم!

حالا امروز هم شايد یوم‌الله باشد، شايد روز قدر باشد (به حسابي كه می‌گویند). دیگر الآن باورداشت‌ها در حدی است كه بايد بگوییم: می‌گویند، «يَقولون»! چون اعتقاد يعني يقين و یقین با «رَبِّ أَرِنِي»[2] همراه است! وقتی‌که معلم توحيد (ابراهيم) می‌گوید: «رَبِّ أَرِنِي»، دیگر عذر و بهانه‌ای نيست كه بتوانند بگویند مگر دین نداري؟ چرا می‌گویی: «رَبِّ أَرِنِي»؟ نه! «لِيَطْمَئِنَ قَلْبِي»[3] همه‌جا بايد باشد و این «لِيَطْمَئِنَ قَلْبِي» نبوده و این امتحاني كه خدا پس می‌دهد، خلاف آن آلايشي است كه بر او بستند تحت عناوين مختلف (عدالت، لطف، كرم، جود، صدق و…)!

امروز ما کارنامه‌ای داريم از ماحصل عمرمان كه نابود شديم و آفتاب لب بام هستيم و محصول اين سرمایه‌گذاری در دروازه‌ی توحيد تا این لحظه اين بود كه ما بر سر محل وزش طوفان‌ها، محصولات كشاورزيِ عمرمان را گذاشتيم و بادها بردند و «وَ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»[4] روسياه شد و «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ»[5] پوچ درآمد مگر این‌که از امروز به بعد بخواهد خلافش را ثابت کند و به ‌حق عمل کند و تازه آن‌هم دیگر فایده‌ای براي ماها ندارد چون اگر سفره‌ای بخواهد بيندازد به‌عنوان قدرداني و مزد بخواهد بدهد، نشستن پاي آن سفره مستلزم سلامتي است که نداریم، نشاط است كه نداريم، عمر بربادرفته‌ای است كه جبران نمی‌شود و برنمی‌گردد!

این است كه در غروب نیمه‌ی شعبان از خدا می‌خواهم كه بين توحيدِ آموخته از پدر و مادر و دينِ آباء و اجدادي و توحيدي كه در این چند سال در اجرائياتِ ولايي نشان داد كه یک ‌فاصله‌ی نوري هست، یک‌جوری تلفيق بدهد؛ نه به خاطر ما (ما لذائذمان بر فنا شد و فرصت‌هایمان كور شد) بلكه برای قضاوت تاريخ كه معاصرین می‌خواهند قضاوت كنند كه يك عده‌ای لباس نوكري بستند بر خدا و سینه‌چاک شدند بر دين و خودكشي كردند در مسير يزداني و جوجه را كه آخر پایيز شمردند، جز شكست، نااميدي، ناتواني، ذلت، نكبت، خفت و خواري هیچ‌ نبود!

از خدا بخواهيد كه ترحم كند! اگر اين ديني كه ما همه‌چیزمان را روي آن گذاشتيم حق بود، براي آبرو و اعتبار آن دين كه در معرض قضاوت آيندگان است ورق را برگرداند. اگر هم آن دين آباء و اجدادي باطل بود و ما سرگرم شديم به بطالت و ضرر کردیم، به‌هرحال خدا که هست و حق است و یک گرداننده‌ای دارد این هستي و يك قدرتي ما را به وجود آورده است. ما را که از داخل سطل آشغالي نیاورده‌اند بيرون! يك صانعي، يك مربی كه نامش رب است ما را آورده؛ يك حكيمي برنامه‌ریزی كرده! آن حكيم، آن رب، آن خالق و آن صانع، حالا هر چه هست، مهربان است يا نيست، ما را آورده است. به قول آن دين آباء و اجدادي: «أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ»[6] لطیف است و به قول آنچه داريم می‌بینیم لطیف نیست چون آنچه می‌بینیم مهم است! آنچه می‌شنویم گوش است! آنچه می‌شنویم يا خوانده‌ایم، «يَحْتَمِلُ الصِدْقِ وَ الكِذْب» است ولی آنچه را كه می‌بینیم با گوشت و پوست و استخوان و احساس و اخلاق و اعصاب و افكار و اعمالمان داريم می‌بینیم؛ يعني تک‌تک ما با تیک‌تیک ساعت كه نامش ثانيه است داريم ملاحظه می‌کنیم! در اتاق کالبدشکافی زمان هستيم؛ آنچه را که خوانديم و به ما ياد دادند، الآن داريم می‌بینیم كه آیا حق است يا نه؟ و این حق است يا نه، با عملكرد مستقيم خداوند همراه است؛ يعني وقتي استخاره می‌کنیم و استخاره بد درمی‌آید، يعني خِلاف نشان داده می‌شود! راه را نشان می‌دهد، بعد در چاهمان می‌اندازد؛ چراغ سبز نشانمان می‌دهد، بعد در تقاطعِ حوادث قرارمان می‌دهد!

یا وقتی‌که با هزار آب‌وتاب می‌گوید: «اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»[7] و «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِیَ عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ»[8] و يا «أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ ءَاِلهٌ مَّعَ اللهِ»[9]، با تعجب سؤال می‌کند دنبال كسي دیگري دارید می‌روید؟ مگر من نیستم؟ این‌ها همه را كه خوانديم و شنيديم و دیدیم و حالا یا گولش را خورديم و افتاديم در این چاه یا این‌که واقعاً یک‌زمانی حق بوده است، الآن موقعيتي است كه بايد نشان بدهد چرا كه «اُدْعُونِي» و «أَسْتَجِبْ لَكُمْ» مقارن هم هستند؛ يعني اگر «أَسْتَجِبْ لَكُمْ» نباشد، «اُدْعُونِي» ده شاهي نمی‌ارزد و پشیزی ارزش ندارد؛ يعني همه‌اش چِرت است!

بنابراين در این آزمایشگاه معاصر به‌جای این‌که بندگان امتحان پس بدهند، خدا و معنويات و الهیات دارد امتحان پس می‌دهد! نه به ما، (ما پشه‌های خلقت هستيم) به تمام صفحات تاريخ كه در آینده ثبت می‌شود دارد امتحان پس می‌دهد که واقعاً «مَنْ کانَ لِلَّه کانَ اللَّهُ مَعَهُ» چه بود داستانش! و این آيندگان هم تنها نيستند بلكه گذشتگان نقد می‌شوند، نابود می‌شوند (تمدنشان، فرهنگشان، ديدگاهشان، مواضعشان) به خاطر نوعِ تُوليتِ خدا بر ما؛ يعني ما الآن اگر بميريم، اعتقاداتمان از بین می‌رود! ما به‌محض قطع نَفَس تبديل به جيفه می‌شویم، بدن دفن می‌شود و چند وقت بعد هم متعفن و نابود و متلاشی و هیچی از آن نمی‌ماند و روح هم می‌رود در آسمان در کنار تمام این نسيمي كه هست! روح هم يك باد است که قاطي می‌شود با همه‌ی بادها.

پس امروز روز امام عصر است؛ امام عصر هم يك فكر است، يك اعتقاد است! واقعاً بنده امام عصر را نديدم، شماها نديديد، غيب است! امام عصر هم بايد حقانيتش را ثابت کند! اگر هست بايد نشان بدهد و نشان دادنش با آن تعهداتي است كه در زيارتش هست، در معرفتش هست! این‌طور نيست كه ما تعبدي یک‌چیزي را كه به ما ياد دادند، گوش كنيم؛ در چاه زمان هم كه رفتيم، می‌گوییم که نه ان‌شاءالله در چاه نيست، ما الآن در کاخ هستیم! نه! ما خودمان را گول بزنيم، نسل چي؟ عصر چي؟ قضاوت جهان چي؟ با ان‌شاءالله و ماشاالله کار درست نمی‌شود! آن مال مقطعي بود كه می‌خواستیم خودمان را برسانيم به پاییز عمر كه الآن در آن هستيم و در شرالازمنه كه داريم دست‌وپا می‌زنیم.

خداوند ان‌شاءالله ترحم كند بر همه‌ی شما و ما و این‌که ما كه از دنیا می‌رویم، تأسف نخوريم بر آن‌ چیزی که از پدر و مادر به ما رسيد و دینی كه از آباء و اجداد رسيد و تلقی نكنيم كه كلاه سرمان رفته و اگر ما دنبال آن‌ها نبوديم، این‌جور مورد زجر قرار نمی‌گرفتیم! خداي بزرگ را قسم می‌دهم در این روز عزيز (كه روز بقیة‌الله است) كه خداوند به آن وعده‌هایش تعجيل کند! وعده‌هایی بوده، (هم وعده‌های خصوصي و هم عمومي) وعده‌هایی كه در چهارچوب توحيد داده به جهانيان و وعده‌هایی كه در قالب رؤیای صادقه و تفأل و استخاره به ما داده است.

خداوند ان‌شاءالله احياء كند؛ نه براي تلذذ و تمتع ما بلكه براي این‌که ما (به‌عنوان يك مبلغ ديني) بتوانيم سرمان را بالا بگيريم و بگوییم كه حق بود آنچه ما را به چاه انداخت! خودِ در چاه افتادن يك تلخي است و این‌که مورد تمسخر زمان قرار می‌گیریم كه اين راه شما بود که شما را به چاه انداخت، اين عذاب مجدد است؛ و این‌که احساس می‌کنیم كه ما فريب خورديم و ديگران را فريب داديم؛ يعني آن‌قدر به مذهب آباء و اجدادي پايبند بوديم كه مثل‌ این‌که داريم می‌بینیم، (بدون آن‌که خدا نشانمان بدهد) می‌دیدیم همه‌چیز را و برايش همه‌چیزمان را می‌دادیم! ولي بالاخره بايد يك روزي معلوم بشود كه آنچه را كه ديديم و نديده خريديم و شنيديم، در کفه‌ی ترازوي قضاوت، حق است يا باطل است!

خداوند در این مقطعي كه وقت داوري نَفْسمان است و وقت قضاوت وجدانمان است، به فرياد همه‌مان برسد! به‌هرحال ما همه‌مان عمرمان را كرديم. شيريني عمر تا 30 سال است و همه‌ی ما 30 را گذراندیم؛ قرن اصغر تمام ‌شده و الباقی هر چه از خدا بگیریم دیگر مزه‌ای ندارد چون اسکلت داغون شده است؛ چون فرسایش در تمامیت کالبد است و دست‌وپا زدن‌های بعدی فقط برای این است که کمتر آزرده بشویم. ان‌شاءالله همه‌ی شما را خداوند کمکتان کند و مزد زحماتتان را بدهد!

[1]– این صوت در دیگر نوشتارهای منتشر شده با عنوان «صوت شماره ۱: نیمه شعبان» نام‌گذاری شده است.

[2]– سوره‌ بقره، آیه‌ 260

[3]– سوره‌ بقره، آیه‌ 260

[4]– سوره‌ نجم، آیه‌ 39

[5]– سوره‌ زلزال، آیه‌ 8

[6]– سوره‌ ملک، آیه‌ 14

[7]– سوره‌ غافر، آیه‌ 60

[8]– سوره‌ بقره، آیه‌ 186

[9]– سوره‌ نمل، آیه‌ 62